کتاب آشنایی با متفکران اگزیستانسیالیست
معرفی کتاب آشنایی با متفکران اگزیستانسیالیست
کتاب آشنایی با متفکران اگزیستانسیالیست؛ گفتگوهایی خیالی با سارتر، هایدگر و کامو نوشتهٔ رابرت سی. سالمن و ترجمهٔ مهرداد پارسا است و انتشارات شوند آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب آشنایی با متفکران اگزیستانسیالیست
اگزیستانسیالیسم، آنطور که در آغاز در اروپا باب شده بود، محصول شرایط بسیار خاصی بود: اشغال پاریس از سوی آلمانها در سال ۱۹۴۰، شکلگیریِ نیروهای مقاومت فرانسه و نابسامانیهای اخلاقی که بنا به ضرورت پس از پایان جنگ به راه افتاده بود. اگزیستانسیالیسم در ایالات متحده بهواسطهٔ بهاصطلاح «نویسندگان جنبش بیت» در دههٔ پنجاه وارد این کشور شد، و البته همراه با قهوهٔ اسپرسو، دستبندهای ساخته شده از تسبیح، ماریجوآنا و کلمهٔ «ابزورد» [پوچ] راه خود را به جامعه باز کرد. اما اگزیستانسیالیسم همواره از مُدهایی که به وجود آورده، فراتر میرود. گرچه شاید مجموعه اندیشههایی را ترویج کند که بهویژه برای جوانان در دورهٔ آشفتگی و نابسامانی جذاب باشد (گرچه امروزه گویی هر زمانهای زمانهٔ آشوب است)، و گرچه شاید سبکی از تفکر را رواج دهد که توجه غیرمتعارفی به «یافتنِ خویش» دارد و خدا، کشور، خانواده و همهٔ ارزشهای موجود را به چالش میکشد، البته اگر نگوییم به همه پشت پا میزند، اما این فلسفه آنطور که برخی گفتهاند ایدئولوژیِ دوران نوجوانی نیست و قطعاً جریانی نیست که تنها به دردِ گذشته بخورد.
اگزیستانسیالیسم بهرغم خاستگاه اروپاییاش، فلسفهای است که بهویژه با حساسیتِ امریکایی ربط و نسبتی دارد؛ زیرا بر فوریت و عمل تأکید میکند، بر فردگراییِ شدید و توجهی مفرط به خودشناسیِ واقعی، خودسازی و خصوصاً خودبینی. کامو و سارتر مانند دههٔ پنجاه که فلسفهشان چیزی جدید و باب روز بود، امروز هم بسیاری از دانشجویان را به هیجان میآورند. و مارتین هایدگر هم در همین اندک سالهای پس از مرگش، بهرغم دشواری آثارش کمکم تعداد زیادی از علاقهمندان را جذبِ خود کرده است.
کتاب آشنایی با متفکران اگزیستانسیالیست؛ گفتوگوهای خیالی نویسنده با سارتر، هایدگر و کامو در باب فلسفه و مسائل امروز جهان است.
نویسنده کاری کرده که این فیلسوفها در کتاب آشنایی با متفکران اگزیستانسیالیست به زبان ما سخن بگویند؛ نه زبان سخت. به علاوه، سعی کرده آنها را دستیافتنی و انسانی سازد؛ یعنی انسانهایی که اندیشههایی مهیج دارند؛ نه آنکه مانند بسیاری از تفسیرهای اخیر بخواهد آنها را حکیمانی بدون چهره و جسم، بدون عادات و ویژگیهای شخصی یا خلق و خو نشان دهد. نویسنده میخواهد برای مخاطبی که برای اولین بار با این متفکران آشنا میشود، چراغی روشن کند و برخی از اندیشههای اصلی این سه فیلسوف مهم را توضیح دهد. در این بافت و زمینه، کمی سرزندگی و از درِ شوخی درآمدن با حرفهایی که میزنند، گویی مناسبتر از ارائهٔ تفسیرهای غامض و پیچیده است.
خواندن کتاب آشنایی با متفکران اگزیستانسیالیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران و دوستداران حوزهٔ فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آشنایی با متفکران اگزیستانسیالیست
«سارتر: فکر کنم غافلگیر شدید که به شما اجازه دادند مرا ببینید.
سالمن: صد البته، بهویژه حالا که ... رفتهاید.
سارتر: منظورت مُردن است. اما مرگ چیزی نیست و تفاوتی ایجاد نمیکند.
سالمن: اما طبق فلسفهٔ خودتان ظاهراً خیلی فرق میکند.
سارتر: بله، به همین دلیل میگویم هیچ فرقی نمیکند. من همان زندگیام هستم - یا بودم - و نه چیزی دیگر. زمانی دربارهٔ پروست نوشته بودم، و حالا باید در مورد خودم هم بگویم که ژانپل سارتر اکنون چیزی بیش از آثارش نیست.
سالمن: اما قطعاً چیز بیشتری هم هست: طرحها و بلندپروازیهایتان، کسانی که رویشان تأثیر گذاشتهاید و تأثیر عظیمی که روی کلِ متفکران قرن بیستم داشتهاید - حتی کسانی که آثارتان را واقعاً نخواندهاند ...
سارتر: دیگر از طرحها و بلندپروازیهایم خبری نیست؛ تنها آثارم هستند که برای خودشان زندگی میکنند. و اغلب آنها یا خوانده نشدهاند و یا بد فهمیده شدهاند. کسانی که من بیشترین تأثیر را بر آنها گذاشتهام دیگر اسمی از من نمیبرند و این به قول شما «تأثیر»، محصولِ نشریات بورژوایی است. من دستاویز و بهانهای بیش نبودم، جز برای خودم و حلقهٔ دوستانام. به تحسین شدن اعتقادی ندارم؛ نمیخواهم به یک رسم و سنت تبدیل شوم.
سالمن: به همین خاطر بود که جایزهٔ نوبل ادبیات را در سال ۱۹۶۴ قبول نکردید؟
سارتر: بله.
سالمن: اما شما به سنت تبدیل شدهاید، مگر نمیدانید؟
سارتر: مهم نیست.
سالمن: واکنشتان به این آگهیهای فوت چیست؟ مثلاً این آگهی که شما را «غول اگزیستانسیالیست» نامیده یا این یکی، «دونکیشوتِ مدرن»؟
سارتر: اما این من نیستم؛ این کذب و جعلی است که برای باقی تاریخ نامِ «ژانپل سارتر، ۱۹۸۰-۱۹۰۵» را یدک میکشد. داستانها عوض میشوند و به موازات آنها «ژانپل سارتر، ۱۹۸۰-۱۹۰۵» هم تغییر میکند. هیچوقت به آگهیهای فوت اعتقادی نداشتم، گرچه چندتایی از آنها نوشتهام. هیچ کس نمیتواند به دیگری معنا ببخشد، مگر اینکه او را به شیءِ صرف تقلیل دهد، به ابژهای با فلان و بهمان ویژگی که در مورد خودم کاملاً بیربط است، حداقل به نظر خودم.
سالمن: شاید بتوانم به عقب برگردم و روایتِ درستی دست و پا کنم.
سارتر: نه، من چیزی نیستم، و چیزی برای گفتن ندارم.
سالمن: اما دلتان میخواهد که همه برداشت درستی از شما داشته باشند، مگر نه؟
سارتر: فرقی ندارد.
سالمن: میتوانم با یادداشتهایی که برای گفتگو آماده کردهام شروع کنم.
سارتر: بعداً میبینید که هیچکس حرفتان را باور نمیکند.
سالمن: میتوانم شما را برایشان توصیف کنم.
سارتر: خب، برای خودم توصیف کن.
سالمن: خب، شما ... فکر کنم نمیتوانم. به نظرم وقتی نگاهتان میکنم تغییر میکنید.
سارتر: در واقع باید ببینید وقتی به خودم نگاه میکنم چه اتفاقی میافتد، مثلاً در آن آینه.
سالمن: فکر کردم ... خب، در نمایشنامهٔ خروج ممنوع ... تأکید زیادی میکنید که هیچ آینهای در جهنم وجود ندارد، هیچ راهی برای دیدنِ خودمان نیست و در نتیجه ما یکسره تابع دیگران و عقاید دیگران هستیم. در خروج ممنوع مینویسید، «جهنم یعنی [حضور] دیگران»، و از قرار معلوم این را ثابت میکنید.
سارتر: ها ها، بله. این ایده یکی از بیشمار چیزهایی بود که آن زمان به آن باور داشتم. باورکردنی نیست که واقعاً چنین نظری داشتم، نه؟
سالمن: منظورتان این تصور است که در جهنم هیچ آینهای وجود ندارد؟
سارتر: نه نه. ضمناً ما الان دقیقاً در جهنم نیستیم، میدانید که. منظورم این عقیده است که خوداندیشی معیارِ خودشناسی است، و دیگران مانعی برای این کار هستند؛ آینههایی که انگار تصاویر را کج و معوج نشان میدهند.
سالمن: در خروج ممنوع یادم میآید که عشوهگرِ جوان یعنی استل، که کاملاً شیفتهٔ چهرهٔ خودش شده شدیداً به آینه نیاز دارد، و حتی شک میکند که بدون آینه وجود دارد یا نه.
سارتر: بله، و با ناامیدی به دیگران التماس میکند که به او نگاه کنند. نظرم در این باره عوض شده؛ «آنها» بیشک از سر کینه و بدخواهی در اینجا به من آینه دادهاند. میدانید، آنها همه چیز را خواندهاند، آن هم با چه دقتی، که انگار هر روز به من نشان بدهند که بازتابام چه در آینه و چه در ذهنام، اصلاً اهمیتی ندارد. و چیزی که اهمیت دارد، و شاید کلِ چیزی که اهمیت دارد، واقعیتِ مردم دیگر است.
سالمن: پس یعنی دیگران جهنم نیستند؟
سارتر: نه، دیگران جهنم نیستند.»
حجم
۲۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
حجم
۲۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه