دانلود و خرید کتاب چیچا اکرم افخمی
تصویر جلد کتاب چیچا

کتاب چیچا

نویسنده:اکرم افخمی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چیچا

کتاب چیچا نوشتهٔ اکرم افخمی است. انتشارات امتیاز این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب چیچا

کتاب چیچا که در ۲ فصل و چند بخش نوشته شده، یک رمان معاصر ایرانی است. این رمان از آنجا آغاز می‌شود که راوی می‌گوید در یک بعدازظهر طوفانی، در نزدیکی‌های ماه آگوست، «چیچا» درحالی‌که کف کلبهٔ کوچک و محقر خود دراز کشیده و به خواب فرو رفته، از خواب بیدار می‌شود. «چیچا» عادت دارد همیشه به پهلو بخوابد؛ پس ناچار اولین چیزی که بعد از بازکردن چشم‌هایش با آن رو‌به‌رو می‌شود، دیوار بدرنگ و کاه‌گلی رو‌به‌رویش است. «چیچا» با سستی کف دست‌هایش را روی زمین فشار می‌دهد و با کمک آن از حالت درازکش خارج می‌شود. با اینکه هنوز هم خواب‌آلود است، دست‌هایش را بالا می‌آورد و چشم‌هایش را می‌مالد و با خود فکر می‌کند که این خواب‌های گاه‌وبی‌گاه که فقط از روی تنهایی و بی‌حوصلگی هستند، بیشتر از اینکه سر حالش بیاورند، باعث افسردگی و بی‌حالی‌اش می‌شوند.

«چیچا» کیست؟ آیا او تنها زندگی می‌کند؟ ماجرا از چه قرار است؟ این رمان را بخوانید.

خواندن کتاب چیچا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب چیچا

«مرد جوان از میان دو درخت که فاصله‌ای چند سانتی متری با یکدیگر دارند چشم به سوی دهکده دوخته؛ کلبه‌اش از این فاصله و با وجود درختان دیده نمی‌شود. اضطراب همه وجودش را فرا گرفته؛ با خود فکر می‌کند که اگر متوجه آمدن آشیا شوند و قبل از رسیدن او به اینجا با آن اسلحه و کاغذها گیر بیفتد چه بر سرش خواهد آمد؟

تمام زحمات پنج ساله‌اش در جایی نزدیک دهکده مدفون مانده و حالا او هیچ دسترسی به آنها ندارد؛ راه را چطور پیدا خواهد کرد؟ اگر بارا مرده باشد چه؟ او تبدیل به یک قاتل شده! قاتلی که اگر پایش می‌رسید همراه و یاور چند ساله‌اش آشیا را هم قربانی اهدافش می‌کرد.

این افکار منفی، هر ثانیه مثل آتشی که هیزم را می‌خورد؛ آرام و قرار را از چیچا می‌گیرد. دستش را از روی تنه درخت بر می‌دارد و به آن نگاه می‌کند؛ انگشت سبابه‌اش را بی‌اختیار آنقدر روی درخت کشیده که حالا در آن سوزش احساس می‌کند.

دوباره نگاهش را بلند می‌کند و از میان شکاف دو درخت به سوی دهکده می‌فرستد؛ با دیدن آشیا که با سینی در دست آهسته به سمت جنگل می‌آید، ضربان قلبش بالا می‌رود و حرارتی آزاردهنده تنش را درگیر می‌کند. دستش را روی سینه‌اش می‌گذارد و پاهایش را یکی پس از دیگری از روی زمین بلند می‌کند و دوباره روی زمین می‌گذارد؛ در دل فقط دعا می‌کند که باعث از دست رفتن جان آشیا نشود.

دختر جوان ناگهان می‌ایستد؛ فاصله‌اش با جایی که چیچا در آن ایستاده زیاد است. چیچا حدس می‌زند که شاید چشمانش از این فاصله اشتباه می‌بینند! در حالی که پلک هایش می‌لرزد آنها را روی هم فشار می‌دهد و دوباره نگاه می‌کند؛ آشیا ایستاده است.

مثل چوبی که خشک و بی‌جان شده باشد؛ گویی که انگار هرگز جان نداشته! چیچا اندک قرار خود را هم از دست می‌دهد؛ با خود می‌اندیشد که دیگر چیزی به ایستادن قلبش نمانده. چشم از دهکده می‌گیرد و به جهت مخالف می‌چرخد، چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ دخترک چرا ایستاده؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

حجم

۱۳۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان