
کتاب گنج های کامبرین
معرفی کتاب گنج های کامبرین
کتاب الکترونیکی «گنجهای کامبرین» نوشتهٔ مظفر سالاری را نشر بهنشر منتشر کرده است. این رمان با نگاهی به زندگی نوجوانان روستایی در بستر تحولات اجتماعی و سیاسی، داستانی پرحادثه و پرکشش را روایت میکند. محوریت داستان بر جستوجوی گنج، دوستی، خانواده و دغدغههای معیشتی استوار است و فضای روستا و مناسبات سنتی آن را بهخوبی به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گنج های کامبرین
«گنجهای کامبرین» اثری داستانی است که در قالب رمان نوجوان و با رویکردی واقعگرایانه، زندگی در یک روستای کوچک را در دوران پرتلاطم انقلاب به تصویر میکشد. مظفر سالاری در این کتاب، با تمرکز بر شخصیت حسن و دوستانش، ماجرای جستوجوی گنج و تلاش برای بهبود وضعیت خانواده را روایت کرده است. فضای داستان، روستایی است و روابط میان شخصیتها، رنگوبوی سنت و باورهای محلی را دارد. در کنار ماجرای گنج، دغدغههای روزمره، مشکلات اقتصادی، روابط خانوادگی و تأثیرات تحولات سیاسی بر زندگی مردم روستا نیز بازتاب یافته است. ساختار کتاب مبتنی بر روایت خطی و توصیف جزئیات زندگی روزمره است و شخصیتپردازیها بهگونهای انجام شده که خواننده بهراحتی با دغدغهها و آرزوهای نوجوانان داستان همذاتپنداری میکند. این رمان، علاوهبر ماجرای پرکشش گنجیابی، تصویری از جامعهٔ روستایی و تحولات اجتماعی آن دوره را ارائه میدهد.
خلاصه داستان گنج های کامبرین
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «گنجهای کامبرین» با حسن و قنبر، دو نوجوان روستایی آغاز میشود که در سرمای زمستان، گله را به سمت کوهقلعه میبرند و در جستوجوی نشانهای از گنجی قدیمی هستند. آنها با نشانههایی مثل پنجهٔ تراشیده روی سنگ و قبرستان قدیمی روبهرو میشوند و در تلاش برای یافتن گنج، با خطرات و ترسهای مختلفی مواجه میشوند. در همین حین، گروهی غریبه با گنجیاب و تفنگ وارد روستا میشوند و ماجراهایی پرتنش رقم میخورد. حسن با زیرکی و شجاعت، نقش مهمی در خنثیکردن نقشهٔ دزدان ایفا میکند و بهخاطر این کار، از میرآقا، ارباب روستا، پاداش میگیرد: دوربین شکاری و قاطر. او بهعنوان دشتبان و شکاربان جدید روستا انتخاب میشود و وظیفهٔ مراقبت از کوه و جنگل را برعهده میگیرد. در کنار این ماجراها، دغدغههای خانوادگی حسن، بیماری پدر و مشکلات اقتصادی خانواده، و همچنین روابط دوستانه و رقابتهای نوجوانانه با داوود و قنبر، بخش مهمی از روایت را شکل میدهد. جستوجوی گنج، بهانهای برای پرداختن به امیدها، آرزوها و واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی روستایی است. در طول داستان، حسن و قنبر با چالشهای اخلاقی، وفاداری به دوستی و آزمونهای بزرگسالی روبهرو میشوند و در نهایت درمییابند که ارزش رفاقت و خانواده، فراتر از هر گنجی است.
چرا باید کتاب گنج های کامبرین را بخوانیم؟
این کتاب با روایت ماجرایی پرکشش و شخصیتهایی ملموس، تصویری زنده از زندگی روستایی و دغدغههای نوجوانان در بستر تحولات اجتماعی ارائه میدهد. «گنجهای کامبرین» نهتنها داستانی دربارهٔ جستوجوی گنج است، بلکه به موضوعاتی چون دوستی، وفاداری، خانواده و امید به آینده میپردازد. خواندن این رمان، فرصتی برای آشنایی با فرهنگ روستایی، باورهای محلی و چالشهای نوجوانان در مواجهه با مشکلات زندگی است. همچنین، فضای داستانی آن، مخاطب را با حالوهوای سالهای پیش از انقلاب و تأثیرات آن بر زندگی مردم عادی آشنا میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای ماجراجویانه و واقعگرایانه علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغهٔ شناخت فرهنگ روستایی، روابط خانوادگی و ارزش دوستی را دارند، جذاب خواهد بود. «گنجهای کامبرین» میتواند برای معلمان و والدینی که بهدنبال کتابی آموزنده و سرگرمکننده برای نوجوانان هستند، انتخاب خوبی باشد.
بخشی از کتاب گنج های کامبرین
«هوا سرد بود و آسمان ابری. دو ساعتی به غروب مانده بود، اما لحاف سیاه و سنگین ابر نمیگذاشت جای خورشید معلوم شود. حسن و قنبر بیرون از آبادی، گوسفندها را به سمت کوهقلعه راندند. دامنهٔ پر از خردهسنگ را گرفتند و از کورهراهی بالا رفتند که پیچوتاب ملایمی میخورد و دست آخر به قلعهٔ روی کوه میرسید. نگاه نگرانشان به اطراف بود تا خیالشان راحت شود که کسی مراقبشان نیست. بعید نبود ناگهان آدمهای صفدر با قاطر یا موتور جلوشان سبز شوند و از رازشان سر درآورند. اگر میپرسیدند در آن وقت که باید گله را به طرف آبادی برمیگرداندند، چرا به سمت قلعه بالا میروند، جواب درستی نداشتند و رسوا میشدند. حسن مطمئن بود که قنبر با دوتا سیلی، زبانش باز میشود و میگوید که دنبال چه میگردند. در نیمهٔراه قلعه، به قبرستان قدیمی رسیدند. جای مسطحی بود و جلوش تختهسنگها و درختهای بَنه که گله را از چشم پنهان میکرد. قبرها با سنگچینهایی مشخص میشدند که کمکم ردیفهایشان به هم خورده بود. هنوز گاهی سالخوردگان آبادی به آنجا سر میزدند و سر قبرها شمع روشن میکردند. گوسفندها را همانجا رها کردند و بهسوی سنگ بزرگی رفتند که یک طرفش صاف بود. حسن که هیجانزده بود و نفسنفس میزد، به یک پنجهٔ بزرگ تراشیده و برجسته اشاره کرد که میان طرف صافِ سنگ بود.»
حجم
۲۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه