کتاب ناگفته ها
معرفی کتاب ناگفته ها
کتاب ناگفته ها نوشته بهاره حسنی است. این کتاب داستان عاشقانه و جذاب است که انتشارات شقایق منتشر کرده است.
درباره کتاب ناگفته ها
نازلی بعد از سالها، برای شرکت در تشییع جنازه مادربزرگش به ایران برمیگردد. اما زندگی در کنار پدری عصبی و تندخو، همراه مشکلات عاطفی خودش و نگرانیهایش درباره زندگی و آینده، چندان راحت نیست. با برملا شدن رازها و مگوهای زندگی و گذشته پدر و مادرش، و سر برآوردن آتش زیر خاکستر مشکلات عاطفی خودش، به نظر میرسد که زندگی در ایران تقریبا غیر ممکن میشود.
اما آشنایی او با مردی که از او حمایت و پشتیبانی تمام و عیاری میکند، مشکلات آسانتر میکند. نازلی درگیر چیزی شده است که پیش از این تجربه نکرده است و همین موضوع مسیر زندگیاش را تغییر میدهد.
خواندن کتاب ناگفته ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات عاشقانه پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب ناگفته ها
خسته بودم و سردرد بدی داشتم. تنها چیزی که میخواستم یک دوش آب گرم و یک خواب کامل بود. اولی را شاید میتوانستم به محض رسیدن به ایران داشته باشم، ولی دومی چیزی بود که سالها از آن محروم بودم. کم خواب و بسیار بدخواب بودم. به طوری که گاهی در محیطی مثل هواپیما از شدت خستگی خوابم میبرد و گاهی تمام شب را بیدار میماندم. نگاهی دوباره به شماره پروازم کردم و روی تابلو به دنبال آن گشتم. خدا را شکر که تاخیر نداشت. بعد از آن پرواز طاقتفرسا حالا یک پرواز دیگر در پیش داشتم. دوست داشتم حالا که بعد از نه سال دوری از وطنم به ایران برمیگردم، حداقل برای مراسم شادی باشد و نه برای تشییع جنازه مامان پری.
فکرم را به تابلوی پروازها منحرف کردم، تا دوباره موج ناراحتی مرا در خودش غرق نکند. چمدان را تحویل قسمت بار دادم و کارت پرواز را گرفتم و به کافهتریای فرودگاه رفتم تا چیزی بخورم. همین که فنجان قهوهام را سفارش دادم، بابی را دیدم که از در کافهتریا وارد شد و پشت یکی از میزهای کنار پنجره، که به باند فرودگاه مشرف بود، نشست. حقیقتاً قد بلندی داشت. چیزی در حدود یک متر و نود، شاید هم بیشتر. دوباره سر تراشیدهاش توجهام را جلب کرد. سرش در زیر نور لامپها برق میزد و همین باعث شد تا خندهام بگیرد.
سرم را پایین انداختم و قهوهام را هم زدم. در عجب بودم که ادل کجاست؟ توقع داشتم که هر لحظه از در کافهتریا وارد شود. ولی ناگهان به خاطر آوردم که او گفته بود در پاریس خواهد ماند. پس این طور که از ظاهر قضیه بر میآمد آنها راهشان از هم جدا شده بود. دوباره نگاهش کردم. هر دو آرنجش را روی میز گذاشته بود و دستش را بالا آورده و جلوی دهانش به هم قلاب کرده بود و از پنجره به پرواز هواپیماها چشم دوخته بود. قهوهام را نوشیدم و از در کافهتریا بیرون آمدم.
به تمام قسمتهای فرودگاه سر زدم و اجناس تمام فری شاپها را نگاه کردم. با دیدن لباسهای خوش آب و رنگ و کیفهای بزرگ و زنانه یادم افتاد که آن چنان سریع راهی شده بودم که حتی فرصت نکرده بودم برای ماهی و محمد و گلی و البته عمران چیزی بخرم. به سمت فروشگاهها رفتم تا فکر عمران از سرم خارج شود. نمیخواستم به او فکر کنم. حداقل نه حالا!
لباسها را زیر و رو کردم. برای ماهی یک پیراهن رنگارنگ حریر خریدم. عاشقش شدم. مطمئن بودم که ماهی هم با آن روحیه شاد از آن خوشش خواهد آمد. یک پیراهن سیاه هم برایش خریدم. لازمش میشد. برای گلی هم یک کیف بزرگ زنانه مارک هرمس گرفتم. گلی عاشق کیف بود. برای محمد هم یک کراوات و کت چرم مارک هرمس گرفتم. نفری یک پیراهن مشکی هم برای همه آنها و خودم خریدم.
حجم
۵۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۸۵ صفحه
حجم
۵۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۸۵ صفحه
نظرات کاربران
این رمان برخلاف تمامی رمان های قبل و بعد از خودش که توسط خانم بهاره حسنی نوشته شده یک سر و گردن بالاتره . به شخصه وقتی این رمان و به عنوان اولین رمان از این نویسنده خوندم بقدری توقعاتم
من چندسال پیش و قبل از چاپ این داستان رو خوندم. داستان دغدغه مندی بود و موضوع داستان بر خلاف گفته های بقیه دوستان که نظراتشون رو خوندم تکراری و کلیشه نبود. این داستان توی دوره ای نوشته شده که
من قبلا کتاب توطئه های خانوادگی رو از این نویسنده خوندم که نسبتا خوب بود (نه عالی) ولی در مورد این کتاب باید بگم اگر این اولین کتابی بود که از این نویسنده میخوندم قطعا ایشون رو در لیست بایکوت
یه مجموعه کتاب خیلی قشنگ و جذاب که خوندنش برای من هیجان انگیز بود کتابی مر از متن های خواندنی و زیبا حتما پیشنهاد میکنم بخونید😊✅
گاهی گفتن بعضی ناگفته ها زندگی روتین رو بهم می ریزه . گاهی ناگزیر به نگفتن هستی و روزگار زمان برملا شدن ناگفته ها را تعیین میکنه. داستان فراز و فرودهای زیادی دارد و هر لحظه منتظر یک اتفاق جدید و
این رمان رو سه چهار سال پیش خوندم داستانش متوسط بود من بیشتر دوتا دیگه از رمان های این نویسنده خوشم میاد "جان شوکران" و "خشت و آینه" بنظرم این دوتا سرتر از این رمان هستن. و اینکه هر مشکلی
هیچ جذابیتی نداشت.
راستش من که زیاد خوشم نیومد.زیاد کسل کننده بود واز وسط های کتاب دیگه فقط صفحه ها رو رد می کردم تا ببینم که نویسنده آخرش رو چه طوری نوشته .در کل بدک نبود.
من با توجه به نظرات دیگران که خیلی تعریف کردن کتاب رو خرید کردم ولی واقعا پشیمون شدم روند کند و کسالت باری داره و لحاظت حساسی که داره خیلی سریع رخ می ده و رد میشه. خلاصه انچنان ارزش
موضوع تکراری و کسل کننده که بی جهت کشش دادن 😐