نادر ابراهیمی
درباره نادر ابراهیمی
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران، متولد شد. ابراهیمی، داستاننویس معاصر ایرانی است که علاوه بر نوشتنِ رمان و داستان کوتاه، در زمینههای فیلمسازی، ترانهسرایی، ترجمه، و روزنامهنگاری نیز فعالیت کرده است. او، همراه با بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از هنرمندانی به حساب میآید که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شدهاند. او عناوین مختلفی همچون نویسنده، شاعر، مترجم، روزنامهنگار و کارگردان را در کارنامه هنری خود دارد؛ کارنامهای که در گوشه گوشه آن درخششهای این هنرمند را بهوضوح میتوان مشاهده کرد.
مادر ابراهیمی از لاریجانیهای مقیم تهران بود. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاهِ پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید کرد. هنوز قلمستانی به نام او در حومه مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و خویشاوندان او (ابراهیمیهای کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند.
نادر ابراهیمی ابتدا از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی خود را دریافت میکند سپس با مدتی وقفه در ۱۳۴۲ راهی دانشکده حقوق میشود اما بعد از دو سال دانشکده حقوق را به دلیل عدم همخوانی با روحیاتش رها کرده و در رشته ادبیات انگلیسی ادامه تحصیل میدهد و لیسانس خود را دریافت میکند.
ابراهیمی اما از ابتدا سری پرشور و معترض داشت و از چهاردهسالگی نویسندگی و فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. در چهاردهسالگی به حزبی ملیگرا پیوست و فعالیت خود را بهصورت جدی دنبال کرد. اخلاق و نوع نگرش نادر ابراهیمی برای همحزبان او که عموماً از او مسنتر نیز بودند بسیار قابلتوجه بود و مورد تحسین همگان قرار میگرفت. ابراهیمی در جریان اعتراضات و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهسختی مجروح و در بیمارستان بستری شد و اطرافیان او برای نجاتش از دست مأمورین او را از بیمارستان فراری دادند. بعد از مدتی پدر و مادر ابراهیمی از یکدیگر جدا شدند و با ازدواج مجدد مادرش و درخواست پدرخواندهاش از او، نادر ابراهیمی از تهران به ترکمنصحرا رفت تا بهعنوان تعمیرکار فنی روزمزد در سازمان برنامه مشغول به کار شود. دلیل این نقلمکان آن بود که نادر ابراهیمی کمی از فضای سیاسی تاریک آن دوران و زندانی شدن شمار زیادی از معترضین به دور باشد. اما او از این نقلمکان تا حدودی خشنود نیز بود و ترکمنصحرا در او جرقهای ایجاد کرد که در آینده او و آثار او بهوضوح قابل مشاهده است.
سه سال بعد نادر ابراهیمی به تهران بازگشت و در چاپخانهای مشغول به کار شد. اما به دلیل عقاید میهنپرستی که داشت بارها به دلیل اعتراضاتش از شغل خود اخراج شد و در راستای این مخالفت و مبارزه سیاسی علیه رژیم پهلوی بارها نیز به زندان افتاد. ابراهیمی در دو کتاب ابن مشغله و ابوالمشاغل به شرح زندگی خود و فعالیتهایی که داشته پرداخته است. در ابن مشغله به نثری زیبا تمام شغلهایی را که در زندگی خود برای گذران داشته، شرح داده که فهرستی طویل شامل کار در حجره فرشفروشی و صفحهبندی روزنامه و کارگری چاپخانه و نقاشی بر روی لباس و روسری و تصویرگری کتابهای کودکان و مترجمی و... است که ابراهیمی با جزئیات از آنها روایت کرده است.
نادر ابراهیمی علاوه بر ادبیات، در حوزهی ورزش نیز فعال بود. یکی از قدیمترین گروههای کوهنوردی بهنام «اَبَرمرد» را بنیان کرد. در توسعه کوهنوردی و اخلاق کوهنوردی نیز، بسیار تأثیرگذار بود.
او در تمام سالهای پرکارش نوشتن را رها نکرد. او که نویسندگی را از نوجوانی شروع کرده بود، در بیست و هفت سالگی اولین کتابش را در نشر روزبهان منتشر کرد. تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر صدها مقاله تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شد که شامل داستان بلند (رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینههای مختلف است. ضمن آنکه چند اثرش به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است. نادر ابراهیمی در سال ۱۳۴۲ اولین کتاب خود را با نام خانهای برای شب به چاپ رساند اما سال ۱۳۴۲ آغاز نویی نیز برای او در زمینه سیاسی بود و همزمان با تبعید روحالله خمینی فعالیتهای سیاسی علیه نظام پهلوی شدت گرفت و وجود یک رهبر سیاسی برای این اعتراضات شور و اشتیاق تازهای به جریانات سیاسی در ایران داده بود. ابراهیمی نیز در نوشتن بیانیه و اعلامیههایی علیه نظام وقت دست داشت و بسیار از اعلامیهها به قلم او منتشر میشد. دو اثر دشنام و آسمان در تسخیر کلاغها دو داستان مشهور نادر ابراهیمی است که محوریت آنها سیاسی و مبارزه با نظام پهلوی بود که این موضوع را ابراهیمی بهصورت غیرمستقیم اما واضح در این دو نوشته بیان کرده است. به گفته او این دو داستان پایه ادبیاتی ضد سلطنتی شدند با بیانی نمادین.
ابراهیمی بعد از موفقیت در آثار قبل، کتاب مصابا و رویای گاجرات را به چاپ رساند که بهنوعی مخالفت خود را با بهظاهر روشنفکران بیان کرد و نکته جنجالبرانگیز این کتاب داستانی بود به نام آن مرحوم دوست من بود که در آن با بیانی کنایهآمیز به صادق هدایت و رابطه ادبیاتدوستان با او اشاره میکند. ابراهیمی در آن سالها کتابهای متعددی از جمله بار دیگر شهری که دوست میداشتم، افسانههای باران، مکانهای عمومی، آرش در قلمرو تردید و... را منتشر نمود که طراحی جلد بیشتر کتابها را دوست صمیمی او، مرتضی ممیز، که او را پدر هنر گرافیک ایران میخوانند، انجام داده است.
عشق و علاقه نادر ابراهیمی به ایرانزمین اما خلاصه به فعالیتهای سیاسی او نمیشد، ابراهیمی خود را متعهد به سرزمین خود میدانست و علاقه داشت تا کسانی که زیباییهای طبیعت و همینطور تاریخ ایران را با کسانی که از آن بیخبرند آشنا کند و بیشتر توجه او در این بابت به نوجوانان و کودکان بوده است. در همین راستا نادر ابراهیمی و چند تن از دوستانش موسسه ایران پژوه را در همین راستا تأسیس میکنند. این موسسه به انجام پژوهشها و ساخت مستندات بسیاری درباره ایرانزمین پرداخت که همین مستندسازیها زمینه ورود نادر ابراهیمی به کارگردانی را فراهم نمود.
نادر ابراهیمی درباره ایران اینگونه میگوید: ما سرزمین غریبی داریم که اگر آن را بشناسیم عاشق آن میشویم و اگر آن را بشناسیم باسواد، بیسواد و یا روشنفکر دیگر نمیتوانیم در مقابل آن بیتفاوت باشیم و به آن فکر نکنیم. نمیتوانیم درد و زخم و غصه وطن را درد خود ندانیم.
ابراهیمی که مستندسازیهایش پیشزمینه را برای کارگردانی و ورود به فضای نمایش فراهم کرد بود مطالعات خود را برای کارگردانی دنبال کرد و تصمیم به تولید اولین فیلمش به نام صدای صحرا گرفت که فضای فیلم در تضاد کاملی با سینمای آن روزهای ایران و بهاصطلاح فیلم فارسیها بود و ابراهیمی به دنبال ایجاد اثری فاخر و بامحتوا بود که فضای سینمای آن روزها مردی بانظم و مقید به اصول و اخلاق مانند نادر ابراهیمی را تافتهای کاملاً جدا بافته میدانست. از همین رو کسانی که با ابراهیمی همکاری میکردند میدانستند که او مجموعهای از قوانین مختص به خود را دارد و در قرارداد تمام عوامل این قوانین ذکر شده بود.
مدتی بعد نادر ابراهیمی که عشق و علاقه خود به صحرا را در دل داشت سالها بر داستانی الهام گرفته از ترکمنصحرا کار کرد و در آخر خروجی آن یک مجموعه تلویزیونی شد به نام آتش بدون دود که توانست در آن دوران موفقیت بسیار خوبی را کسب کند و بسیاری از مردم مخاطب این مجموعه تلویزیونی بودند.
او همچنین اولین مؤسسه غیرانتفاعی ـ غیردولتی ایران شناسی را تأسیس کرد و هزینه و زحمتهای فراوانی برای سفر، تهیه فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آنها صرف کرد؛ ولی چنانکه باید، شناخته و بهکار گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.
علاقه ابراهیمی به رشد ایران باعث شد تا او فعالیت بسیار جدیای در رابطه با کودکان و ایجاد آثاری با محتوای فرهنگی آموزشی را در کارنامه خود داشته باشد و در همین راستا نیز انتشارات همگام با کودکان را ایجاد کرد تا بتواند از تاریخ و طبیعت ایران برای کودکان بگوید. «همگام» عنوان «ناشر برگزیده آسیا» و «ناشر برگزیده نخست جهان» را از جشنوارههای آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد.
نادر ابراهیمی طرحی با نام هامی و کامی را در اواسط دهه پنجاه با همکاری تلویزیون شروع به ساخت کرد. در این سریال که مخاطب اصلی آن کودکان و نوجوانان بودند به معرفی تاریخ و فرهنگ و طبیعت ایران با نیمنگاهی به تعلیم و تربیت پرداخت. هامی و کامی داستان دو نوجوان است که به در ایران به سفر میروند. موسیقی تیتراژ هامی و کامی به نام سفر برای وطن (ما برای آنکه ایران خانهی خوبان شود) از جمله ماندگارترین موسیقیهای تاریخ ایران است که شعر آن را ابراهیمی خود سرود و با صدای محمد نوری خوانده شد. ساخت ادامه مجموعه هامی و کامی با نزدیک شدن به روزهای انقلاب متوقف شد.
ابراهیمی در روزهای انقلاب حضوری بسیار فعالانه داشت و اعلامیه معروف بشارتنامه یا خمینی میآید به قلم نادر ابراهیمی بوده است و این نوع اقدامات ابراهیمی باعث شد تا توسط بسیاری از دوستان و همقطاران خود کنار گذاشته شود اما نادر ابراهیمی در مسیر خود استوار ماند و به فعالیت خود ادامه داد و بعد از انقلاب مدتی با نقاشی بر روی لباسها گذران امور میکرد.
نادر ابراهیمی بعدها به جبهه جنگ رفت و در آنجا روحیات جدید و دستمایههای بسیاری را برای اثرهای بعدی خود مانند (سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ) کسب کرد.
بهترین آثار نادر ابراهیمی
ابراهیمی در رابطه با شخصیتهای بزرگ تاریخ ایران نیز کتابهایی نوشته است؛ مانند مردی در تبعید ابدی که در رابطه با ملاصدرا است. او تا آخر عمر کاملاً خود را وقف نوشتن و تلاش برای فرهنگ ایران کرد و هماکنون از او کتابهای زیادی بر جا مانده که هنوز جزء کتابهای پرفروش در کتابفروشیها هستند مانند چهار جلد آتش بدون دود و یا چهل نامه کوتاه به همسرم که گزینه چهل نامه عاشقانه نادر ابراهیمی به همسرش فرزانه منصوری است.
نادر ابراهیمی به صورت سنتی و توسط بستگانِ خود به فرزانه منصوری معرفی شد و پس از کمی آشنایی آن دو تصمیم به ازدواج گرفتند. فرزانه منصوری در یکی از مصاحبههایش در مورد آشناییاش با نادر چنین گفته: «آشنایی من و نادر در یک مهمانی خانوادگی اتفاق افتاد. ما هر دو خانوادههایی به شدت سنتی داشتیم و در خانوادههایی مثل خانواده ما، دخترو پسری که قصد ازدواج داشتند زیاد نمیتوانستند معاشرت کنند اما من مثلا روشنفکری به خرج دادم و گفتم که باید فامیل نزدیک چند مهمانی بدهند تا همدیگر را بشناسیم و به نتیجه برسیم. در آخرین جلسه که گفتند مهمانی دیگر بس است و باید تصمیم بگیرید، من و نادر به یک اتاق رفتیم و دو نفری صحبت کردیم. آن جا بود که از عادتها و احساساتمان صحبت کردیم و آن چه را که از زندگی خوب میخواستیم برای هم گفتیم، یکدیگر را قبول کردیم و ازدواج صورت گرفت. وقتی من نادر را انتخاب کردم و قرار شد ازدواج کنیم، جوانی بود خوش برو بالا، کوهنورد، خوش صحبت و در بانک عمران آن روزگار کار میکرد و یکی از بستگانش، فامیل من هم بود. در نگاه اول شاید به دل هم نشستیم و در معاشرتهای خانوادگی بیشتر با هم آشنا شدیم که این آشنایی به ازدواج رسید.»
نادر ابراهیمی با سهگانه عاشقانه خود به ویژه کتاب یک عاشقانه آرام شناخته میشود. در حالیکه او بیش از ۳۰ جلد کتاب در زمینههای مختلف را به نگارش درآورده است. یک عاشقانه آرام رمانی با پیرنگ پر فراز و نشیب و اتفاقات غیرمنتظره نیست، بلکه روایت سادهای از زندگی معلم ادبیات گیلکی و همسرش است که آرام آرام ما را محو گرمای عشقشان میکند. کتاب با دو زاویه دید دانای کل و اول شخص و به طور کلی در سه بخش نوشته شده است که در هر بخش چالشهای جدیدی برای شخصیتهای اصلی رخ میدهد. گیلهمرد که توسط ساواک دستگیر شده، پس از دو ماه زندان و شکنجه آزاد میشود و حالا که دیگر نمیتواند شغل معلمی را ادامه دهد، به دنبال راههای دیگری برای گذران زندگی خانوادهاش میگردد، در این هنگام به گذشته بر میگردد و خاطرات آشنایی با همسرش که دختری آذری و روستایی بوده، در مکانی به نام دره ساوالان بازگو میکند. زندگی عسل و گیلهمرد و عشق بینشان آرام آرام پیش میرود و این دو در تلاشند تا با وجود مشکلاتی که ساواک برایشان به وجود آورده، خدشهای به زلالی رابطهشان وارد نشود. با پیروزی انقلاب و ادامه یافتن جریان زندگی آن دو، مشکلات قبلی جای خود را به روزمرگیهایی میدهد که بیش از پیش تهدیدی هستند برای کمرنگ شدن عاشقانهای که بین آن دو شکل گرفته است؛ پس گیلهمرد و عسل تلاش میکنند تا با تغییرات هرچند جزئی نگذارند عشق بینشان تبدیل به عادت شده و در روزمرگیهای زندگی گم شود و این جدال برای حفاظت از این عشق تا پایان کتاب ادامه دارد. کتاب یک عاشقانه آرام موضوع محور نیست بلکه گفتگو محور است و کل کتاب گفتگو بین زن و شوهری عاشق است. به نظر میرسد شخصیتهای کتاب برگرفته از زندگی شخصی نادر و فرزانه است. کتاب یک عاشقانهی آرام، عاشقانهی لطیفی است که خواندنش میتواند برای همه لذت بخش باشد. و به دلیل بیان کردن مفاهیم عمیق و زیبا در قالب شعر و نامهی عاشقانه، کتابی عمیق است.
آتش بدون دود، رمان بلندی است اثر نادر ابراهیمی که در هفت جلد منتشر شده و نویسنده در آن پس از اشاره به زیباییهای ترکمن صحرا در سه جلد اول، در چهار جلد بعد به شیوهای داستانی-تاریخی به بیانِ مبارزاتِ انقلابی معاصر پرداخته است. قهرمان رمان در جلد اول گالان اوجا نام دارد که یک قهرمان اسطورهای ترکمن به شمار می رود. در جلد دوم نویسنده با گذری کوتاه بر اتفاقات صحرا، شرایط را برای معرفی تنها قهرمانان داستانش؛ دکتر آلنی آق اویلر و همسر وفادارش، دکتر مارال آق اویلر فراهم می کند. آلنی نوه گالان اوجاست و یک شخصیت واقعی به شمار میرود. او یک انقلابی تحصیل کرده است که برای اعتلای نام وطن و رهایی آن از ظلم از هیچ تلاش دریغ نمیکند. موضوع اصلی بقیه رمان زندگی و فعالیتهای سیاسی این زوج است. نادر ابراهیمی برای ساخته و پرداخته کردن آتش بدون دود بیش از سی سال یعنی نیمی از عمرش را صرف کرد. او سریالی نیز با همین نام و برگرفته از داستانش ساخته است.
پایان زندگی
نادر ابراهیمی در پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ بعد از یک دوره بیماری درگذشت. وی در طول زندگیاش جوایز بسیاری در زمینه ادبیات کودکان مانند جایزه نخست براتیسلاوا و جایزه نخست تعلیم و تربیت یونسکو را دریافت کرد و همچنین بهعنوان نویسنده برگزیده ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب برای داستان آتش بدون دود انتخاب شد.