دانلود و خرید کتاب جای پای ابراهیم (سفرنامه حج) محمد ناصری
تصویر جلد کتاب جای پای ابراهیم (سفرنامه حج)

کتاب جای پای ابراهیم (سفرنامه حج)

نویسنده:محمد ناصری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جای پای ابراهیم (سفرنامه حج)

«جای پای ابراهیم»، سفرنامه حج محمد ناصری( -۱۳۴۵)، است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «لحظۀ دیدار نزدیک بود. تپش قلبم تندتر شده بود. لحظاتی دیگر در مقابل مقدّس‌ترین نقطۀ زمین می‌ایستادم؛ خانۀ خدای مهربان. از یکی از درهای خانه وارد شدیم. عده‌ای اشک‌ریزان و حیران در تکاپو بودند. میان صفا و مروه را سعی می‌کردند. حالتی مثل دویدن داشتند، و ما به شتاب از میان آن‌ها رد شدیم و به پله‌هایی رسیدیم که باید آن‌ها را پایین می‌رفتیم. نام این پله‌ها را چه بگویم؟ پله‌های احساس! پله‌های فرو رفتن قلب‌ها! پله‌های فوران شور و عشق! پله‌های جوشیدن اشک! حالا که به این نقطه رسیدی، حالت چطور است؟! ضربان قلبت تندتر می‌شود. دندان‌هایت را به هم می‌فشاری. دلت مثل سیر و سرکه می‌جوشد، هر پله‌ای را که به پایین می‌روی، انگار دلت است که فرو می‌ریزد. زیر لب ذکر می‌گویی و ناگاه در یک لحظه، غافلگیر می‌شوی. چادر سیاه‌ خانه پیدا می‌شود و با دیدنش چه‌کار می‌کنی؟! آهی از ته دل می‌کشی؟! می‌شکنی و فرومی‌ریزی؟! فریاد می‌زنی یا زبانت بند می‌آید؟! در خود مچاله می‌شوی؟! آرام‌آرام اشک می‌ریزی؟! و یا... جنس قلب و روح آدم‌ها فرق می‌کند. هر کس به نوعی احساسات خود را بروز می‌دهد. یکی به خاک می‌افتد. یکی می‌گرید. یکی در حیرت فرو می‌رود، و یکی آرام‌آرام اشک می‌ریزد. همه این‌ها عزیز است، همۀ این حالت‌ها ناب است، خالص است. پروانه‌ها را می‌بینی که می‌چرخند. گرد حرم می‌چرخند. احرام‌پوشان، سفیدپوشان، هر کدام با احساسات خاص خودشان، همگام و همراه، می‌چرخند و می‌چرخند.»
S
۱۳۹۶/۰۳/۱۳

کتاب خاطرات سفر نویسنده است او معلمی است که از شاگردانش خداحافظی میکند و به سفر معنوی حج مشرف میشود .در حین خواندن کتاب هم با اماکن متبرکه آشنا میشوید وهم حال و هوای معنوی این سفر به شما منتقل

- بیشتر
جلائیان
۱۳۹۷/۰۱/۲۳

بسیار عالی تا به حال کمتر کتابی تو این حال و هوا نوشته شده و این اتمسفر و داشته به نظرم تجربه بسیار جالبیه و خوب نوشته شده و مخصوصا برای او نهایی که این سفر مقدس رو تجربه نکردن

- بیشتر
با آن لباس‌های سفید، احساس کبوتر سفیدی را داشتم که می‌تواند پرواز کند. از بالای پشت‌بام می‌دیدم مردم با چه شور و شوقی، دست خدا را می‌فشارند و حرکت می‌کنند. آن شبْ شبی بود که می‌شد با خدا دست داد. خدا خیل عظیمی از بندگانش را راه انداخته بود و آن‌ها رفته بودند. پر کشیدم و در میان رود ملایم جمعیت، توانستم دست مهربان خدا را لمس کنم و هنگامی که مقابل خانه‌اش رسیدم، نیت کردم و آغاز عملیات را با پوشیدن لباس احرام آغاز کردم. باز هم عهد سنگین و امتحان بزرگ آغاز شد. ـ لبیک، ‌اللهم لبیک!..
S
من به سرچشمۀ خورشید نه خودم بردم راه ذره‌ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خس بی‌سر و پایم که به سیل افتادم او که می‌رفت، مرا هم به دل دریا برد همه یاران به سر راه تو بردیم ولی خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد همه دل‌باخته بودیم و هراسان که غمت همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد
فاطمه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان