کتاب از نیستان و... دیگرستان
معرفی کتاب از نیستان و... دیگرستان
کتاب از نیستان و... دیگرستان نوشته سید مهدی شجاعی است. کتاب از نیستان و... دیگرستان مجموعه داستانی از این نویسنده توانمند است که رویکردی اجتماعی دارد.
درباره کتاب از نیستان و... دیگرستان
داستان روایت تجربه زیستی است که ما در زندگی عادی فرصت نداریم آن را از سر بگذرانیم. این کتاب مجموعهای داستان از تجربیات متفاوت است که در لایههای زیرین داستان نویسنده از وضعیت اجتماع ناراضی است. جامعهای که اخلاق در آن کمرنگ شده است. زیان سید مهدی شجاعی زبانی روان است و در پرداخت داستان موفق است و خواننده را با خود همراه میکند. این کتاب داستانهایی است که نویسنده در دهه هفتاد نوشته است.
خواندن کتاب از نیستان و... دیگرستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره سید مهدی شجاعی
سید مهدی شجاعی نویسنده معاصر کشور در سال ۱۳۳۹ متولد شد. او در رشتههای ادبیات نمایشی و رشته حقوق تحصیل کرد اما به دلیل مهارت و علاقهای که به نوشتن داشت، تحصیلات دانشگاهی را رها کرد و به نوشتن در روزنامهها و مطبوعات مشغول شد. سید مهدی شجاعی علاوه بر فعالیت در صفحههای هنری و فرهنگی روزنامهی جمهوری اسلامی، سردبیر ماهنامه صحیفه، مجله رشد جوان و مدیر انتشارات برگ نیز بود. وی در ادامه مجله نیستان را تاسیس کرد اما این مجله تعطیل شد و شجاعی «انتشارات نیستان» را تاسیس کرد.
از سید مهدی شجاعی تابهحال کتابهای کشتی پهلو گرفته، پدر عشق و پسر، کمی دیرتر...، دموکراسی یا دموقراضه؟ و.... منتشر شده است.
بخشی از کتاب از نیستان و... دیگرستان
«آقا! برایتان شیر آوردم.»
این، کار هر روز ماهجبین بود. همراه با سر زدن آفتاب میآمد و سه ضربه نرم و پیاپی بر در مینواخت. مرد احساس میکرد که این تلنگرهای نرم با آن دستهای ظریف و کشیده و ناخنهای خوش ترکیب، بر قلب او نواخته میشود. در همیشه باز بود. لحظهای بعد چهارچوب قدیمی در بود که چهره آسمانی او را قاب میگرفت، با موهای خرمایی ریخته بر دو سوی شانه و مژههای بلند و منظمی که چون سایهبانی از چشمهای خمار و قهوهایاش محافظت میکردند. پوست صورتش، همیشه مرد را به یاد گلبرگ میانداخت، گلبرگهای گل محمدی که از میان آن، غنچهای به نام دهان، ظهور کرده باشد.
در اولین دیدار خیال کرده بود که این خوابی صبحگاهی است و رؤیایی آسمانی که تنها فرشتگان میتوانند آن را در سحرگاه خود داشته باشند ولی وقتی مژهها سنگین و خرامان از جا برخاسته بود و دست با پیاله شیر دراز شده بود و لبها... و لبها تکان خورده بودند: «آقا برایتان شیر آوردم.»
فهمیده بود که تصویر این قاب، خواب نبوده است، تصویر نبوده است و... چه بوده است، نمیفهمید. و این شده بود کار هر روز دخترک. نرم و آرام میآمد، پیاله شیر را در دستهای مرد میگذاشت، پیاله پیشین را باز پس میگرفت و ناگهان قاب از تصویر خالی میشد. هر چه با ذهن و حافظهاش کلنجار میرفت که به یاد بیاورد این دختر را پیش از این در کجا دیده است، به جایی نمیرسید. دخترک انگار هیچ سابقهای در خاطره او نداشت. ولی چطور چنین چیزی ممکن بود؟ تک تک شاگردانش را که سالها پای درسش نشسته بودند، گوش به حرفها و چشم به چشمهایش سپرده بودند، مرور کرده بود. پس کجایی بود این ماهجبین؟
حجم
۷۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۷۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
نظرات کاربران
هر چند پیام داستان ها خیلی به هم نزدیک بود ولی زمینه و داستان پردازی هایشان خیلی متفاوت و متنوع بود. بیشترشان نقد اجتماعی و نقد تغیرات فرهنگی سیاسی بود، با آرمان بازآفرینی بهتر خوبی های فرهنگی سیاسی از دست رفته.