کتاب رسمرس هلم
معرفی کتاب رسمرس هلم
کتاب رسمرس هلم نوشته نمایشنامهنویس مشهور نروژی هنریک ایبسن است و با ترجمه میرمجید عمرانی از زبان نروژی منتشر شده است. این کتاب را انتشارات مهراندیش با همکاری مرکز ایبسن در اسلو منتشر کرده است.
درباره کتاب رسمرس هلم
رسمرسهلم نام مکانی است که نمایشنامه در آن روایت میشود؛ ملک اجدادی رسمر. در مرکز داستان دو شخصیت محوری وجود دارند که بیشترین آرزوها و دغدغههای ایبسن از زبان آنها بیان میشود. رسمر مردی که با آرزوی تربیت و ساختن آدمهای والای آزاد و شاد میخواهد پا بهعرصه فرهنگ بگذارد و معلمش اولریک که آغازگر این آرزوها و رویاها است.
اما در مسیر روایت کمکم مشخص میشود تمام آرزوها و امیدهایش برپایهای اشتباه بنا شده است و او قصد به تغییر چیزی در دیگران دارد که در خودش هم تغییر نکرده است. احساس گناهی که محور داستان میشود همه چیز را ویران میکند حتی کسی که خودش دیگران را ویران میکرده. داستان از یک مهمانی ساده شروع میشود و کمکم شخصیتها به ما معرفی میشوند.
ایبسن نمایشنامهنویسی است که جویس او را همپای شکسپیر میداند و در این کتاب تمام دغدغهاش از دنیای مدرن را بیان کرده است. آرزوهای ایبسن که در دنیای حقیقی شکست خوردهاند ر این نمایشنامه هم نابود میشوند.
خواندن کتاب رسمرس هلم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره هنریک ایبسن
هنریک یوهان ایبسن ۲۰ مارس ۱۸۲۸ در شین، نروژ متولد شد. او شاعر، نمایشنامهنویس و درامنویس است که یکی از ستونهای اصلی ادبیات مدرن نروژ به شمار میآید و بر نویسندگان بعد از خودش تاثیر بسیاری گذاشته است. او را به سبب آثاری که خلق کرده است و همچنین مهارتش در استادی تئاتر، همسنگ با سوفوکل و شکسپیر میدانند. خانواده او در نوجوانی ایبسن ورشکسته شدند و فقر گریبانشان را گرفت. بازتاب همین موضوع را میتوان در آثار او به خوبی دید. از میان آثار او میتوان به خانه عروسک، اشباح و دشمن مردم اشاره کرد. هنریک ایبسن ۲۳ مه ۱۹۰۶ در سن ۷۸ سالگی در اسلو چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب رسمرس هلم
(اتاق نشیمن رُسمِرسهُلم، دلباز، قدیمی و راحت. جلو، کنار دیوارِ دست راست، یک بخاریِ کاشیکاریِ آراسته به شاخههای تروتازهٔ غان و گلهای صحرایی. دورتر، یک در. در دیوارِ روبهرو، دری دولته به سرسرا. پنجرهای در دیوارِ دست چپ و جلوی آن، یک پایه با گل و گیاه بر آن. میزی با سوفا و صندلیهای دستهدار کنار بخاری. گرداگرد اتاق، پُرترههای کهنه و نوی کشیشان، افسران و کارگزاران اونیفورمپوش روی دیوارها آویزان است. پنجره باز است. دَرِ سرسرا و درِ بیرونی خانه نیز. بیرون، در خیاباندرختیای که به مِلک میرسد، درختان بزرگ کهنسال به چشم میخورد. سرِ شبِ تابستان. خورشید پایین رفته).
(رِبِکْکا وست در صندلی دستهداری کنار پنجره نشسته و شال پشمیِ بزرگ سفیدی را قلابدوزی میکند که چیزی به پایانش نمانده. گهگاه کاوشگرانه از میان گلها به بیرون نگاه میکند. کمی دیگر مادام هِلسِت از دست راست به درون میآید).
مادام هِلسِت: انگار بهتره یواشیواش دستبهکارِ چیدنِ میز شام شم، خانم؟
رِبِکْکا وست: آره، بشین. کشیش باید دیگه بهزودی بیان.
مادام هِلسِت: خانم، اونجا که نشستهاین، خیلی باد نمیآد؟
رِبِکْکا وست: چرا، یهکم. میشه لطفاً ببندینشون.
(مادام هِلسِت میرود و درِ سرسرا را میبندد و پسازآن' به دمِ پنجره میرود).
مادام هِلسِت: (میخواهد ببندد، به بیرون نگاه میکند). اِ این کشیش نیستن که اونجا دارن میرن؟
رِبِکْکا: (شتابان). کجا؟ (بلند میشود). چرا، خودشونن. (پشت پرده). برین کنار. نگذارین چشمشون به ما بیفته.
مادام هِلسِت: (پس میکشد). آه، فکرش رو کنین، خانم، ـ شروع کردهن باز از راه آسیاب برن.
رِبِکْکا: پریروز هم از راه آسیاب رفتن. (از میانِ پرده و قاب پنجره نگاه میکند). اما حالا ببینیم
مادام هِلسِت: دلش رو پیدا میکنن از روی پل رد شن؟
رِبِکْکا: همین رو میخوام ببینم. (کمی دیگر). نه، برمیگردن. امروز هم دورش میزنن. (از پنجره دور میشود). دورِ دورودراز.
مادام هِلسِت: ایداد! گذر از روی اون پل، باید به کشیش خیلی سخت بیاد دیگه. جایی که همچین پیشامدی شده
رِبِکْکا: (قلابدوزیاش را تا میکند). اینجا تو رُسمِرسهُلم از مردههاشون به این زودیها دل نمیکنن.
مادام هِلسِت: من حالا گمون میکنم، خانم، مردههان که به این زودیها دل از رُسمِرسهُلم نمیکنن.
حجم
۱۰۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۱۰۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه