دانلود و خرید کتاب جنگ به روایت بچه ها علی اشرف درویشیان
تصویر جلد کتاب جنگ به روایت بچه ها

کتاب جنگ به روایت بچه ها

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جنگ به روایت بچه ها

کتاب جنگ به روایت بچه‌ها اثری از علی اشرف درویشیان است. این کتاب را انتشارات موغام در سال ۱۳۹۴ منتشر کرده است.

خواندن کتاب جنگ به روایت بچه ها را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به کتاب‌های جنگی و دفاع مقدس می‌توانند این کتاب را مطالعه کنند.

درباره علی اشرف درویشیان

علی‌اشرف درویشیان در سال ۱۳۲۰ متولد شده است. او در یک خانواده کارگری کُرد در محله آبشوران شهر کرمانشاه به دنیا آمد. به دلیل فقر، در سال ۱۳۳۲ به کارگری مشغول شد. در سال ۱۳۴۵ تحصیل در رشته ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران آغاز کرد و پس از دریافت مدرک کارشناسی، تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد در رشته روان‌شناسی تربیتی ادامه داد و هم‌زمان در دانشسرای عالی تهران در رشته مشاوره و راهنمای تحصیلی به تحصیل پرداخت. وی همچنین در اواخر سال ۱۳۵۲ با شهناز دارابیان ازدواج کرد. او داستان‌نویس و پژوهشگر سوسیالیست و چپ‌گرای ایرانی و عضو کانون نویسندگان ایران بود. درویشیان برخی از نوشته‌هایش را پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران با نام مستعار لطیف تلخستانی منتشر می‌کرد. وی پیش و پس از انقلاب چند بار به علت فعالیت‌های سیاسی زندانی شد.

درویشیان نویسندگی را به‌طور جدی در تهران و پس از آشنایی با جلال آل احمد و سیمین دانشور و امیرحسین عالم‌پور آغاز کرد و دریافت که سلیقه‌اش متوجه داستان کوتاه و رمان است. در داستان‌هایش به مردم فرودست می‌پرداخت. همچنین بسیاری از داستان‌های درویشیان بخش‌هایی از زندگی اجتماعی خودش را به تصویر می‌کشد و به گفته وی الهام‌های داستانی اش را هنگامی که در روستاها معلم بوده از دانش آموزان و خانواده‌های آنها و تفاوت‌های فکری این دو گروه گرفته‌است.

او ترجمه‌ها و فرهنگ لغت‌هایی را به زبان‌های کردی منتشر کرده‌است. او به دلیل محدودیت‌هایی که در آن زمان برای زبان کردی قائل می‌شدند از ادامه این راه بازماند. همچنین به جمع‌آوری و ثبت فرهنگ عامه نیز علاقه داشت. او با صمد بهرنگی در خانه جلال آل احمد آشنا شد. وی می‌گوید پس از مرگ صمد بهرنگی در سال ۱۳۴۷، کوشیده تا راه او را ادامه دهد.

درویشیان نویسنده‌ای با علاقه به سبک رئالیستی بود. وی در نویسندگی تحت تأثیر نویسندگانی چون صادق هدایت، بزرگ علوی، محمود دولت‌آبادی، ارنست همینگوی، گابریل گارسیا مارکز و ویلیام فاکنر بود. او در سال ۱۳۹۶ از دنیا رفت.

بخش‌هایی از کتاب جنگ به روایت بچه ها

صبح زود بود صدای شلیک توپخانه فضا را می‌شکافت، صداها درهم‌پیچیده بود هر کس حرفی می‌زد. یکی می‌گفت این شلیک توپخانه خودمان است. یکی می‌گفت این صدای توپ عراقیان است که از فاصله نزدیک دارد شهر را به توپ می‌بندد. اخه دیشب ارتش عراق در دهات نزدیک گیلان‌غرب مستقر شده بود همه ناراحت بودند و دلهره داشتند. بعضی از روی ناراحتی می‌گفتند خدایا چه بدبختی بود که به سر ما آوردی. اما بیشتر مردم روحیه‌ای قوی داشتند. همه می‌گفتند ما ارتش عراق را شکست می‌دهیم. به خود امید می‌دادند. وقتی شایع شد که ارتش عراق به پایین‌شهر رسیده است، مردم بی‌دفاع شهر چون سلاحی برای مقاومت نداشتند همه دست زن و بچه‌هایشان را گرفتند و به کوه‌ها زدند. کوه مالامال شده بود از مردم که همگی ناراحت از این وضع بودند. حتی در این زمان بچه‌های پنج یا شش‌ساله هم راه می‌رفتند و به کوه‌ها می‌زدند. وقتی که از بالای کوه نگاه می‌کردی آمدن ارتش عراق به پایین‌شهر را می‌دیدی که ماشین‌هایشان در جلو نور خورشید برق می‌زدند و ما همه غصه می‌خوردیم. آخه کی باور می‌کرد که ارتش عراق تا گیلان‌غرب بیاید؟

صدای توپخانه ایران و عراق در هم می‌آمیخت و بم بم صدا می‌کرد. وقتی که مردم را می‌دیدی که کوله‌بار بر کول‌هایشان بود و با قیافه‌ای افسرده نگران آینده خود بودند وضعیت آوارگان مردم فلسطین در ذهن آدم نقش می‌بست که هنگامی که اسرائیل اشغالگر به کشور فلسطین حمله کرد مردم با وضعی همانند وضع اینجا به کوه‌ها پناه بردند. مردم را می‌دیدی که بعضی‌ها زیر درخت‌های کوه نشسته بودند و دلهره داشتند. ما هم در بین آنها بودیم و به‌طرف یکی از دهات اطراف گیلان‌غرب که پشت کوه بود و تا رسیدن به آنجا چهار ساعت راه بود می‌رفتیم. مردم برای خودشان گپ می‌زدند و من و برادرهایم و خواهرم و پدر و مادرم با دیگر فامیلان بودیم. هرکدام کوله باری به پشت داشتیم و یک رادیو هم داشتیم که وضعیت قرمز را اعلام می‌کرد و ما هر لحظه منتظر میگ عراقی بودیم. مسافت زیادی را پیموده بودیم که یک‌دفعه یک میگ عراقی از بالای سرمان با ارتفاع کمی رد شد و به همین دلیل وقتی که رد شد همگی درازکش کردیم تا میگ رد شد. بازهم به راه خودمان ادامه دادیم. خیلی از همراهان که تا حالا مسافت زیادی را نرفته بودند دل‌هایشان درد می‌گرفت و با پاهایشان درد می‌کرد واقعاً آدم خیلی ناراحت می‌شد وقتی که این مسائل را می‌دید. اما به‌هرحال همگی به دهکده رسیدیم. 

خودِ خودِ سوروس اسنیپ
۱۴۰۳/۰۸/۱۰

💔💔💔💔

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

حجم

۱۰۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان