دانلود و خرید کتاب تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ نادر ابراهیمی
تصویر جلد کتاب تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ

کتاب تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ

معرفی کتاب تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ

«تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ» نوشته نادر ابراهیمی(۱۳۸۷-۱۳۱۵)، نویسنده ایرانی است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: ما، هردو، پدربزرگ را خیلی دوست‌داشتیم، و هنوز هم، شاید، داشته‌باشیم. صرف‌نظر از اینکه بورخِس، گاهی، به‌جای «پدربزرگ»، «نَوه‌ی خوبِ ما» را به‌کار می‌بَرَد، و من نمی‌فهمم چگونه ممکن است یک نفر، به‌تنهایی، نَوه‌ی دو برادر باشد؛ و تابه‌حال هم فرصت‌نکرده‌ام در این باره، جدّاً از او سوآل کنم، و شاید هم قدری خجالت می‌کشم... اگر می‌گویم «ما، هردو، پدربزرگ را خیلی دوست‌داشتیم» و روی «هردو» تأکید می‌کنم، صرفاً به‌خاطرِ این است که روشن‌شود هرگز پای هاکْسلی در میان نبوده‌است، و ادّعاهای او در باب علاقه‌ی بی‌حسابش به پدربزرگ، و مصاحبه‌هایش در این زمینه که همیشه در اندیشه‌ی سلامتِ پدربزرگ بوده و هرچه می‌توانسته کرده تا پدربزرگ گرفتارِ آن تکثیر تأسّف‌انگیز نشود، و راه‌هایی که پیشنهاد می‌کرده خیلی انسانی‌تر از راه‌های من و بورخِس بوده، تماماً دروغِ محض است. اینکه هاکْسلی در آخرین مصاحبه‌اش گفته: امروز دیگر، این اعتقادِ قطعی من است که علم می‌تواند آینده‌ی انسان را به گَند نکشد، و آنچه در «عِلم، خالقِ مرگِ مُفاجات» گفته‌ام را نباید حرفِ آخِر تلقّی‌کرد، به‌نظر من، و چه‌بسا برادرِ نازنینِ من، بورخِس، یک عوام‌فریبی و کلاه‌برداری شبه‌علمی‌ست نه چیزی بیشتر، و هیچ هدفی در خود ندارد جُز اینکه اسمِ هاکسلی را، به هر قیمت، کنارِ نامِ من و بورخِس قرار‌بدهد. اینکه هاکسلی، باز هم، گفته‌است که دست از نظریه‌ی «خیکچه‌های پرورشِ انسانِ سِتَروَن» برداشته و زایمانِ بدون‌درد امّا طبیعی را امری کاملاً ممکن و منطقی دانسته، به نظر من، و چه‌بسا بورخِس، آخرین دست‌و‌پازدن‌های یک نویسنده‌ی غیرعلمی‌اندیش است که بیش از پنجاه سال خود را «ناظری غمخوار بر حرکتِ غم‌انگیزِ علم» قلمداد‌کرده، و حال متوجّه‌شده که علم، تنها و تنها، خیکچه‌های پرورشِ انسانِ سِتَرون نیست، و شاید که اصولاً این خیکچه‌ها جایی در رَوَندِ گسترشِ «علمِ زیست» و «حضورِ مُتعادلِ جمعیت در کره‌ی زمین» نداشته‌باشد...
معرفی نویسنده
عکس نادر ابراهیمی
نادر ابراهیمی
ایرانی | تولد ۱۳۱۵

نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. او یک داستان‌نویس معاصر ایرانی است که علاوه‌بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینهٔ فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده ‌است. او همراه با بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان از هنرمندانی به حساب می‌آید که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده است. نادر ابراهیمی که نویسندگی را از نوجوانی شروع کرده بود، در ۲۷سالگی اولین کتابش را در نشر روزبهان منتشر کرد. تا سال ۱۳۸۰ علاوه‌بر صدها مقالهٔ تحقیقی و نقد، بیش از ۱۰۰ کتاب از او چاپ و منتشر شد. در سال ۱۳۴۲ اولین کتاب خود را با نام «خانه‌ای برای شب» به چاپ رساند، اما سال ۱۳۴۲ آغاز تازه‌ای برای او در زمینهٔ فعالیت‌های سیاسی بود. هم‌زمان با تبعید روح‌الله خمینی، فعالیت‌های سیاسی علیه نظام پهلوی شدت گرفت و وجود یک رهبر سیاسی برای این اعتراضات شور و اشتیاق تازه‌ای به جریانات سیاسی در ایران داده بود؛ نادر ابراهیمی نیز در نوشتن بیانیه و اعلامیه‌هایی علیه نظام وقت دست داشت و بسیار از اعلامیه‌ها به قلم او منتشر شد. دو اثر از او به نام‌های «دشنام» و «آسمان در تسخیر کلاغ‌ها» حاوی دو داستان مشهور است که درون‌مایهٔ آن‌ها سیاسی و مبارزه با نظام پهلوی است. به‌گفتهٔ او این دو داستان پایهٔ ادبیاتی ضد سلطنتی با بیانی نمادین شد. ابراهیمی پس از موفقیت در آثار قبل، کتاب «مصابا و رؤیای گاجرات» را به چاپ رساند که در آن به‌نوعی مخالفتش را با به‌ظاهرْ روشنفکران بیان کرد. ابراهیمی در آن سال‌ها کتاب‌های متعددی از جمله «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم»، «افسانه‌های باران»، «مکان‌های عمومی»، «آرش در قلمرو تردید» و... را منتشر کرد.

اِیْ اِچْ|
۱۳۹۸/۰۵/۲۱

جزء بهترین آثار داستانی‌ست که در حوزه مدرنیته خوندم. خوندن این کتاب رو آگاهانه به تعویق مینداختم، چون با توجه به عنوان، میدونستم حسرت عدم حضور کسی مثل پدربزرگ این قصه رو در زندگیم خواهم خورد. و اصلا نمیدونم آیا واقعا

- بیشتر
میـمْ.سَتّـ'ارے
۱۳۹۷/۱۰/۱۵

داستان تخیلی دو نوه و پدربزرگشان در عصر فناوری و عصر دوم علم، کلیه ی پدربزرگ از کار می افتد و دو نوه ی او، بورخس و نادر، رضایت به تعویض کلیه ی پدربزرگ با یک کلیه ی مصنوعی می

- بیشتر
alikazemi7
۱۳۹۷/۱۲/۱۲

یک داستان دستوپیایی از تاثیر وحشتناکی که پیشرفت علم بدون اخلاق میتواند بر زندگی بشر بگذارد. نادر ابراهیمی در اینجا هم مانند کتاب دیگری که ازش خوانده ام –یک عاشقانه ی آرام-، در حین داستانگویی حرفهای قشنگی میزند که اصلا

- بیشتر
aminsaboury
۱۳۹۹/۰۱/۱۴

اثری متفاوت از نادر ابراهیمی که مهجور مانده. در یک تراژدی، مرگ و غم مرگ، عمق مصیبت است اما این بار نادر ابراهیمی مرگ را کمترین سطح مصیبت معرفی می‌کند تا حدی که در هر صفحه کتاب آن را برای پدربزرگ

- بیشتر
ar
۱۳۹۸/۰۹/۰۷

خوب بود و به فکر فرو برنده اما من رمان های بلند ایشون مثل اتش بدون دود و بر جاده های ابی سرخ رو بیشتر دوست دارم کاش این هارو هم برای خرید بزارید

شوالیه سیاه
۱۴۰۰/۱۲/۲۵

ایده ی داستان شاید در کل ایده ی جدیدی نباشه. ولی نوع نگاه قطعا منحصر به فرده. شخصیت های عمیق و چند لایه که به خوبی هم گوشه موشه های شخصیتشون توصیف شده ! جمله های پر مغز که میشه

- بیشتر
طاهره.الف
۱۳۹۷/۰۳/۱۹

عجیب‌ترین کاری بود که تا به حال از نادر ابراهیمی خوندم؛ و عالی... عالی... عالی...

تسنيم
۱۴۰۰/۰۱/۲۱

فقط می تونم بگم که فوق العاده است...جمله هایی ناب،زیبا و بس عمیق و در عین حال روان و پر کشش....همان چیزی که از نادر ابراهیمی توقع داریم خیلی عالی دنیای مدرنیته و ماشینی رو که پیش رو داریم پیش بینی

- بیشتر
مهدی
۱۳۹۹/۰۷/۰۱

اولش رو نفهمیدم ولی به طرز عجیبی تا تهش خوندم. پشیمون نمیشید از خوندنش

سعید ص.
۱۳۹۸/۰۹/۰۱

اثری غریب از نادر ابراهیمی فقید.

ما به‌نهایتِ احتیاج که می‌رسیم به یادِ خدا می‌افتیم، به اوجِ معصیت که می‌رسیم، به یادِ شیطان؛
میـمْ.سَتّـ'ارے
انسان را ایمان زنده نگه می‌دارد نه پزشک.
M.M. SAFI
واژه‌ها، چون یک بیماریِ مُزمن، زندگی انسان را ظالمانه موردتهاجم قرار‌داده‌اند. یادش به‌خیر آن روزگارانی که زبان، به‌راستی، وسیله‌ی ارتباط بود. اینک، زبان، وسیله‌ی تظاهر به ارتباط است نه چیزی بیشتر. ای کاش در سکوت حلِ مشکل می‌کردیم __ همان‌گونه که در سکوت اشک می‌ریزیم.
میـمْ.سَتّـ'ارے
و آدمیزاد چنان خوب تظاهر می‌کند به وادادگی و تسلیم‌شدگی و تن‌سپردگی، که حتّی خود نیز باور می‌کند که دیگر هیچْ هیچْ هیچ امیدی نیست؛ که البتّه هست، که به‌شدّت هم هست، که یک لحظه هم نبوده که نباشد...
hosein
نگذارید که بحث جای تولید را بگیرد. این خواسته‌ی مسلّمِ استعمار است که شما به‌جای هر ساختنی، به گفت‌و‌گوهای مُطوّل درباره‌ی ساختن یا نساختن مشغول‌شوید و کلنجارهای لفظی را جانشینِ کلنجارهای عملی کنید...
میـمْ.سَتّـ'ارے
تورّم‌های هورمونی، تجاوزاتِ هورمونی، تغییراتِ هورمونی، عشق‌های هورمونی، جنایاتِ هورمونی، برجستگی‌های هورمونی، و زیبایی‌های نفرت‌انگیز و چندش‌آورِ هورمونی.
سعید ص.
ما دیگر مدّت‌ها بود که گریه نداشتیم؛ والّا زمانْ زمانِ بسیار گریستن بود.
میـمْ.سَتّـ'ارے
پیش از این‌ها، انسان کار می‌کرد به‌خاطر آنکه بتواند زندگی‌کند؛ حال، انسان خود را زنده نگه می‌دارد فقط برای اینکه کارکند.
میـمْ.سَتّـ'ارے
پدربزرگ می‌گفت: هر چیز که ذاتِ مثبتی دارد، نتایج مثبتی هم دارد. عشق، درمانده نمی‌کند؛ چراکه فی‌حدّذاته برای مقابله با درماندگی‌ها آمده‌است. شجاعت هم. ایمان هم. امید هم.
سعید ص.
زندگی یک مرد، بدون حضورِ زن، تبدیل‌شدنِ زندگی‌ست به یک قطعه چوبِ خشک. گچ. سیمان.
شوالیه سیاه
«آن‌کس که فرصت‌های منحصر را، به‌هنگام، تشخیص‌ندهد و از آنها به‌درستی بهره‌نگیرد، تا دمِ مرگ، در حسرتِ آن فرصت‌ها خواهدماند.»
M.M. SAFI
تنها شرطِ اساسی آسایش روح، مرگْ‌آشنا بودن است و نهراسیدن از لطافت لَبّیک. ما را غالباً وحشتِ از مرگ اغفال می‌کند نه لذّتِ از زندگی.
M.M. SAFI
هیچ‌کس از کارهای خدا سردرنمی‌آورد؛ امّا از ظواهرِ امر این‌طور برمی‌آید که اختیاراتی که خداوند به شیطان بخشیده، بسیار بیش از ظرفیت و لیاقت شیطان است... بعضی از اعمالِ شیطان که برای فریفتنِ انسان انجام می‌گیرد، شبیه معجزاتِ خیرخواهانه‌یی‌ست که انسان، فقط از خداوند انتظاردارد.
Mahdy
پدربزرگ می‌گفت: روزگار خوبی بود روزگارِ جادو __ گرچه مشقّاتِ بسیاری هم داشت. آن‌وقت‌ها، آدم‌ها سنگ می‌شدند امّا سنگ نمی‌ماندند. به‌هرصورت، دیر یا زود، کسی از راه می‌رسید و طلسمی را می‌شکست. آن‌وقت‌ها، آدم‌ها تبدیل می‌شدند امّا مبدّل نمی‌ماندند. همیشه رَجعتی به خود وجود‌داشت؛ به آدمیت، به صفا، به ناسنگی.
M.M. SAFI
خیرخواهی در حقّ دیگران، زمانی‌که حقّ خیرخواهی را از دیگران کسب‌نکرده‌یید، چه جنایتی‌ست...
میـمْ.سَتّـ'ارے
علّتِ اساسی سیاهی سرنوشتِ روشنفکرانِ عصرِ ما و تبدیل‌شدنشان به یک مشت ولگردِ بیکاره‌ی مُفت‌خورِ نق‌نقوی بهانه‌گیرِ آویزان همین است که پیوسته، وِرزدن‌های بی‌سروتَه را جایگزین آفرینش و تولید می‌کنند.
hosein
زندگی یک مرد، بدون حضورِ زن، تبدیل‌شدنِ زندگی‌ست به یک قطعه چوبِ خشک. گچ. سیمان.
میـمْ.سَتّـ'ارے
آخر چگونه ممکن است چنین جهان گندیده‌یی را، بدون هیچ معجزه‌یی، از گندیدگی نجات‌داد؟
Mahdy
«آن‌کس که فرصت‌های منحصر را، به‌هنگام، تشخیص‌ندهد و از آنها به‌درستی بهره‌نگیرد، تا دمِ مرگ، در حسرتِ آن فرصت‌ها خواهدماند.»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
عصر دوم علم، فقط به ساختن داروهای مرگ‌زا، خوراکی‌های سرطان‌زا، آلوده‌سازی زمین و آسمان، ازمیان‌بردنِ جنگل‌ها، گُل‌ها، پرندگان و چرندگان، لِه‌کردن انسان زیر فشارهای عصبی، ایجاد سرعت‌های سرسام‌آورِ نابودکننده‌ی زندگی، اختراعِ انواعِ ابزارهایی که آهسته‌آهسته انسان را از پای درمی‌آورند، جرّاحی با وسایل پدیدآورنده‌ی انواعِ مرض‌ها، ایجاد معماری انسان‌کش، توسعه‌ی خوف‌آورِ بی‌ایمانی، و بی‌اعتقادی به آینده، تولید و توزیعِ انواع موادّ مخدّر، انباشتن شکمِ سرمایه‌دارانِ بزرگی که خودشان هم به فجیع‌ترین بیماری‌ها می‌مردند و بچّه‌هایشان در قمار و فحشا و موادّ مخدّر و جنایت فرو می‌رفتند، و خلق یک دنیای صنعتی شومِ آلوده‌ی سراپا فساد قناعت‌نکرد. عصر دوم، به روح، این تَهْ‌مانده‌ی حیات و نشاط و اندوهِ آدمی نیز حمله‌کرد __ خونسردانه، سبعانه، و ساحرانه.
M.M. SAFI

حجم

۱۴۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۳ صفحه

حجم

۱۴۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۳ صفحه

قیمت:
۸۷,۵۰۰
تومان