دانلود و خرید کتاب آلیس در سرزمین عجایب لوئیس کرول ترجمه الهام نیل‌چیان
تصویر جلد کتاب آلیس در سرزمین عجایب

کتاب آلیس در سرزمین عجایب

معرفی کتاب آلیس در سرزمین عجایب

کتاب آلیس در سرزمین عجایب مشهورترین کتاب لوئیس کارول، ماجرای تجربه عجیب آلیس در دنیایی شگفت‌انگیز است که در سراسر دنیا، مخاطبان بسیاری را به خودش جذب کرده است. تابه‌حال مترجمان بسیاری این اثر را به فارسی ترجمه کرده‌اند و بارها مورد اقتباس‌های سینمایی و انیمیشن قرار گرفته است. یکی از مشهورترین این اقتباس‌ها اثر تیم برتون است که در سال ۲۰۱۱ در هشتاد و سومین دوره مراسم اسکار برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی هنری و بهترین طراحی لباس شد. در این اقتباس جانی دپ، آن هتوی و هلنا بونهام کارتر به ایفای نقش پرداختند و آلن ریکمن، یکی از صداپیشگان این اثر بود. آلیس در سرزمین عجایب آغازگر موجی تازه در ادبیات کودکان بود و توانست تاثیر بسیاری بر ادبیات کودک بگذارد. داستان آلیس در سرزمین عجایب اولین داستانی است که به شکل ویژه برای کودکان نوشته شده، بی آنکه ردپایی از آموزش و اندرز در آن دیده شود و راز ماندگاری آن نیز همین است. داستان مشهور کودکانه‌ای درباره دختری به نام آلیس است که در کنار یک درخت نشسته و دارد کتاب می‌خواند. ولی ناگهان خرگوشی با کت سفید می‌بیند که با سرعت از جلویش می‌گذرد و به دنبالش می رود و با حیوانات و دنیای شگفت‌انگیزی مواجه می‌شود ...

آیا این موجودات واقعی هستند؟ اگر واقعی هستند، آلیس چطور می‌تواند راه برگشت به خانه را پیدا کند؟

درباره کتاب آلیس در سرزمین عجایب

آلیس دختری بود مثل همه دخترها، او خیال‌پرور، کنجکاو و علاقمند به ماجراهای هیجان‌انگیز بود. آلیس دختری معمولی بود تا قبل از اینکه به سرزمینی عجیب وارد شود.

آلیس از بیکار نشستن کنار خواهرش در کنار رودخانه، خسته می‌شود. کتابی که خواهرش مشغول خواندن آن است، نه تصویر دارد و نه گفت‌وگو. اما در همین حال است که اتفاق عجیبی می‌افتد: آلیس متوجه خرگوشی سفید می‌شود که جلیقه‌ای برتن و ساعتی جیبی دارد و زیر لب با خودش حرف می‌زند و می‌رود.

او به دنبال خرگوش وارد سوراخ او می‌شود و به سرزمین عجیبی می‌رسد که در آن نوشیدنی‌های جادویی، اندازه‌ موجودات را تغییر می‌دهند؛ جانورانی عجیب در مسابقه‌ای شرکت می‌کنند که نه آغاز دارد و نه پایان که کسی در آن برنده شود؛ کرم ابریشم مشغول اندرز دادن است؛ خرگوش بهاری و کلاهدوز خل وچل در مهمانی‌های چای رفتار عجیبی از خود نشان می‌دهند؛ گربه‌ چشایر کم‌رنگ و از نظر نهان می‌شود؛ شاه و شهبانوی دل دادگاهی مسخره برپا می‌کنند و ... .

بیش از صد سال از تالیف کتاب جذاب آلیس در سرزمین عجایب گذشته است و این اثر همچنان ماندگار است. این کتاب به بیشتر زبان‌های دنیا ترجمه شده و فیلم‌ها و تئاترهای مختلفی براساس آن ساخته شده. راز ماندگاری آلیس را می‌توان استفاده از عناصری مانند تخیل ناب کودکانه، برخوردار بودن از جوهر کودکی و شادی کودکانه، پذیرش شگفتی‌ها که با شادابی و گاه با کنجکاوی همراه است دانست. شاید محبوبیت این کتاب به این دلیل است که ماجرای آلیس یکی از کتاب‌هایی است که به نصیحت کردن و پند و اندرز دادن نمی‌پردازد و فقط کودکان را در دنیایی از شگفتی‌ها غرق می‌کند.

آلیس در سرزمین عجایب با گذشت سال‌ها از انتشارش هم‌چنان کتابی جذاب و خیال‌پردازانه برای کودکان و نوجوانان است که لذت خواندنش را هرگز فراموش نمی‌کنند.

کتاب آلیس در سرزمین عجایب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب آلیس در سرزمین عجایب را به تمام کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم. همچنین بزرگسالانی که دوست دارید ساعاتی دور از دغدغه‌های معمول باشید و از یک تجربه جذاب لذت ببرید، آلیس در سرزمین عجایب را بخوانید.

درباره لوئیس کارول

کشیش چارلز لاتویج داجسُن که با نام مستعار لوئیس کارول شناخته می‌شود، در سال ۱۸۳۲ به دنیا آمد، در دانشگاه اکسفورد درس خواند و سال‌ها بعد ۱۸۵۵ به سِمَت استاد در آنجا درس داد و تا آخر عمر در همانجا به سر برد. جزوه‌های هجوآمیز متعددی درباره سیاست اکسفورد نوشت، همچنین عکاس پرتره پیشگام و غیرحرفه‌ای شد. هرچند هرگز ازدواج نکرد،‌ اما علاقه ویژه‌ای به کودکان داشت. او دو داستان مشهور دارد که هر دو را برای آلیس لیندل، دختر رئیس دانشکده‌اش نوشت: آلیس در سرزمین عجایب در سال ۱۸۶۵ و آن سوی آینه در سال ۱۸۷۱. همین دو کتاب هم او را به پرآوازه‌ترین نویسنده کودکان در آن روزگار بدل کرد. از لوئیس کارول چند مجموعه شعر نامفهوم و چندین کتاب معما و بازی، نظیر بازی‌های منطق ۱۸۸۷ و یک رمان طولانی برای کودکان، به نام سیلوی و برونو ۱۸۸۹ ــ ۱۸۹۳ منتشر شده است که البته موفقیت آلیس در سرزمین عجایب را نداشتند. لوئیس کارول در ۱۸۹۸ از دنیا رفت.

و اما ماجرای پدید آمدن داستان آلیس در سرزمین عجایب: لوئیس کارول در یک نیمروز تابستانی سال ۱۸۶۲، هنگام قایق سواری با چند کودک، برای سرگرم کردن آنان فی‌البداهه داستانی ساخت و تعریف کرد که چند روز بعد آن را به رشته‌ تحریر درآورد که پس از چاپ، ستایشگران فراوانی پیدا کرد. زبان گیرا، تصاویری سیاه و سفید و مناسب با متن و ترجمه‌ی روان آن این داستان تخیلی را زیباتر و جذاب تر می‌نماید. جالب است بدانید که او از یک بیماری نادر عصبی رنج می‌برد که منجر به ایجاد توهم در بیمار و بزرگتر یا کوچکتر دیدن اشیاء نسبت به اندازه‌ واقعی‌شان می‌شود. این توهم باعث می‌شود که بیمار خود را بسیار بزرگتر یا کوچکتر از اشیاء پیرامون خود ببیند. او از همین بیماری استفاده کرد و آن را به یکی از درون‌مایه‌های اصلی کتابش تبدیل کرد. دکتر جان تاد، کاشف این بیماری در سال ۱۹۵۵ آن را «سندروم آلیس در سرزمین عجایب» نام گذاشت. البته این بیماری را با نام «سندروم تاد» نیز می‌شناسند.

بخشی از کتاب آلیس در سرزمین عجایب

چقدر آرزو داشت از آن اتاق تاریک بیرون بیاید، و میان باغچه‌ی گل‌های درخشان و آن فواره‌های خنک پرسه بزنَد، اما حتی سرش را نمی‌توانست از درگاه بیرون ببَرَد. آلیس بیچاره با خود فکر کرد: «حتی اگر سرم هم رد بشه، شونه‌هام رو چه کنم؟ آخ، چقدر دلم می‌خواست مثل تلسکوپ جمع می‌شدم! فکر کنم بتونم، فقط ای کاش می‌دونستم از کجا شروع کنم.» آخر، می‌دانید، این اواخر آن‌قدر چیزهای عجیب و غریب اتفاق افتاده بود که آلیس را باورش شده بود که در واقع چیزهای بسیار کمی در دنیا غیرممکن اند.

منتظر ماندن کنار آن در کوچک بی‌فایده بود، پس رفت به سمت میز، به این امید که شاید کلید دیگری روی آن بیابد، یا به هر حال کتابی پیدا کند که رَوش جمع شدن آدم­ها به شکل تلسکوپ را تعلیم دهد. این بار بطری کوچکی یافت. پیش خود گفت: «مطمئناً پیش از این اینجا نبود.» روی آن برچسبی کاغذی زده بودند و با حروف درشت زیبا نوشته بودند: «مرا بنوش».

درست است که گفته بود «مرا بنوش»، ولی آلیس کوچولوی عاقل عجله نکرد. او گفت: «نه، اول نگاه کنم ببینم، روش ننوشته باشه “سمّی”.» چون داستان­های زیادی خوانده بود راجع به بچه‌هایی که سوخته بودند، یا خوراک حیوانات وحشی شده بودند، و یا چیزهای ناخوشایند دیگر، و این­ها همه به این علت بود که قوانین ساده‌ای را که دوستانشان به آن­ها یاد داده بودند، فراموش کرده بودند؛ این‌که اگر آدم یک سیخ داغ را زیادی در دستش نگه دارد، آدم را می‌سوزاند؛ و این‌که اگر آدم انگشتش را با چاقو ببرد، معمولاً خون می‌آید؛ و هرگز یادش نرفته بود که اگر آدم از یک بطری که علامت «سمّی» روی آن است بنوشد، به طور قطع دیر یا زود حال آدم به هم می‌خورد.

اما این بطری نشان «سمّی» نداشت، بنابراین آلیس جرئت کرد آن را بچشد، و چون خیلی از آن خوشش آمد (در واقع، مخلوطی بود از طعم تارت گیلاس، کرِم، آناناس، بوقلمون بریان، تافی، و نان کره‌ی داغ) خیلی زود تمامش کرد.

وحید
۱۴۰۲/۱۰/۰۴

اگر فکر می‌کنید داستان همون فیلمیه که تیم برتون کارگردانی کرده، سخت در اشتباهید. یک داستان مغشوش و بی‌سروته. دقت کنید لوئیس کارول اصلا نویسنده نبوده. مشکل این ترجمه تلاشیه که مترجم برای ترجمه‌ی اشعار به کار برده و برای ایجاد

- بیشتر
آلیس فکر کرد: «عجب! گربه‌ی بدون لبخند دیده بودم، ولی لبخند بدون گربه ندیده بودم! این عجیب‌ترین چیزیه که تموم زندگی‌م دیده بودم.»
وحید
و وقتی دید همان اندازه‌ای مانده، حسابی تعجب کرد. خوب البته این همان چیزی‌است که وقتی آدم کیک می‌خورَد باید اتفاق بیفتد؛ ولی چنان به اتفاقات عجیب و غریب عادت کرده بود که به نظرش این‌که زندگی مسیر عادی خود را طی کند، خیلی کِسِل‌کننده و احمقانه آمد.
وحید

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان