کتاب تخم مرغ
معرفی کتاب تخم مرغ
کتاب الکترونیکی «تخم مرغ» نوشتهٔ شروود اندرسن با ترجمهٔ یاسر پوراسماعیل در نشر لگا چاپ شده است. چرا تخممرغها باید وجود داشته باشند و چرا از دل تخممرغ مرغی به وجود میآید که آن هم دوباره تخم میگذارد؟
درباره کتاب تخم مرغ
داستان «تخممرغ» یکی از مهمترین داستانهای مجموعهٔ پیروزی تخممرغ است که در سال ۱۹۲۱ منتشر شد. پیروزی تخممرغ دومین مجموعهٔ داستانهای کوتاه شروود اندرسن است که بعد از مجموعهٔ موفق و بسیار مشهور واینزبرگ، اوهایو انتشار یافت.
راوی داستان کودکیِ غمگین خود را در یک مرغداری و بلندپروازی پدرش را برای گرداندن رستورانی پربروبیا به زبانی کُمیک روایت میکند. پدر تردستیهایی را با تخممرغ انجام میدهد اما دائماً در این کار شکست میخورد. این داستان هجوی طنزآلود است بر شوروشوق آمریکاییها به موفقیتهای چشمگیر و سریع.
کتاب تخم مرغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای کوتاه انگلیسی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تخم مرغ
«به هر حال، او همهٔ این کوچولوهای وحشتناک را که در مرغداری ما متولد شده بودند نگه میداشت. اینها در الکل نگهداری میشدند و هر کدام در بطری شیشهای مخصوص خودشان قرار داشتند. همهٔ این بطریها با دقت و احتیاط در جعبهای گذاشته میشدند و در سفرمان بهسمت شهر این جعبه روی گاری و بغلدست پدر قرار داشت. او با یک دست اسبها را هدایت میکرد و با دست دیگرش جعبه را محکم گرفته بود. وقتی به مقصد رسیدیم، پدر جعبه را فوراً برداشت و بطریها را از داخلش درآورد. کل ایامی که در شهر بیدوِل اوهایو رستوراندار بودیم، این موجودات عجیبالخلقه داخل همان بطریهای شیشهای کوچکشان روی قفسهٔ پشت پیشخان قرار داشتند. مادر گهگاهی از این موضوع گلایه میکرد اما وقتی پای این گنجینه به میان میآمد، پدر هیچگونه مماشاتی به خرج نمیداد. او تأکید میکرد این موجودات عجیبالخلقه ارزشمندند و میگفت مردم به دیدن چیزهای عجیب و شگفتانگیز علاقه دارند.
گفتم کسبوکار رستوران را در شهر بیدوِل اوهایو راه انداختیم؟ کمی اغراق کردم. خود شهر در دامنهٔ تپهای کمارتفاع و در کرانهٔ رودخانهای کوچک قرار داشت. راهآهن از وسط شهر رد نمیشد و ایستگاه در یک مایلیِ شمال شهر در جایی به اسم پیکلویل واقع شده بود. یک کارگاه آبسیبگیری و یک کارخانهٔ خیارشور در ایستگاه قرار داشتند، اما قبل از اینکه ما به آنجا برویم، دکان هر دوی اینها تخته شده بود. هر صبح و غروب، اتوبوسها از هتلِ واقع در خیابان اصلی بیدول از مسیر جادهای به اسم ترنرز پایک به ایستگاه میرفتند. نقشهٔ مادر بود که ما به آن جای پرت و دورافتاده برویم و کسبوکار رستوران را راه بیندازیم. یکسالی میشد که دربارهاش حرف میزد؛ بعدش هم یک روز رفت و ساختمان خالی مغازهای را روبهروی ایستگاه راهآهن کرایه کرد. به نظر او، رستورانداری کار پرسودی است. او میگفت مسافرها همیشه در آن حوالی منتظر میمانند تا سوار قطارهای خروجی شوند و مردم شهر هم به ایستگاه میآیند و چشم به راه قطارهای ورودی میمانند. این آدمها به رستوران خواهند آمد تا شیرینی بخرند و قهوه بنوشند. حالا که سنّم زیادتر شده، میدانم انگیزهٔ او از این کار چیز دیگری بود. او آرزوهای دور و درازی برای من داشت. او میخواست من سری بین سرها درآورم، به مدرسهای شهری بروم و بچهشهری بشوم.»
حجم
۴۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۹ صفحه
حجم
۴۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۹ صفحه