دانلود و خرید کتاب عقیله الهام امین
تصویر جلد کتاب عقیله

کتاب عقیله

نویسنده:الهام امین
انتشارات:به نشر
امتیاز:
۴.۱از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عقیله

کتاب عقیله نوشته الهام امین است. این کتاب را انتشارت به نشر منتشر کرده است و روایت داستانی از زندگی حضرت زینب (س) است.

درباره کتاب عقیله 

حضرت زینب(س) مولود تنها زوج معصوم عالم خلقت است. وجود ایشان سرشار از  فضیلت‌های فراوانی است که به زیبایی از جد و جده و پدر و مادر خویش به ارث بردند؛ ایشان پابه‌پای مادر در دفاع از ولایت و در جمع مردان نامرد روزگار ایستادند و خطبه عظیم فدکیه مادر را برای همیشه زنده و جاوید ساختند. حضرت زینب(س) که پس از شهادت مادر، در همراهی و دفاع از ولایت پدر، هجرت‌ها دارد و با شهادت پدر آموزه‌های مادر را در دفاع و همراهی ولایت برادران عظیم‌الشأنش در بالاترین و عالی‌ترین سطح به اجرا در‌آوردند.

حضرت زینب با وجود حمایت همسرش از ولایت، با دو فرزند خویش پابه‌پای امام زمانش از مدینه به مکه هجرت کرد و از مکه به سوی کوفه روان شد و در کربلا فرود آمد. او داغ‌های اباعبدالله(ع) را دید و نیز داغ‌هایی دید که آن وجود مقدس ندید. این کتاب روایت زندگی سخت ایشان است، این کتاب به شما کمک می‌کند زندگی این بانوی بزرگوار را بهتر درک کنید و با ایشان در مراحل سخت همراه شوید. 

خواندن کتاب عقیله را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات مذهبی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عقیله

پنجمین روز از پنجمین ماه سال پنجم هجرت تو چشم در چشم پاک‌ترین مادر جهان گشودی، دیده بر دیده سیده زنان زمین، سرور بانوان بهشت، گل سرسبد مادران عالم و چشمانت از این دیدار خجسته خورشیدوار درخشیدن آغازید.

چشمان نافذ و بی‌نظیر تو قرار از جان پاره تن رسول خدا برد و او تو را تنگ در آغوش فشرد و بوسه از گلگونه‌های تو سترد.

مادر جوان ماهتاب روی تو را به پدر نمایاند. برق افتخار به زادن چنین نوزادی، چشم‌های مادر را چراغان کرده است؛ حال آنکه او فاطمه(س) است و فاطمه(س) خود فخر جهان است. ریحانه محمد است، شمیم بهشت است در مشام پدر.

حق همین است. مادری چنین، فرزندی چنین زاید و فرزندی چون تو را چنان مادری شاید.

فاطمه(س) در گزیدن نام تو از امیر خویش پیشی نمی‌گیرد و حضرت امیر(ع) نیز ادب نگاه می‌دارد و این انتخاب را به رسول خدا وا‌می‌گذارد.

پیامبر در سفر است و اهل خانه فاطمه(س) چشم‌انتظار. سه روز از طلوع ماه روی تو می‌گذرد که خبر بازگشت رسول خدا شادمانی میلاد تو را در خانه کوچک فاطمه(س) دوچندان می‌کند. خانه کوچکی که کانون بزرگ عشق است، محور هستی است، نقطه کمال حق‌پرستی است، زیارتگاه عرشیان است و قبله دل‌های فرشیان.

پیامبر به رسمی شیرین و عهدی دیرین در بازگشت از هر سفر، نخست پای در خانه فاطمه(س) می‌گذارد و دل به دیدار او خوش می‌دارد و این‌بار نیز چون همیشه میهمان کاشانه دردانه خویش می‌شود. تو را به بهشت آغوش رسول خاتم سپردند.پیامبر تو را به سینه چسباند و صورت بر صورت تو نهاد.

_ «به‌راستی که این صورت حمیده و این طلعت رشیده چقدر به خدیجه(س)مانند است!»

رسول خدا فرمود و سپس دیده بر جبین تو دوخت و ناگاه گویا برق صاعقه‌ای خرمن آرزویش را درهم سوخت. ابرهای اندوه آسمان دیدگان محمد را پوشاند. اشک باریدن گرفت و پیامبر بلند گریست.

_ «پدرجان، خدا هیچ‌گاه چشم‌هایتان را گریان نکند، این گریه برای چیست؟!»

فاطمه(س) پرسید، با چشم‌هایی که طوفان اضطراب، امواج اشک را به ساحلش کشانده بود و رسول خدا که جانش هنوز از تجلی جبرئیل آرام نیافته بود، مادر را از اخبار غیب درباره تو آگاه کرد که این دختر پس از من و تو در گذر زمان به رنج‌ها آزموده خواهد شد و باران مصیبت و بلا بر او خواهد بارید.

به‌راستی کسی چه می‌داند که در آن لحظات کوتاه بر دل و جان پیامبر خدا چه گذشت!؟

شاید خدا چنین پسندیده بود که آن چهره‌های درخشان از میلاد مبارک تو به غبار اندوه، زینتی دگر یابد.

سپس رسول مهربان نام تو را به اشارت امین وحی «زینب» نهاد و چقدر این نام به حقیقت وجود تو نزدیک است که تو بیش از هر چیز به گلی زیبا و معطر می‌مانی که شمیم خوشت تا همیشه روزگار، مشام اهل جهان را سرمست خواهد کرد.

و چه نیک نامی است زینب تو را که تو زینت پدری و به‌راستی که زینت بزرگمردی چون علی(ع) زینت جهانی است.

hiba
۱۴۰۱/۰۷/۰۵

درباره حضرت زینب(س) زیادشنیده‌ایم اما دانسته‌هایمان درمورد زندگی ایشان اندک وناچیزاست. این کتاب علاوه‌بر زندگانی حضرت زینب(س)، خلاصه‌ای کوچک ومفید، درباره حوادث تاریخ اسلام اززمان پیامبر(ص) تا واقعه عاشورا، درقالب داستانی جذاب وازنگاه حضرت زینب (س) ارائه می‌کند. به شدت پیشنهاد می‌شود‌.

sardare_man233
۱۴۰۲/۰۴/۲۶

از زندگی حضرت زینب س چیز زیادی نوشته نشده بود‌‌..همه چیز در حد روضه های ماه محرم مانده بود..ولی از وقتی این کتاب رو خوندم به زن بودن خودم افتخار میکنم..به اینکه الگویی مثل ایشون در زندگیم دارم..این کتاب حس

- بیشتر
چرخش روزگار هیچ‌گاه بر مراد عاشقان نبوده است.
آسمان
خردمند بانوی بنی‌هاشم، می‌دانی که بنی‌هاشم را زنان و مردانی است که در خردورزی و هوشمندی و فضل سرآمد روزگارانند و مایه تفاخر یاران و در این میان زینب را «عقیله» گفته‌اند؛ عقیله بنی‌هاشم
آسمان
حسین (ع) سر بر آسمان برد و زمزمه کرد: _‌«آنچه بر من می‌رسد، آسان است؛ زیرا خدا می‌بیند
آسمان
خداوند ابراهیم را به قربانی‌کردن اسماعیلش آزمود و عظمت آن قربانی چنان بود که خداوند اسماعیل را به ابراهیم بخشید ... خداوند یعقوب را به فراق یوسفش آزمود؛ یعقوب عمری گریست تا چشمانش سپید شد و خداوند یوسف را به او بازگرداند ... اما گویا این‌بار با همیشه فرق می‌کند. گویا خداوند را تدبیری دیگر است. حسین (ع) را این‌بار جامه ابراهیم پوشانده است تا او نه یک اسماعیل، که همه اسماعیل‌هایش را به قربانگاه ببرد و قربانی کند و تو را نیز آزموده است به فراق همه یوسف‌هایت، یوسف‌هایی که قصه‌شان با قصه یوسف یعقوب فرق می‌کند که این‌بار گرگ‌های بیابان همه یوسف‌های تو را دریده‌اند و ... ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز مانند گرگ قصه کنعان دروغ بود!
آسمان
«سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست.»
آسمان
شتران را پیش آوردند بی‌محمل و زیرانداز. مردان لشکر پسر سعد دورتادور شتران به تماشا ایستاده بودند. اطراف را نگریستی، دورتادورت را بیگانه مردانی گرفته بودند که از چشمانشان دوزخ زبانه می‌کشید. داغ دلت تازه شد. محرمی نبود تا بر این کار یاری‌ات کند.
آسمان
حسین (ع) بازگشت با دست‌هایی خاک‌آلود و خونین و علی‌اصغری که دیگر نبود تا صدای گریه‌هایش عطش اهل حرم را فریاد کند. علی‌اصغری که دیگر نبود تا زینت آغوش رباب باشد. گاهواره‌اش همه آن چیزی بود که از او به یادگار مانده بود و رباب هنوز در خیمه آن گاهواره را تکان می‌داد و بر شهید شیرخواره‌اش نوحه می‌کرد و می‌گریست و حسین (ع) را گویا دیگر توان آن نبود که با رباب روبه‌رو شود. هرچند رباب را دل وسیع‌تر و جان شیفته‌تر از آن بود که در آن مصیبت گران بر مولا و آقای خویش باب گلایه‌ای بگشاید و زبان به شکوه‌ای باز کند
آسمان
اگر بر آستان خوانی مرا خاک درت گردم وگر از در برانی، خاک پای لشکرت گردم
آسمان
مریم(س)، دختر عمران در دوران سرکشی و سخنان کذب احبار یهود و نافرمانی از پیامبران الهی و بحث و جدل در اوامر خداوند و عمل به آن‌ها، به تمام کتب آسمانی و اوامر الهی چنان مؤمن و ثابت‌قدم بود و با سخنان راستین خویش از اعتقادات خود دم می‌زد تا به جایگاهی رسید که خداوند او را «صدیقه» خواند و شایسته آن دید تا با اعجازی حیرت‌انگیز بدون داشتن همسر، مادر پیامبر اولوالعزم عیسی روح‌الله گردد که تحولی عظیم را در تاریخ دیانت بشری نوید می‌داد.
آسمان
بگذار تا ببینمش اکنون که می‌رود ای اشک از چه راه تماشا گرفته‌ای
Melorina
هر زمینی که نشان از کف پای تو بود سال‌ها سجده صاحب‌نظران خواهد بود
آسمان
تنها آنچه در این چندساعت از عصر تاکنون بر تو گذشته بود، کفایت می‌کرد کوهی را تا فرو بریزد و تو زیر بار این همه داغ که از صبح بی‌امان بر جانت باریده بود، چگونه تاب آوردی؟ روی بر قبله بر خاک نشستی به نیت نافله شب. زانوانت یاری‌ات نمی‌کرد که بر پای بایستی. ناگزیر نماز را نشسته اقامه بستی و شگفتا که در این حال نیز دست از نافله نَشستی!
آسمان
تنها آنچه در این چندساعت از عصر تاکنون بر تو گذشته بود، کفایت می‌کرد کوهی را تا فرو بریزد و تو زیر بار این همه داغ که از صبح بی‌امان بر جانت باریده بود، چگونه تاب آوردی؟
آسمان
امام (ع) شمشیر از نیام درآورد و بر کوفیان حمله برد، چونان شیری خشمگین که بر گلّه کفتاران حمله می‌برد. صف‌هایشان را از هم گسست و کمر لشکر شومشان را شکست. چنان تیغ می‌کشید که گاه کهنسالان لشکر کوفه را تردید پیش می‌آمد که این علی (ع) است که بر دُلدُل نشسته، به ستیز آمده است یا به‌راستی حسین (ع) است بر ذوالجناح؟ ساعتی گذشت و دمار از لشکر کوفی برآمد. چه سرها که به یک ضربت تیغش بر زمین افتاد و چه سواران را که به دوزخ فرستاد. فریاد از پسر نحس سعد برآمد. _‌«وای بر شما! می‌دانید با که می جنگید؟ این پسر علی‌بن ابیطالب است. آن پدر که شجاعان عرب و دلیران روزگار را به خاک هلاک افکند. باید همدست شوید و از هرسوی بر او یورش برید.»
آسمان
امام (ع) شمشیر از نیام درآورد و بر کوفیان حمله برد، چونان شیری خشمگین که بر گلّه کفتاران حمله می‌برد. صف‌هایشان را از هم گسست و کمر لشکر شومشان را شکست. چنان تیغ می‌کشید که گاه کهنسالان لشکر کوفه را تردید پیش می‌آمد که این علی (ع) است که بر دُلدُل نشسته، به ستیز آمده است یا به‌راستی حسین (ع) است بر ذوالجناح؟
آسمان
امام (ع) پای که در میدان نهاد، فریاد برآورد. _‌«آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که برای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاری‌کننده‌ای هست که برای خدا یاری‌مان کند؟» بانگ دادخواهی حسین (ع) دیگربار شیون اهل حرم را برانگیخت. سیاه‌رویان لشکر پسر سعد اما هلهله کردند تا صدای مظلومیت پسر پیامبر را نشنوند. شیطان گوش‌ها و زبان‌هایشان را به زر خریده و بر دل‌هایشان قفلی آهنین زده بود.
آسمان
_‌«خواهرم! جامه‌ای بیاور که زیر لباس‌هایم بر تن کنم، جامه‌ای چنانکه کسی را بر آن رغبت نباشد و به طمع بردنش برهنه‌ام نکنند.»
آسمان
حسین (ع) دست بر سینه‌ات نهاد و دیگربار به تو را به شکیبایی دعوت کرد؛ آنگاه رو بر زنان گفت: _‌«خویش را برای بلا آماده سازید و بدانید که خدا شما را در سایه حمایت خود حفظ می‌کند و زود باشد که شما را از دست دشمنانتان برهاند و پایان کارتان را نیکو گرداند. خداوند دشمنانتان را به عذاب‌های بسیار مبتلا خواهد کرد و شما را کرامت‌ها و لطف‌های بسیار عطا خواهد فرمود. پس زبان به شکوه مگشایید و سخنی نگویید که ارزش و حرمت شما را بکاهد.»
آسمان
سکینه (س) دخترک ده‌ساله حسین (ع) که هنوز اشک دیدگانش در داغ شهادت غریب و طاقت‌سوز برادر کوچکش - علی‌اصغر (ع) - خشک نشده بود، پیش دوید: _‌«ای پدر! آیا به‌راستی تن به مرگ سپرده‌ای؟» _‌«دخترم! چگونه تن به مرگ نسپارد آن کس که او را هیچ یاوری نیست!» سکینه (س) دامان عبای پدر گرفت. اشک عنان از او ستانده بود و به صدای بلند می‌گریست. _‌«پدر! ما را به مدینه بازگردان! ما را به حرم جدّمان ببر ... ما را بازگردان!» _‌«اینان از من دست نمی‌شویند دخترکم ...» سکینه (س) شیون کرد و امام (ع) نشست و او را به سینه فشرد. _‌«دخترکم! بدان که پس از من گریه‌ات طولانی است؛ آنگاه که مرگ مرا دریابد. تا زنده‌ام، با اشک‌هایت دلم را آتش مزن و چون کشته شدم، آنگاه تو به‌راستی سزاوار گریستنی، ای بهترین زنان!»
آسمان
«آماده سفر آخرت شو و توشه آن سفر پیش از رسیدن اجل به‌دست آر.
آسمان

حجم

۲۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۴ صفحه

حجم

۲۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۲۴,۰۰۰
۶۰%
تومان