دانلود و خرید کتاب ماده تاریک بلیک کراوچ ترجمه هادی سالارزهی
تصویر جلد کتاب ماده تاریک

کتاب ماده تاریک

نویسنده:بلیک کراوچ
انتشارات:نشر نون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۷۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ماده تاریک

کتاب ماده تاریک نوشته بلیک کراوچ است که با ترجمه هادی سالارزرهی منتشر شده است. این کتاب نامزد جایزه بهترین کتاب علمی تخیلی گودریدز سال ۲۰۱۶ و نامزد جایزه کتاب ماه کتاب سال سال ۲۰۱۶ و پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز و از کتاب‌های منتخب آمازون در ژانر معمایی و رازآلود است.

درباره کتاب ماده تاریک

مردی ماسک‌دار و مسلح جیسون را می‌‌دزدد و آخرین چیزی که او قبل از بیهوشی می‌شنود این جمله است: از زندگی‌ات راضی هستی؟

جیسون همسری به نام دنیلا دارد که سال‌ها با او زندگی کرده است، پسری پانزده‌ساله به نام چارلی دارد و بیست سال بود که در محله‌ لوگان اسکوئر شیکاگو سکونت داشته است. اما ناگهان همه‌چیز در زندگی‌اش تغییر می‌کند. او یک استاد فیزیک ساده است. اما او را می‌دزدند و در جایی دیگر به‌هوش می‌آید، همسرش دیگر دنیلا نیست، زن دیگری با او ازدواج کرده است. چارلی هرگز به دنیا نیامده است، و او دانشمندی مشهور است که کشفی بزرگ و حیرت‌انگیز کرده است. 

همه چیز در زندگی جیسون به‌هم ریخته است، او باید زندگی متفاوتی پیش بگیرد و نمی‌داند چیزی که در آن است خواب است یا زندگی گذشته‌اش. 

خواندن کتاب ماده تاریک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان‌های وهم‌آلود و شگفت‌انگیز پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ماده تاریک

دنیلا به وسعت خانه و سقف بلندش اشاره کرد و گفت: «ولی عزیزم، ببین، به‌جاش ما این زندگی رو با هم ساختیم.» سپس، با مهربانی چشمانش را به چارلی که با ظرافت و زیبایی خاصی غرق در نقاشی‌کردن بود انداخت و گفت: «ببینش، اون هم کار ماست.»

واقعاً مسئلهٔ بسیار عجیبی است، اینکه پدر یا مادر نوجوانی پانزده شانزده‌ساله باشید. وقتی کودک هستند و ضعیف، بزرگ‌کردنشان یک چیز است و وقتی بزرگ می‌شوند و در شرف بزرگسالی قرار می‌گیرند، اینکه مدام چشمشان به شماست و خوب و بد را از شما یاد می‌گیرند، به‌کل چیزی دیگر. احساس می‌کنم چیز زیادی برای آموختن به چارلی ندارم. می‌دانم، پدرهایی هستند که دید خاصی به دنیا دارند، پدرهایی که همه چیز را با دقت و اعتمادبه‌نفس خوبی می‌بینند، کسانی که دقیقاً می‌دانند باید به دخترها و پسرهایشان چه بگویند. ولی من جزو آنها نیستم. هرچه سنم بالاتر می‌رود، بیشتر احساس می‌کنم چیزی نمی‌دانم. پسرم را دوست دارم. او همه‌چیز من است، ولی با این همه، باز هم احساس می‌کنم نقشم را، درجایگاه یک پدر، خوب ایفا نکرده‌ام. احساس می‌کنم او را با باروبنهٔ بی‌ارزشی از عقیده‌هایی که حتی برای خودم هم نامفهوم هستند، به دل گرگ‌ها می‌فرستم.

از جایم بلند شدم، به طرف کابینتِ کنار سینک ظرف‌شویی حرکت کردم، در کابینت را باز کردم، و چشم انداختم تا جعبهٔ فتوچینی را پیدا کنم.

دنیلا رو کرد به چارلی و گفت: «پدرت می‌تونست نوبل ببره پسرم.»

خندیدم و گفتم: «یه کم اغراق نمی‌کنی عزیزم؟»

گفت: «ببین چارلی، ولش کن، گولش رو نخور. پدرت خیلی باهوشه.»

گفتم: «فکر کنم نوشیدنیه داره کم‌کم اثر می‌کنه.»

«مگه دروغ می‌گم، خودت هم می‌دونی که حق با منه. اگه علم از اونی که باید یه ذره کم‌تر پیشرفت کرده، تقصیر توئه.»

فقط می‌توانستم لبخند بزنم. وقتی دنیلا شراب می‌خورَد، باید انتظار سه اتفاق را داشت: زبان مادری‌اش ذره‌ذره خودش را نشان می‌دهد، به‌طرز وحشتناکی مهربان می‌شود، و جملاتش پر می‌شود از غلو و کلمات اغراق‌آمیز.

«می‌دونی پسرم، پدرت یه شب بهم گفت: هیچ وقت فراموش نکن، تحقیق محض می‌طلبه که تک‌تک ثانیه‌های زندگی‌ات رو وقف پیداکردن یه جواب بکنی. اون گفت...» یک لحظه نتوانست احساساتش را کنترل کند. چشم‌هایش پر از اشک شد و شروع به تکان‌دادن سرش کرد، کاری که همیشه قبل از اینکه گریه‌اش بگیرد انجام می‌دهد، اما قبل از اینکه اشک‌هایش سرازیر شوند به‌سختی خودش را کنترل کرد. سپس گفت: «اون گفت: می‌دونی دنیلا، می‌خوام وقتی زمان مرگم می‌رسه، خاطراتی که با تو ساختم جلو چشمام ورق بخورن، نه یه مشت تصویر نامفهوم از یه آزمایشگاه سرد و بی‌روح.»

فاطمه.م
۱۴۰۰/۱۰/۲۸

یکی از بهترین رمان های علمی تخیلی با محوریت جهان های موازی و فیزیک کوانتومی. ماجراجویی پرهیجانی است که تا به آخر شما را سرگرم می کند تا به اهمیت انتخاب مسیرهای زندگی فکر کنید. ترجمه هم خوب و روان

- بیشتر
sf.javadii
۱۴۰۰/۱۱/۱۴

واقعا رمان جذاب و زیبایی بود ، از خوندش حسابی لذت بردم ، عاشقانه ایی پیچیده شده در هیجان ، واقعا عالی بود ، داستانی درباره انتخاب های زندگی و حسرت ها . اگر از کتاب کتابخانه نیمه شب خوشتون اومده ، به

- بیشتر
به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۱۰/۱۹

بعد از خوندن اون رمان های سمی و آبکی کالین هوور واقعا به همچین چیزی نیاز داشتم که دوباره قدرت نویسنده های آمریکایی رو حس کنم! انصافا بعضی از نویسنده ها اینقدر خلاقن که باید دو دستی یه نوبلی چیزی بهشون

- بیشتر
دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
۱۴۰۰/۱۱/۰۱

جزو کتاب هاییه که قطعا پیشنهاد میکنم بهتون. مثل کتابخانه‌ ی نیمه شب. در این کتاب، درباره جهان های موازی و نقطه ی اتصال اون ها با دنیای فعلی صحبت میکنه. اینکه کوچک ترین تغییر در تصمیمات، میتونه یه جهان

- بیشتر
Alivi
۱۴۰۰/۱۱/۱۵

بعد از مدتها یک کتاب خوب در زمینه علمی تخلیلی خوندم حتما پیشنهاد میکنم بخونید ترجیح میدم درباره کتاب هیچی نگم چون هیچ جوره نمیشه دربارش حرف زد بدون اینکه داستانش رو اسپویل کرد به همین خاطر قبل از اینکه

- بیشتر
امیررضا
۱۴۰۱/۱۰/۰۵

یه ژانر علمی تخیلی نخونده بودیم که اونم خوندیم. راضی ام؟ بعله متن خیلی روونی داره به همراه جذابیت بالا. ترجمه هم متوسط. نمیشه زیاد از داستان گفت. شاید دو تا چیز. یک: دنیای موازی و دو: انتخاب ها. کراوچ شمارو با کمی قوانین فیزیک

- بیشتر
کاربر ۳۳۱۸۶۶۰
۱۴۰۰/۱۰/۳۰

بهترین کتابی که تا الان در زمینه علمی تخیلی خوندم... همه چیش عالی یود داستان سرایی توالی حوادث پیچیدگیش و بهتر از یک فیلم میتونه ادم رو جذب خودش کنه

خورشید
۱۴۰۰/۱۲/۰۴

کتاب تقریبا نزدیکه به "کتابخانه‌ی نیمه شب" هر دو در مورد انتخاب‌ها و نتیجه‌های اون بحث می‌کنن. در مورد حسرت‌ها! داستانِ هیجان انگیز درامی هست ولی یه جورایی جنون آمیزه! اگه داستان بیشتر طول می‌کشید منم دیوونه می‌شدم :)

Fateme Soltani
۱۴۰۱/۰۲/۰۲

زبانم در توصیف عالی بودن این کتاب قاصر است 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

منصوره جعفری
۱۴۰۱/۰۱/۱۹

کتاب در مورد یک فیزیکدان هست که تحت تاثیر دنیاهای موازی زندگیش دچار تحولاتی میشه. مدت‌ها بود کتاب علمی تخیلی نخونده بودم و واقعا ازش لذت بردم! خصوصا که خودم هم در مسیر فیزیکدان شدن هستم و بخش‌های علمی کتاب

- بیشتر
کسی شما را از اینکه چند لحظه بعد زندگی‌تان به‌کلی تغییر خواهد کرد آگاه نمی‌کند
Alivi
کنترل همه‌چیز دست من بود، اما به شرط اینکه اول کنترل خودم را به‌دست می‌آوردم.
fatemeh*bahari
کنترل همه‌چیز دست من بود، اما به شرط اینکه اول کنترل خودم را به‌دست می‌آوردم. کنترل احساسات و عواطفم را. باید طوفان درونم را کنترل می‌کردم.
pegah
تا وقتی چیزی در زندگی‌مان تغییر نکند، تا وقتی تلنگری احساس نکنیم، قدر چیزی را که داریم نخواهیم فهمید.
پاورقی های آویسا
«تجربه‌های اسرارآمیز بهترین و زیباترینِ تجربه‌ها هستند.»
Fateme Soltani
چیزی وجود ندارد. همه خواب و رؤیاست. خدا. انسان. جهان. خورشید. ماه. وسعت ستارگان رؤیا، تمامش رؤیاست؛ هیچ‌کدام وجود ندارند. چیزی وجود ندارد، جز پوچی... و تو و تو، تو نیستی؛ جسم نداری، خون نداری، استخوان نداری تو، چیزی جز خیال نیستی. مارک تواین
Fateme Soltani
چیزی وجود ندارد. همه خواب و رؤیاست.
a2sa
این دنیا دنیای من نیست.
Hana
زندگی. همهٔ ما فقط مشغول قدم‌برداشتن در دشت‌های بی‌دارودرخت موجودیت خودمان هستیم، آن‌قدر حیرانیم که نمی‌دانیم تمام چیزهایی که دوستشان داریم یا از آن‌ها متنفریم، تمام چیزهایی که به آن‌ها اعتقاد داریم و برایشان می‌جنگیم، می‌کشیم، یا کشته می‌شویم فقط تصاویر بی‌معنایی روی شیشه‌های پلکسی‌گلاس هستند.
s.f.k
همین که چشمانت به چشمانم افتاد احساس کردم قلبم از جا کنده شد. مثل وقتی که یک شهاب‌سنگ به سطح سیاره‌ای برخورد می‌کند.
کاربر ۱۷۶۱۲۹۱
«وقتی قصد داری دانشمند بشی، سال‌های آخر دههٔ سوم زندگی‌ات خیلی حیاتیه. اگه قبل از اینکه سی سالت بشه مطلب مهمی چاپ نکنی، هیچ‌وقت اسمی درنمی‌کنی.»
منصوره جعفری
خیلی وحشتناکه، فکر اینکه هر چیزی که از ذهنمون می‌گذره، هر انتخابی که می‌کنیم، هر راهی که می‌ریم، هر کدومش به یه دنیای کاملاً متفاوت ختم می‌شه.
pegah
این حال و هوا همیشه من را به یاد جملهٔ معروف اسکات فیتزجرالد می‌اندازد که می‌گوید: همیشه وقتی زندگی ترد و شکننده می‌شود، یعنی به پایانش نزدیک شده است، بنابراین همان کاری را انجام می‌دهد که بارها و بارها تکرار کرده؛ برمی‌گردد و دوباره از ابتدا شروع می‌شود.
masoud
احساسی به من می‌گفت تو همیشه با من بوده‌ای؛ گویی هر دو از یک چیز ساخته شده‌ایم... ذره‌های ازهم‌پاشیدهٔ ماده که از آتش ستاره‌های مُرده سرچشمه گرفته‌اند. انگار جایی در ناخودآگاهم این را می‌دانستم و به‌محض اینکه چشمانم به چشمانت افتاد همه را به‌خاطر آوردم.
کاربر ۱۷۶۱۲۹۱
«وقتی مشغول نوشتنی مجبوری تمام تمرکزت رو خرجش کنی. تقریباً غیرممکنه موقع نوشتن به دو چیز متفاوت فکر کنی. نوشتن باعث می‌شه افکار و تمایلاتت در یک راستا قرار بگیرن
آزمین
به رؤیا می‌مانست، اینکه کسی در خانه منتظرت باشد و از کار که برمی‌گردی به تو خسته نباشید بگوید. اینکه دوست داشته شوی. اینکه چشم به راهت باشند. قبلاً فکر می‌کردم قدر همهٔ این لحظه‌ها را می‌دانم، اما حالا می‌بینم که همه‌شان برایم عادی شده بودند. چرا نباید عادی می‌شدند؟ تا وقتی چیزی در زندگی‌مان تغییر نکند، تا وقتی تلنگری احساس نکنیم، قدر چیزی را که داریم نخواهیم فهمید.
pegah
«اگه میلیون‌ها استخر هم دوروبر ما باشن و تو هر کدوم یه ورژن از ما وجود داشته باشه که زندگی‌ای مثل زندگی ما یا متفاوت از اون داشته باشن، بهت اطمینان می‌دم هیچ‌کدوم زندگی‌ای به زیبایی زندگی ما ندارن.»
lonelyhera
«تجربه‌های اسرارآمیز بهترین و زیباترینِ تجربه‌ها هستند.»
a2sa
همهٔ ما هر روز در تکاپو هستیم، کار می‌کنیم تا زندگی کنیم. غافل از اینکه جزء کوچکی از یه حقیقت خیلی بزرگ‌تر هستیم، بزرگ‌تر از اون چیزی که حتی فکرش رو هم بکنیم.
Fateme Soltani
ما حاصل‌جمع انتخاب‌هایمان هستیم، اینکه هر راهی که شاید برمی‌گزیدیم به‌نوعی در هویت کلی ما کارگر واقع شده‌اند.
pegah

حجم

۳۴۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۳۴۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان