کتاب ملت هایی بدون ملی گرایی
معرفی کتاب ملت هایی بدون ملی گرایی
کتاب ملت هایی بدون ملی گرایی اثری از ژولیا کریستوا، فیلسوف، منتقد ادبی، روانکاو، فمینیست و رماننویس بلغاری-فرانسوی است که با ترجمه مهرداد پارسا در انتشارات شوند به چاپ رسیده است.
درباره کتاب ملت هایی بدون ملی گرایی
سه جستار از مقالاتِ گردآمده در این کتاب، پیشتر با عنوان نامهای سرگشاده به آرلم دزیر (پاریس: ریواژ، ۱۹۹۰) بهاتفاق به زبان فرانسه منتشر شدهاند. مقاله اصلی [نامهای سرگشاده] و گفتگوی مربوط به رمان ساموراییها در اصل در نشریهی نامتناهی فیلیپ سولرس (شماره ۳۰، تابستان ۱۹۹۰) به چاپ رسیدند و ملت و کلمه در ویژهنامه نوول ابزرواتور۲ [ژوئن ۱۹۹۰] در یکصدمین سالروز تولد دوگل منتشر شد. مقاله آغازین، ملت فردا چگونه ملتی است؟ مشخصاً برای مجلد حاضر نوشته شده است؛ از آنجا که کریستوا طیف متفاوتی از خوانندگان را در نظر داشته که متون نظریتر وی را نخواندهاند، در اینجا تاحدی برخی از موضوعات مطرحشده در بیگانه با خودمان (انتشارات دانشگاه کلمبیا، ۱۹۹۱) را مرور و بازبینی میکند.
مفهوم «بیگانگی» چیزی است که این مقالات را به هم پیوند میدهد. این مفهوم طی ربع قرن گذشته، از زمانی که کریستوا زادگاهاش بلغارستان را بهقصد پاریس ترک میکند، با وی همراه بوده است.
درباره ژولیا کریستوا
ژولیا کریستوا متولد ۲۴ ژوئن ۱۹۴۱ فیلسوف، منتقد ادبی، روانکاو، فمینیست و رماننویس بلغاری-فرانسوی است که از میانه دهه ۱۹۶۰ در فرانسه زندگی میکند.
ژولیا کریستوا بعد از انتشار اولین کتابش، در ۱۹۶۹ تأثیر زیادی در تحلیل انتقادی، نظریه فرهنگ و فمینیسم گذاشت. او کتابها و مقالههای بسیاری دربارهٔ نشانهشناسی، بینامتنیت و ابجکسیون (آلوده انگاری) در حوزههای زبانشناسی، نظریه ادبی و نقد، روانکاوی، زندگینامهنویسی و خودزندگینامهنویسی، تحلیل سیاسی و فرهنگی، هنر و تاریخ هنر دارد.
کریستوا یکی از پیشگامان ساختارگرایی در زمان اوج این نظریه در انسانیات بود. کارهای او همچنین جایگاه مهمی در تفکر پساساختارگرایی دارد.
خواندن کتاب ملت هایی بدون ملی گرایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمامی علاقهمندان به مباحث جامعهشناسی، فلسفه و علوم سیاسی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب ملت هایی بدون ملی گرایی
چرا خود را با ریشهها به زحمت بیاندازیم؟
اخیراً همه به رگ و ریشهو تبارشان اشاره میکنند - متوجهی آن شدهاید، درست میگویم؟ برخی با افتخار از ریشهی فرانسوی، روسی، سلتی، اسلوونیایی، مسلمان، کاتولیک، یهودی یا امریکایی خود دم میزنند - و چرا که نه؟ برخی دیگر هم به پسزمینهی یهودی، مسلمان، کاتولیک، کُرد، بالکتیک، روس، صرب، اسلوواک یا امریکاییشان عقب رانده شده و بهخاطر آن ملامت میشوند - و چرا نباید بشوند؟ البته ممکن است بنا بر موقعیت سیاسی و فراز و فرودهای جدال هویتیای که انسانها تا ابد بدان دامن میزنند، وضعیت اول به دومی یا برعکس بدل شود، جدالی که از این پس نقابهای ایدئولوژیک خود را از دست داده و تنها به پشتوانهی سپر ریشهها ادامه مییابد. بحران ارزشها و فروپاشی افراد به نقطهای رسیده که دیگر نمیدانیم چه هستیم و برای حفظ نشانی از شخصیت زیر سترگترین و مرتجعانهترین مخرج مشترک پناه میگیریم: ریشههای ملی و کیش نیاکانمان. «نمیدانم چه کسی هستم، یا حتی هستم یا نه، اما به ریشههای ملی و دینیام تعلق دارم، [و] بنابراین از آنها پیروی میکنم». حدیث نفس هملتِ امروز از این قرار است، و بهندرت کسی پیدا میشود که برای جبران نابسامانی شخصی به پناهگاهی نخستین متوسل نشود.
وقتی فرد با ورشکستگی مارکسیسم و زخمهایی که عریان کرده مواجه میشود، این رفتار که درمجموع مانند بازگشت به خانواده است قابل فهم به نظر میرسد: بهویژه وقتی فرد با تحقیری مواجه میشود که اصول سیاسی پیشرو بر واقعیتهای ملی و دینی روا میدارند. باری، [این عقبنشینی] علاوه بر کشمکشهای قومی، ملی و دینی از زوال فردیتها، فرهنگ و تاریخ نیز خبر میدهد. در سالهای آتی احتمالاً شاهد بیتوجهی به آزادی شخصی خواهیم بود، که در اعلامیهی حقوق انسان و شهروند۱۰ سرمایهای حیاتی محسوب میشد، و درمقابل توجهات به سمت مزیت سیاستهای حمایتیِ ذهنی، جنسی، ملی و دینی خواهد رفت که قابلیتهای انقلابی زنان و مردان را منجمد کرده، آنها را به نیازهای یکسان گروههای اصلیشان تقلیل میدهد.
این گرایش به جریان ریشهها واکنشی کینتوزانه است. کینتوزی و نفرت از دیگرانی که از تبار من نیستند و از حیث شخصی، اقتصادی و فرهنگی به من اهانت میکنند: به این ترتیب به جمع «خودیها» باز میگردم، و به «مخرج مشترکی» کهن۱۱ و آغازین چنگ میزنم، چیزی از جنس آسیبپذیرترین دوران کودکی و نزدیکترین خویشاوندانام، با این امید که از «بیگانهها» قابلاعتمادترند و بهرغم مشاجرات عبثی که برخی اعضای خانواده برایم در آستین دارند، فعلاً ترجیح میدهم که نادیده بگیرمشان. نفرت از خویش؛ زیرا وقتی افراد در معرض خشونت قرار بگیرند، از ویژگیهای خود ناامید گشته، دستاوردها و آرزوهایشان را بیارزش دانسته و آزادیهایخویش را که حفظشان عمدتاً به بخت و اقبال واگذار شده، تباه میکنند؛ و اینگونه به یک جهان عبوس و آتشینمزاج خصوصی عقبنشینی میکنند، جهانی نامناپذیر و زیستشناختی، «انزوای» نفوذناپذیر یک بهشت آغازین اسرارآمیز - خانواده، قومیت، ملت، نژاد.
حجم
۹۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۱ صفحه
حجم
۹۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۱ صفحه