کتاب ماده تاریک
معرفی کتاب ماده تاریک
کتاب ماده تاریک نوشته بلیک کراوچ است که با ترجمه هادی سالارزرهی منتشر شده است. این کتاب نامزد جایزه بهترین کتاب علمی تخیلی گودریدز سال ۲۰۱۶ و نامزد جایزه کتاب ماه کتاب سال سال ۲۰۱۶ و پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز و از کتابهای منتخب آمازون در ژانر معمایی و رازآلود است.
درباره کتاب ماده تاریک
مردی ماسکدار و مسلح جیسون را میدزدد و آخرین چیزی که او قبل از بیهوشی میشنود این جمله است: از زندگیات راضی هستی؟
جیسون همسری به نام دنیلا دارد که سالها با او زندگی کرده است، پسری پانزدهساله به نام چارلی دارد و بیست سال بود که در محله لوگان اسکوئر شیکاگو سکونت داشته است. اما ناگهان همهچیز در زندگیاش تغییر میکند. او یک استاد فیزیک ساده است. اما او را میدزدند و در جایی دیگر بههوش میآید، همسرش دیگر دنیلا نیست، زن دیگری با او ازدواج کرده است. چارلی هرگز به دنیا نیامده است، و او دانشمندی مشهور است که کشفی بزرگ و حیرتانگیز کرده است.
همه چیز در زندگی جیسون بههم ریخته است، او باید زندگی متفاوتی پیش بگیرد و نمیداند چیزی که در آن است خواب است یا زندگی گذشتهاش.
خواندن کتاب ماده تاریک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به رمانهای وهمآلود و شگفتانگیز پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ماده تاریک
دنیلا به وسعت خانه و سقف بلندش اشاره کرد و گفت: «ولی عزیزم، ببین، بهجاش ما این زندگی رو با هم ساختیم.» سپس، با مهربانی چشمانش را به چارلی که با ظرافت و زیبایی خاصی غرق در نقاشیکردن بود انداخت و گفت: «ببینش، اون هم کار ماست.»
واقعاً مسئلهٔ بسیار عجیبی است، اینکه پدر یا مادر نوجوانی پانزده شانزدهساله باشید. وقتی کودک هستند و ضعیف، بزرگکردنشان یک چیز است و وقتی بزرگ میشوند و در شرف بزرگسالی قرار میگیرند، اینکه مدام چشمشان به شماست و خوب و بد را از شما یاد میگیرند، بهکل چیزی دیگر. احساس میکنم چیز زیادی برای آموختن به چارلی ندارم. میدانم، پدرهایی هستند که دید خاصی به دنیا دارند، پدرهایی که همه چیز را با دقت و اعتمادبهنفس خوبی میبینند، کسانی که دقیقاً میدانند باید به دخترها و پسرهایشان چه بگویند. ولی من جزو آنها نیستم. هرچه سنم بالاتر میرود، بیشتر احساس میکنم چیزی نمیدانم. پسرم را دوست دارم. او همهچیز من است، ولی با این همه، باز هم احساس میکنم نقشم را، درجایگاه یک پدر، خوب ایفا نکردهام. احساس میکنم او را با باروبنهٔ بیارزشی از عقیدههایی که حتی برای خودم هم نامفهوم هستند، به دل گرگها میفرستم.
از جایم بلند شدم، به طرف کابینتِ کنار سینک ظرفشویی حرکت کردم، در کابینت را باز کردم، و چشم انداختم تا جعبهٔ فتوچینی را پیدا کنم.
دنیلا رو کرد به چارلی و گفت: «پدرت میتونست نوبل ببره پسرم.»
خندیدم و گفتم: «یه کم اغراق نمیکنی عزیزم؟»
گفت: «ببین چارلی، ولش کن، گولش رو نخور. پدرت خیلی باهوشه.»
گفتم: «فکر کنم نوشیدنیه داره کمکم اثر میکنه.»
«مگه دروغ میگم، خودت هم میدونی که حق با منه. اگه علم از اونی که باید یه ذره کمتر پیشرفت کرده، تقصیر توئه.»
فقط میتوانستم لبخند بزنم. وقتی دنیلا شراب میخورَد، باید انتظار سه اتفاق را داشت: زبان مادریاش ذرهذره خودش را نشان میدهد، بهطرز وحشتناکی مهربان میشود، و جملاتش پر میشود از غلو و کلمات اغراقآمیز.
«میدونی پسرم، پدرت یه شب بهم گفت: هیچ وقت فراموش نکن، تحقیق محض میطلبه که تکتک ثانیههای زندگیات رو وقف پیداکردن یه جواب بکنی. اون گفت...» یک لحظه نتوانست احساساتش را کنترل کند. چشمهایش پر از اشک شد و شروع به تکاندادن سرش کرد، کاری که همیشه قبل از اینکه گریهاش بگیرد انجام میدهد، اما قبل از اینکه اشکهایش سرازیر شوند بهسختی خودش را کنترل کرد. سپس گفت: «اون گفت: میدونی دنیلا، میخوام وقتی زمان مرگم میرسه، خاطراتی که با تو ساختم جلو چشمام ورق بخورن، نه یه مشت تصویر نامفهوم از یه آزمایشگاه سرد و بیروح.»
حجم
۳۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
نظرات کاربران
یکی از بهترین رمان های علمی تخیلی با محوریت جهان های موازی و فیزیک کوانتومی. ماجراجویی پرهیجانی است که تا به آخر شما را سرگرم می کند تا به اهمیت انتخاب مسیرهای زندگی فکر کنید. ترجمه هم خوب و روان
واقعا رمان جذاب و زیبایی بود ، از خوندش حسابی لذت بردم ، عاشقانه ایی پیچیده شده در هیجان ، واقعا عالی بود ، داستانی درباره انتخاب های زندگی و حسرت ها . اگر از کتاب کتابخانه نیمه شب خوشتون اومده ، به
بعد از خوندن اون رمان های سمی و آبکی کالین هوور واقعا به همچین چیزی نیاز داشتم که دوباره قدرت نویسنده های آمریکایی رو حس کنم! انصافا بعضی از نویسنده ها اینقدر خلاقن که باید دو دستی یه نوبلی چیزی بهشون
جزو کتاب هاییه که قطعا پیشنهاد میکنم بهتون. مثل کتابخانه ی نیمه شب. در این کتاب، درباره جهان های موازی و نقطه ی اتصال اون ها با دنیای فعلی صحبت میکنه. اینکه کوچک ترین تغییر در تصمیمات، میتونه یه جهان
بعد از مدتها یک کتاب خوب در زمینه علمی تخلیلی خوندم حتما پیشنهاد میکنم بخونید ترجیح میدم درباره کتاب هیچی نگم چون هیچ جوره نمیشه دربارش حرف زد بدون اینکه داستانش رو اسپویل کرد به همین خاطر قبل از اینکه
یه ژانر علمی تخیلی نخونده بودیم که اونم خوندیم. راضی ام؟ بعله متن خیلی روونی داره به همراه جذابیت بالا. ترجمه هم متوسط. نمیشه زیاد از داستان گفت. شاید دو تا چیز. یک: دنیای موازی و دو: انتخاب ها. کراوچ شمارو با کمی قوانین فیزیک
بهترین کتابی که تا الان در زمینه علمی تخیلی خوندم... همه چیش عالی یود داستان سرایی توالی حوادث پیچیدگیش و بهتر از یک فیلم میتونه ادم رو جذب خودش کنه
کتاب تقریبا نزدیکه به "کتابخانهی نیمه شب" هر دو در مورد انتخابها و نتیجههای اون بحث میکنن. در مورد حسرتها! داستانِ هیجان انگیز درامی هست ولی یه جورایی جنون آمیزه! اگه داستان بیشتر طول میکشید منم دیوونه میشدم :)
زبانم در توصیف عالی بودن این کتاب قاصر است 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
کتاب در مورد یک فیزیکدان هست که تحت تاثیر دنیاهای موازی زندگیش دچار تحولاتی میشه. مدتها بود کتاب علمی تخیلی نخونده بودم و واقعا ازش لذت بردم! خصوصا که خودم هم در مسیر فیزیکدان شدن هستم و بخشهای علمی کتاب