کتاب راهی
معرفی کتاب راهی
کتاب راهی نوشتهٔ رضوان کفایتی است. انتشارات کتابستان معرفت این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب راهی
کتاب راهی حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که ۱۷ فصل دارد. این رمان در حالی آغاز شده است که راوی اولشخص آن میگوید در مزرعهٔ «سعد» مشغول زراعت است که جوانکی نفسنفسزنان خود را به او میرساند. راوی چشمانش را ریز میکند تا در برابر نور آفتاب، جوانک را بشناسد. این جوان «عبدالرحمن» نام دارد و پسر ابوایوب است. او خبری ناب آورده است. این خبر چست و داستان چیست؟ رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب راهی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راهی
«بهجز دو اتاقِ تودرتو که با یک درِ کوچک از هم جدا شده است چیز دیگری نمیبینم. برخلافِ خانهٔ حارث، نه دالان باریک دارد، نه مهمانخانه و نه مطبخی مجزا. تنها دو اتاق است که با تمام سادگیاش، بهغایت تمیز است و منظم. کف اتاق را خاک نرمی پوشانده است و روی آن، پارچهٔ کتان مصریِ بلندی انداخته شده است. در یک گوشهٔ اتاق، پوست حیوانی، که به گمانم پوست آهوست، روی زمین افتاده است. در گوشهٔ دیگری، تعدادی ظروف گِلی و سفالی، و سبویی سبزرنگ، تشتی مسی و یک مجمع چوبی به چشم میخورد. در کنار دیوار هم، چندین مخدّه از لیف خرما خودنمایی میکند. از لحظهٔ ورودم به خانه، آرامشی عجیب تمام وجودم را فراگرفته است؛ نه از تشویش و نگرانی روزهای قبل خبری است و نه از دردی که شب گذشته، امانم را بریده بود. حسّ غزالی را دارم که به پناهگاه رسیده است. احمقانه به نظر میرسد، اما آنقدر در این کنج دنج، احساس آرامش و امنیت دارم که خواستههایم از ابراهیم در نظرم کماهمیت شده است. حسام بهرسم ادب، دوزانو نشسته است. دستار سبزرنگش را مرتب روی سر پیچیده و ردایی قهوهای بر تن دارد. موهایش از روزهای قبل مرتبتر است. من درست کنار حسام، به مخدّه تکیه دادهام و اِزاری شیری، ردایی نباتی و دستاری به همان رنگ به تن کردهام. ابراهیم با قدی خمیده وارد اتاق میشود؛ از آنچه فکر میکردم کهنسالتر است. آرام و محتاط، و به مدد عصایی چوبی قدم برمیدارد. ریشی بلند و مرتب دارد و ابروانی پرپشت و سپید. آرام و با طمأنینه وارد اتاق میشود. با ورودش، عطر دلنشین هل و دارچین فضا را پر میکند. در دست چپش، قدحی دارد که به گمانم بوی خوش از آن، نشئت میگیرد؛ حسام میایستد و من هم. لبخندی بر لب مینشاند و با دستان لرزانش، ما را به نشستن امر میکند. حسام قدح را از دست ابراهیم میگیرد تا او راحتتر تعادلش را حفظ کند. ابراهیم درست مقابلمان مینشیند و با لحن خوشآهنگ و آرامی میگوید: «السلام علیک ایها الاخوان.»»
حجم
۲۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
حجم
۲۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
نظرات کاربران
بسیار عالی و روان. مطمئنم بگیرید دستتون دیگه زمین نمیگذارید.
این کتاب یک کتاب تاریخی بسیار غنی در زمینه تاریخ صدر اسلام است. شخصا به عنوان فردی که رمانهای زیادی در زمینه تاریخی مطالعه کردهام، جذابیت داستانی این کتاب و همچنین موضوعی که به آن پرداخته شده است،بینظیر است.