کتاب هرم
معرفی کتاب هرم
کتاب هرم نوشته هنینگ مانکل است که با ترجمه مرجان اندرودی و هیرش خیر منتشر شده است. کتاب هرم یکی از کتابهای مجموعه یخ است. مجموعه یخ شامل سه کتاب با نامهای هرم، کفشهای ایتالیایی و آدم برفی است که سه رمان جنایی از این نویسنده مشهور اسکاندیناوی است.
درباره کتاب هرم
هنینگ مانکل، نویسنده سوئدی و منتقد و فعال اجتماعی چپ بود. کتاب هرم اثری تاثیرگذار است که در آن به اولین پروندههای «کرت والاندر» معروفترین کارآگاه کتابهای جنایی معمایی اسکاندویناوی، پرداخته است.
طولانیترین پرونده در این کتاب داستان مردی در همسایگی والاندر است که خودکشی میکند. اما والاندر متوجه آدمهای مشکوکی میشود که بعد از مرگ او به خانهاش رفت و آمد دارند. کمکم والاندر به نظرش میرسد که این مرد باید به قتل رسیده باشد. این مرد سالها پیش الماسهای ارزشمندی را دزدیده است. شریک او در این دزدی به زندان افتاده و حالا برای تسویه حساب برگشته و این پیرمرد و معشوقهاش را کشته است. هر پرونده داستانی جذاب که شما را با هیجان با خود همراه میکند.
خواندن کتاب هرم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب هرم
والاندر پول قهوه را پرداخت و از کافه خارج شد. ساندویچش نیمخورده باقی ماند. ماجرای برخوردش با دختر، او را بهشدت تکان داده بود. گویی او در نهایت یونیفرم پلیس را بر تن دارد، نه این شلوار آبی پررنگ، بلوز روشن و ژاکت سبز.
با خود اندیشید که «باید از این خیابانها بگریزم. به یک اداره، به جلسات مرور پرونده، به صحنههای جرم. تظاهرات دیگر برای من کافی است. وگرنه باید مرخصی درمانی بگیرم.»
شروع کرد به تندتر راهرفتن. با خود اندیشید که آیا باید سوار اتوبوس روزنگارد بشود یا نه، اما به این نتیجه رسید که به کمی فعالیت بدنی‐ و نامرئیشدن و برخوردنکردن به هیچ آدم آشنایی‐ نیاز دارد.
بیرون پارک پیپِلز ناگهان به پدرش برخورد کرد. سنگینی تابلویی که در کاغذی قهوهایرنگ پیچیده شده بود بدن پدر را به جلو خم کرده بود. والاندر که سرش پایین بود آنقدر دیر پدرش را بجا آورد که نتوانست خودش را از چشمهای او پنهان کند. پدر کلاهی عجیب بر سر و کتی سنگین بر تن داشت و زیر آن گرمکن و کفش ورزشی بدون جوراب پوشیده بود.
والاندر با خودش غر زد. فکر میکرد پدرش شبیه ولگردهاست: «چرا نمیتواند درست لباس بپوشد؟»
پدرش تابلو را زمین گذاشت و نفسی عمیق کشید. و بدون سلام یا مقدمهای پرسید: «چرا یونیفورم تنت نیست؟ دیگر پلیس نیستی؟»
والاندر پاسخ داد: «امروز سر پستم نیستم.»
پدر گفت: «فکر میکردم پلیسها همیشه سر پستشان هستند تا ما را از شر همهٔ بدیها خلاص کنند.»
والاندر تصمیم گرفت خشمش را مهار کند؛ در عوض، پرسید: «چرا کت زمستانی پوشیدی؟ هوا بیست درجهٔ سانتیگراد بالای صفر است.»
پدرش پاسخ داد: «ممکن است. اما من خودم را با هرچه بیشتر عرقکردن سالم نگه میدارم. بهتر است تو هم همین کار را بکنی.»
والاندر گفت: «نمیشود کتی زمستانی را توی تابستان بپوشی.»
پدرش پاسخ داد: «پس بهناچار مریض میشوی.»
والاندر گفت: «اما من هرگز مریض نمیشوم.»
پدر گفت: «نه هنوز. اما بالأخره سراغت میآید.»
والاندر گفت: «تا حالا دیدی که چه شکلی هستی؟»
پدر گفت: «من وقتم را صرف نگاهکردن به خودم توی آینه نمیکنم.»
حجم
۴۳۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۹۴ صفحه
حجم
۴۳۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۹۴ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه اصلا خوب نیست، خیلی خشک و غیرقابل انعطافه، انگار شخصت ها در طول کل داستان با هم دعوا دارن همهش.. و این به خاطر ترجمهس **** بعد از خوندن سه قسمت از داستان: دنبال یه داستان جنایی پر رمز و راز نباشید داستان
داستانش تیکه تیکه است حول زندگی با فراز و فرود یک پلیسه و یک قاتل خاصی مدنظر نیست، من اگه میدونستم این مدلیه نمیخریدمش ولی بدم نبود برای یکبار خوندن
توقع یه اثر جنایی پر رمز و راز نداشته باشید، البته فقط قسمت اول خوندم و حوصله باقی کتاب نداشتم
هر داستانی از هنینگ مانکل لذت بخشه!
کتاب برخلاف نام و طراحی جلد و محبوبیت نویسنده داستانی کم هیاهو و قطعه قطعه داره که اکثرا باعث تحریک حس کنجکاوی فرد میشه ولی این حس رو به اوج نمیرسونه و تقریبا سریع تلاش برای یافتن پاسخ و اون