کتاب پیژامه همینگوی
معرفی کتاب پیژامه همینگوی
کتاب الکترونیکی پیژامه همینگوی نوشته متیو روی دیوی با ترجمه اسداللّه امرایی در نشر گویا به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعهای است از داستانهای کوتاه از نویسندگان مختلف جهان. در ابتدای هر داستان چند خطی دربارهٔ نویسندهٔ آن نوشته شده و سپس داستان آغاز میشود. حجم داستانها متغیر است، داستانی در کمتر از دو صفحه روایت میشود و داستانی دیگر بیشتر از ۱۲ صفحه است. اما همهٔ آنها در دستهبندی داستان کوتاه قرار میگیرند.
درباره کتاب پیژامه همینگوی
این مجموعه از داستانهای زیر تشکیل شده است:
دولت جوانان: داستانی که بیستدقیقهای.../ جوخه بمب / ده گلوله پیش / چشمبادامیهای آمریکایی / خروج آبرومندانه / پیچکی روی یک خانه / پطر دوم / سه ضربه / ازدواج / مجازات / بوی بد دهان یک روزه از بین نمیرود / ایکار / لکوموتیوران و عضو خاندان سلطنتی / ساحل / ترجمه همزمان در دادگاه بینالمللی حقوق بشر / گریه بچهها / وداع با صف / شاه / خاطرهای از دهه بیست / شاعران پانسیوننشین / پیش از حمام / گمشده / ستارههایی بر فراز افغانستان / مرد زشت / کرم شبتاب آتشفشانی / عسل / نگاه سربهزیر / وسواس / روز داغزدن / پیژامه همینگوی / ریسمان ماکوتو / دیوار مشترک / رعشه دستها / ماجرای دانشگاه / جنگ هاتداگ / بریدهها / آتش خودی / دوست من جیم
کتاب پیژامه همینگوی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران داستان کوتاه مخاطب این مجموعهاند.
بخشی از پیژامه همینگوی
مرد به ردیفی از انبارهای کوچک اشاره کرد که از آنها برای انبار کالاهای شکستنی استفاده میشد. صندوقهایی را که در آنجا میگذاشتند، آخر از همه تخلیه میکردند. بارها دیده بود که آدمهایی ساعتها در اسکله منتظر میمانند تا نوبت تخلیه آن بارها برسد. همیشه مهر کشورهای غربی را داشتند. دستورالعملهایی به زبان خارجی روی آنها نوشته شده بود و مثلاً سوئیدادو، یعنی شکستنی. خود او این اواخر چندین صندوق مشابه را تخلیه کرده بود. گرچه از محتوای آنها سردرنمیآورد، سعی کرده بود محتوای آنها را حدس بزند: جعبههای شیرخشک، تلویزیون یا استریو، مشروبات الکلی، قهوهٔ اتیوپیایی، ملحفههای نرم، آب آشامیدنی، صدها جفت کفش نو و پیراهن و لباس زیر. هر آنچه دلش میخواست، اما میدانست به دست نمیآورد، در آن جعبهها وارد میشد. حفرهٔ چهارگوشی بود که اگر پدرم زانوهایش را جمع میکرد، از آن رد میشد. احساس میکرد که باید به همان جا وارد شود، اما تردید داشت و ابعاد حفره را تخمین میزد، درست همانطور که موقع تخلیه بار ابعاد جعبهها را میسنجید.
پدرم دست مرد را پشت گردنش حس کرد که او را هل میداد. خواست بگوید که میتواند و در واقع ماهها تمرین کرده بود تا برای چنین کاری آماده شود. اما طرف از حرفهای پدرم سر در نمیآورد و پدرم هم وا داد. به زانو خزید و وارد محفظه شد، که خوشش نمیآمد و اگر به میل خودش بود، هرگز به این شیوه وارد نمیشد. باید با سر وارد میشد، اما دیگر خیلی دیر بود. مرد در آخرین اقدام تحقیرآمیزش با پاهایش به پشت پدرم فشار آورد و چنان به سرعت او را در آن سوراخ چپاند که دست و پایش گیر کرد. پیش از آنکه ورودی آن محفظه را با دری تختهای که آن کنار بود ببندد، پدرم خود را جمع و جور کرد.
حجم
۱۹۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
حجم
۱۹۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه