دانلود و خرید کتاب به زبان آدم عبدالله مقدمی
تصویر جلد کتاب به زبان آدم

کتاب به زبان آدم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به زبان آدم

«به زبان آدم» یا «چگونه عین آدم زندگی کنیم» نوشته عبدالله مقدمی نگاهی طنزگونه و انتقادی به رفتارها و خصلت‌های انسان امروزی در موقعیت‌های اجتماعی و فردی دارد و روی سخنش نیز بیشتر با جوان‌ها است. مثلا آدم موقع درس خواندن، آدم موقع مهمانی، آدم با خواهر و برادر، آدم موقع غذاخوردن و آدم موقع ورزش کردن نام تعدادی از بخش‌های این کتاب اند که در آنها نویسنده با زبانی طنز و دلنشین به نقد رفتارهای نامناسب انسان در این موقعیت ها پرداخته و به طور ضمنی رفتارهای درست را نیز آموزش داده است. «آدم‌فروش یا آنتن به موجود عجیب و غریبی می‌گویند که موقع خرابکاری در کلاس یا هر جای دیگری بیشترین همکاری و همراهی را با آدم می‌کند. یعنی یک جور او را تشویق می‌کند و هندوانه زیر بغلش می‌گذارد که آدم یک لحظه یادش می‌رود که دارد چه غلطی می‌کند. پس با خودش می‌گوید: «کارم درست است.» که درست نیست. بعد از اینکه آدم گچ زیر معلم گذاشت یا گوش هم‌کلاسی‌اش را پیچاند یا دم گربه همسایه را گره زد یا هرچی، آن آدم‌فروش می‌رود و آدم را مثل خیار می‌فروشد که: آقا اجازه، ما نبودیم و این بود. خب بدتر از آن این است که آدم خیلی لجش می‌گیرد که این‌طوری مفت به فروش برود اما آن موقع کاری نمی‌تواند بکند جز گریه و زاری و اظهار غلط کردم. همه این اشک و زاری‌ها موقعی است که آن نامرد آدم‌فروش دارد به آدم می‌خندد. در این مواقع بعد از تنبیه شدن معمولاً اولین جمله‌ای که آدم به آدم‌فروش می‌گوید، این است: «آخر کلاس وایستا». که این بزرگ‌ترین اشتباه بشریت است. چون معمولاً همه می‌فهمند که پیام آخر آدم بعد از تنبیه چیست. این کار اصلاً خوب نیست و ما آن را تأیید نمی‌کنیم. بهتر است چند روزی را در حالت «نه صلح، نه جنگ» بگذرانیم و بعد در یک لحظه غافلگیرانه، وارد پروسه جنگ بشویم. البته همه می‌دانند که آدم فروش هر چقدر هم کتک بخورد آنتنش آسیبی نمی‌بیند و به قول بابایمان: «اقتضای طبیعتش این است.»
Ms.vey
۱۳۹۹/۰۲/۲۰

بانمک بود ها ولی نمیدونم چرا نتونستم ارتباط بگیرم شاید میتونست کامل تر باشه

تا چند سال پیش که هنوز تلفن‌های همراه، ننه و بابای آدم‌ها نشده بودند مردم به خانه‌های همدیگر زنگ می‌زدند. مثلاً وقتی با هم‌کلاسی‌ات کار داشتی زنگ می‌زدی خانه‌شان و وقتی بابایش تلفن را جواب می‌داد می‌گفتی: «ببخشید، منزل اسکندری؟» باباهه می‌گفت: «بله» بعد شما می‌گفتید: «ببخشید، اسکندری هست؟» خب توی آن خانه، غیر از مامان، همه‌شان اسکندری بودند. پس بابای اسکندری از کجا می‌فهمید که با خود او کاردارید؟ با پسر بزرگش کار دارید؟ با پسر کوچکش کار دارید؟ با دخترش... اما عجیب این بود که باباهه مستقیم از لای آن‌همه اسکندری می‌رفت، اسکندری مورد نظر شما را می‌کشید بیرون و می‌آورد پای تلفن.
Ms.vey
نخیر... مجری‌های برنامه کودک ما خیلی اتوکشیده و رسمی به بچه‌ها سلام می‌کردند و می‌گفتند: بچه‌های عزیز، شمایی که خیلی به تلویزیون نزدیک شدی. بله، خود شما، می‌دونی تماشای تلویزیون چشمای قشنگتو از حدقه درمی‌آره؟ کور و علیلت می‌کنه؟ خاک‌توسر و ذلیلت می‌کنه؟ پس یک کم برو عقب‌تر... (بچه‌ها، این موجودات دوست داشتنی عقب‌تر می‌رفتند.) آفرین، یک کم دیگه (باز هم عقب‌تر می‌رفتند) شما، بله خود شما (هر کدام بچه‌های توی خانه فکر می‌کردند او را صدا می‌زند) شما خیلی عقب‌تر نرفتی... (خب بابا جان ما رفتیم توی کوچه که!) بگذریم.
وَزِش
چطوری آدم باشیم برای آدم شدن راه‌های زیادی هست. می‌شود کتاب بخوانیم و راه‌های آدمیت را یاد بگیریم. مثلاً وقتی می‌خوانیم «آدمی را آدمیت لازم است» خودمان مثل بچه آدم منظور شاعر را متوجه بشویم و این‌قدر گیر به بابا و مامان و معلم ندهیم که حالا جناب شاعر چی گفته؟
سپیده
از حرف‌ها و نصیحت‌های بزرگ‌ترها هم می‌شود آدم شد. یعنی مثلاً وقتی پدربزرگ آدم دارد برایش خاطره تعریف می‌کند که چطوری در جنگ جهانی اول توانسته تنهایی جلوی ارتش هیتلر بایستد، آدم سریع ندود وسط حرفش و یکهو نگوید که: پدربزرگ، ایران که با آلمان تا حالا جنگ نکرده است. یا نگوید: توی جنگ جهانی اول اصلاً هیتلری وجود نداشته که. یا بدتر از همه، یکهو نگوید: شما در زمان جنگ جهانی اول به دنیا نیامده بودید که. آدم این‌ها را که می‌گوید فکر می‌کند سواد تاریخی‌اش را به بزرگ‌ترها نشان می‌دهد.
سپیده
آدم موقع ورزش کردن گفتیم معلم ورزش، یاد معلم ورزشمان افتادیم. ما معلم ورزشمان را خیلی دوست داریم چون تنها معلمی است که وقتی می‌گوید: «فردا امتحان می‌گیرم.» ما را استرس نمی‌گیرد و وقتی به خانه می‌رویم به جای اینکه خیمه بزنیم روی کتاب‌های درسی‌مان، توپ پلاستیکی را دست می‌گیریم و به مامانمان می‌گوییم که فردا امتحان ورزش داریم و باید برای آن آماده بشویم. بعد آن‌وقت می‌رویم و با تیم حسن این‌ها گل‌کوچیک می‌زنیم و اسمش را می‌گذاریم «جام جهانی کوچک.» آن‌وقت تا بوق همان حیوان باوفا توی کوچه می‌دویم و فردایش هم با چهار تا دراز و نشست سر و ته قضیه را هم می‌آوریم و نمره می‌گیریم.
سپیده
البته حتماً باید به صدا هم توجه کند. یعنی یک‌جوری صدای تلویزیون زیاد باشد که اگر مجبور شد تا سر کوچه برود و دو تا نان بخرد، ادامه سریال را از دست ندهد. تازه مگر همسایه‌ها آدم نیستند که سریال به آن خوبی را از دست بدهند.
Ms.vey
تازه بدتر از کمک نکردن، کمک کردن است. چون در هر حال آدم هیچ‌وقت نتوانسته کاری را که مامان خواسته درست انجام بدهد. مثلاً نان سوخته یا خمیر گرفته و خودش نفهمیده، مشمای آشغال را سوراخ کرده و راهرو را به گند کشیده و متوجه نشده، ظرف‌ها را تمیز نشسته، غذا را شور کرده یا...
کلاشینکف

حجم

۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان