دانلود و خرید کتاب از آزادی تا هرج و مرج اسلاومیر مروژک ترجمه داریوش مودبیان
تصویر جلد کتاب از آزادی تا هرج و مرج

کتاب از آزادی تا هرج و مرج

انتشارات:نشر گویا
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب از آزادی تا هرج و مرج

کتاب از آزادی تا هرج و مرج اثری از اسلاومیر مروژک با ترجمه داریوش مودبیان است که در نشر گویا منتشر شده است. در این کتاب چند داستان طنز از این نویسنده می‌خوانید.

درباره کتاب از آزادی تا هرج و مرج

در این کتاب گزیده ای از داستان های طنز اسلامیر مروژک، کاریکاتوریست، داستان‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس لهستانی گردامده است.

او زاده ۱۹۳۰ در دهکدهٔ بورزسین در نزدیکی شهر کراکوف لهستان است. مروژک، در هجده سالگی به دانشگاه رفت، سالی را به تحصیل معماری پرداخت و نیمه سالی را هم در هنرهای زیبای کراکوف، مشق نقاشی و طراحی کرد، اما همهٔ اینها را رها کرد و در بیست سالگی حرفهٔ روزنامه‌نگاری و نگارش داستان‌های کوتاه طنز و طراحی کاریکاتور را پیشهٔ خود ساخت.

 او در پناه شوخ‌طبعی، موقعیت‌های نمایش‌نامه‌ها و داستان‌هایش را پیچیده و پیچیده‌تر می‌کند و آنگاه ترس و اضطراب از درگیری در موقعیت‌های رعب‌آوری را که خلق کرده با همان ابزار طنز از خود دور می‌کند. هجو و حتی گاه هزل در جامهٔ زمخت و درشت‌گویی‌اش برای مروژک حربه‌ای محسوب می‌شودکه در پناه آن دشمن را خلع سلاح می‌کند و این چنین دیدگاه‌های سیاسی ـ اجتماعی خود را در عریان‌ترین وجه نمایان می‌سازد.

طنز در ادبیات اسلاو به ویژه ادبیات لهستان پیشینه‌ای دیرینه و پایگاهی استوار دارد. اما همیشه این طنز گزنده بوده و خواننده یا تماشاگر را به لبخندی تلخ، زهرخندی گاه جان‌کاه وامی‌دارد.  از این روست که طنز تلخ یا طنز سیاه و طنز تراژیک را خاص ادبیات شرقی و بزرگ‌ترین نماینده آن را فرانتس کافکا و پیش از او نیکلای گوگول می‌دانند.

اسلاومیر مروژک نیزطنزپرداز است، او چه در زمینهٔ کاریکاتور و چه در پهنهٔ قصه‌نویسی و عاقبت چه در صحنهٔ تئاتر به عنوان نمایش‌نامه‌نویس ذوق‌آزمایی کرده، البته باید پذیرفت که در تئاتر موفقیت او بیشتر بوده است. طنز مروژک در تئاتر همچون طنز آثار داستانی‌اش، طنز موقعیت است، آن هم موقعیتی استثنایی، شگفت‌آور و بدیع، با بیانی روشن، کلامی بی‌پرده و عریان و گاه خشن و بی‌رحم.

مروژک، در زندگانی متلاطم و پربار خویش، موقعیت‌های گوناگونی را آزموده و در آثارش ــ چه نمایش‌نامه، چه داستان و حتی چه طراحی‌هایش ــ بیش از همه به موقعیت‌سازی و موقعیت‌پردازی پرداخته است. موقعیت در آثار وی، آنچنان‌که گفته شد، همیشه بر الگوی ناهمگن و ناهمسازِ دو پدیدهٔ (پارادوکسیکال) خواب و بیداری بنا شده است. 

موقعیت در آثار او، در هر جامه‌ای که باشد، همیشه نمایشی است و به یک رویا شبیه است و بیشتر هم‌رویایی دهشتناک و البته طنزآلود: کابوسی خنده‌آور، خنده‌ای که به زهرخند بدل می‌شود. 

مروژک همیشه موقعیت را در مرز حقیقت و رویا به پیش می‌برد و پردازش می‌کند. تماشاگر تئاتر مروژک، هم‌چنان‌که خوانندهٔ داستان‌هایش، همچون شخصیت‌های نمایش‌نامه‌ها و داستان‌هایش بارها از خود می‌پرسد که سرانجام چه چیز واقعیت دارد، آیا دچار کابوس نشده‌اید؟ و چرا این کابوس بیشتر می‌خنداند تا بترساند؟ 

در این میان لحن مروژک همچنان ثابت می‌ماند، طرح کنشی از نمایش‌نامه‌هایش هیچ انعطافی در طول مسیر از خود نشان نمی‌دهد. این امر به هنگام اجرای آثار او نیز برای مجریان پیش می‌آید و این نشان از نبوغ مروژک در کار نگارش نمایش دارد.

خواندن کتاب از آزادی تا هرج و مرج را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به طنزهای کوتاه مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب از آزادی تا هرج و مرج

ترس

موش در کمد

شبی عازم سفر شدم.

نبود خط مستقیم قطار به مقصدم، مجبورم کرد که در یکی از ایستگاه‌های راه آهن میان راه پیاده شده تا قطارم را عوض کنم.

شب شده بود، قطار من فردای آن شب به آن ایستگاه می‌رسید.

از ایستگاه خارج شدم تا در شهر کوچک کناری جایی را برای گذراندن شب بیابم.

همه جا بسته بود، جایی هم در هتل کوچک مرکز شهر پیدا نکردم. دست آخر به من نشانی خانه‌ای را دادند ـ و اطمینان دادند ـ که آنجا می‌توانم جایی را برای گذراندن شب بیابم.

خانه‌ای بود بزرگ، یک طبقه، در اطراف آن باغی بزرگ.

صاحبخانه گفت:

ــ هر طور میل شماست، اما در این خانه روح رفت و آمد می‌کند.

من از گذران شبی بی‌سرپناه بیشتر وحشت داشتم تا گذراندن شبی بدون خواب. از طرفی شب بی‌سرپناه یعنی شبی بدون خواب.

-یعنی چطور روح رفت و آمد می‌کند؟

- یعنی... خُب... در کل، روح رفت و آمد می‌کند!

ــ «در کل»، در عین حال هم خوبه و هم بد. بد است چون نمی‌دانی یعنی چه. خوبست، باز هم به همان دلیلی. به هر جهت قبول کردم.

صاحبخانه گفت:

ــ به هر جهت بهتون گفته باشم.

و مرا به اتاقی راهنمایی کرد. به غیر از تخت و چند صندلی راحتی، کمدی بزرگ هم در کنار اتاق قرار داشت.

وقتی که در اتاق تنها شدم، از پنجره به بیرون نگاهی انداختم. چیزی دیده نمی‌شد.

از خودم می‌پرسیدم وقتی یک خانه محل رفت و آمد ارواح باشد، به چه معنی‌ست. کتم را درآوردم و آن را روی پشتی یک صندلی آویزان کردم.

چه چیز در انتظار من است؟

از پارچ آب به داخل تشت دستشویی ریختم.

اسکلت‌ها، کفن پوشان، سرهای بی‌تن؟

صورتم را شستم.

استخوان ساق پایی که مرتب به پنجره می‌خورد؟

صورتم را با حوله خشک کردم.

و شاید کله‌ای که روی زمین غل می‌خورد؟

کفش‌هایم را از پا درآوردم.

یک سگ غول پیکر سیاه؟

زیر تخت را نگاهی انداختم.

یا شاید یک جوی خون سیاهی که بر دیوار جاری می‌شود.

روی تخت دراز کشید م و باقی لباس‌هایم را همان‌جا درآوردم. نمی‌توانستم بخوابم.

یک آدم به دار آویخته شده در کمد؟

از جایم بلند شدم و در کمد را آهسته باز کردم. خالی بود.

در کمد را بستم و باز دراز کشیدم. هیچ چیز درخشانی در اطرافم نبود به جز صحفه ساعتم. ساعت از نیمه شب گذشته بود. لحظه‌های ترس آور هم سپری شده بودند.

بی‌شک صاحبخانه می‌خواسته با من شوخی کند. بالاخره، صدای قرچ قرچی، آرام، اما مشخص به گوشم خورد.

از جایم بلند شدم و چراغ را روشن کردم. صدای قرچ قرچ از داخل کمد به گوش می‌رسید.

چراغ را به دست گرفتم و روی تک پا، آرام به کمد نزدیک شدم. از میان در نیمه باز کمد، نور چراغ را به داخل انداختم و با دقت نگاه کردم.

موشی را در داخل کمد دیدم.

در کمد را محکم بستم و خودم روی صندلی نشستم.

پس «آن» نیامده بوده که مرا بترساند.

شاید همین «آن» در هیئت موش ظاهر شده. پس در این صورت، «آن» می‌تواند ترسناک باشد؟ اگر «آن» به هیئت یک موش ظاهر شده، اگر موش به معنی چیزی باشد، پس از روح، خفاش غول پیکر و یا اسکلت بدتر است. یک روحِ فوق‌العاده چیزی نیست جز یک روح فوق‌العاده.

اما یک موش معمولی، چیزی که الان در کمد است، واقعاً یک موش معمولی‌ست.

چه چیز در خود پنهان کرده است؟

موهای بدنم سیخ شده اند.

شاید هم چیزی در خود پنهان نکرده.

موهای بدنم فرو افتادند و خوابیدند.

و شاید هم، چیزی وحشتناک‌تر از روح باشد، یا شاید هم نباید بی‌خودی از یک موش ترسید.

اما چگونه می‌توان مطمئن بود؟

یکبار دیگر، نگاهی دقیق به داخل کمد انداختم. موش همچنان آنجا بود، در گوشه‌ای کز کرده، خاکستری بود. یعنی این معنایی دارد یا نه؟ موش که چیزی را نشان نمی‌داد. با آن چشمان کوچولو و فلفلی‌اش به من نگاه کرد. چه می‌تواند در این دو دانه فلفل خواند؟

در کمد را بستم. عرق سردی بر بدنم نشسته بود.

شاید هم نه. اما اگر این موش...

کفشم را برداشتم و موش را کشتم. نفسی کشیدم و راحت شدم.

در همین احوال بود که متوجه شدم، کفشم را در دست دارم. هیچگاه پیش از این به کفشم توجه نکرده بودم.

خُب که چه، کفش است دیگر!

اما همین مرا به شک انداخت.

تصمیم گرفتم گفشم را غافلگیر کنم. روزنامه‌ای به دست گرفتم و نشان دادم مشغول خواندن هستم. ناگهان، سر چرخاندم و... اما کفش، همچنان کفش بود نه چیزی دیگر.

اما این چیزی را ثابت نمی‌کند.

دوباره شروع کردم و بارها همین امتحان. و بارها هم همان نتیجه. کفش کفش بود.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۹۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۱۹۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
۱۷,۱۰۰
۷۰%
تومان