
دانلود و خرید کتاب صوتی بچه آهو
معرفی کتاب صوتی بچه آهو
کتاب صوتی «بچهآهو» نوشتهٔ ماگدا سابو با ترجمهٔ نصراله مرادیانی و روایت فروغ حداد اثری است که نشر بیدگل آن را منتشر کرده است. این رمان به زندگی و درونیات شخصیت اصلی خود در مجارستان پس از جنگ جهانی دوم میپردازد و با روایتی اولشخص، پیچیدگیهای روانی، اجتماعی و خانوادگی را در بستری تاریخی و اجتماعی به تصویر میکشد. «بچهآهو» اثری در ژانر رمان اجتماعی و روانشناختی است که به بررسی رابطهٔ فرد با گذشته، خانواده و جامعه میپردازد. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بچه آهو
«بچهآهو» از آثار برجستهٔ ماگدا سابو، نویسندهٔ مجار، در قالب رمان و با روایتی اولشخص نوشته شده است. این کتاب در فضای مجارستان پس از جنگ جهانی دوم میگذرد؛ دورانی که جامعه دستخوش تغییرات عمیق اجتماعی، سیاسی و طبقاتی شده است. سابو در این رمان، با تمرکز بر شخصیت اصلی، به بازخوانی گذشته و تأثیر آن بر زندگی حال میپردازد و از خلال خاطرات، روابط خانوادگی و اجتماعی، تصویری از جامعهای چندپاره و پرکشمکش ارائه میدهد. ساختار کتاب مبتنی بر روایت غیرخطی و اعترافگونه است و شخصیتها از خلال نگاه و قضاوت یکدیگر برای مخاطب آشکار میشوند. دغدغههای اصلی کتاب حول محور هویت، فاصلهٔ میان گذشته و حال، و ناتوانی انسانها در برقراری ارتباط عمیق با یکدیگر شکل گرفته است. «بچهآهو» نهتنها داستانی فردی، بلکه بازتابی از تحولات اجتماعی و روانی یک ملت در دوران گذار است.
خلاصه داستان بچه آهو
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «بچهآهو» با روایت اولشخص زنی به نام اِستِر اِنچی آغاز میشود که در میانسالی به مرور خاطرات کودکی و نوجوانی خود در مجارستان میپردازد. او در خانوادهای با پیشینهٔ فرهنگی و طبقاتی متفاوت بزرگ شده و همواره با احساس بیگانگی، فقر و تفاوت طبقاتی دستوپنجه نرم کرده است. روایت کتاب با بازگشتهای مکرر به گذشته، زندگی خانوادگی، روابط با دوستان و همکلاسیها، و تأثیرات جنگ و تحولات سیاسی بر سرنوشت شخصیتها را بازگو میکند. اِستِر در مواجهه با گذشتهٔ خود، بهویژه رابطهاش با آنگلا، دوست دوران مدرسه، و خانوادهٔ او، احساسات متناقضی از حسادت، عشق، کینه و دلسوزی را تجربه میکند. حضور بچهآهو، حیوانی که به آنگلا هدیه داده شده، به نمادی از معصومیت، حسرت و آرزوهای دستنیافتنی بدل میشود. شخصیت اصلی با مرور خاطرات تلخ و شیرین، از فقر و محرومیت تا لحظات کوتاه شادی و موفقیت، تلاش میکند معنای هویت و جایگاه خود را در جامعهای متحول بیابد. در پسزمینهٔ داستان، سایهٔ جنگ، فروپاشی نظم اجتماعی و تغییرات سیاسی همواره حضور دارد و بر روابط انسانی و فردی تأثیر میگذارد. روایت غیرخطی و اعترافگونهٔ اِستِر، لایههای پنهان شخصیت او و دیگران را آشکار میکند و نشان میدهد که چگونه گذشته، حتی در لحظات حال، همچنان بر زندگی شخصیتها سنگینی میکند.
چرا باید کتاب بچه آهو را بشنویم؟
«بچهآهو» با روایتی صمیمی و اعترافگونه، تصویری از زندگی فردی و اجتماعی در بستر تاریخی مجارستان ارائه میدهد. این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون هویت، خاطره، فقر، حسادت و روابط پیچیدهٔ انسانی، فرصتی برای تأمل دربارهٔ تأثیر گذشته بر حال و نقش جامعه در شکلگیری شخصیتها فراهم میکند. روایت غیرخطی و نگاه چندلایه به شخصیتها، خواننده را به کشف تدریجی حقیقت و انگیزههای پنهان وامیدارد. همچنین، بازنمایی فضای پس از جنگ و تحولات اجتماعی، کتاب را به اثری قابل توجه برای علاقهمندان به ادبیات اجتماعی و روانشناختی تبدیل کرده است.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی، روانشناختی و ادبیات اعترافی مناسب است. کسانی که دغدغهٔ هویت، روابط خانوادگی، تأثیر گذشته بر حال و مسائل طبقاتی دارند، از شنیدن این اثر بهره خواهند برد. همچنین، مخاطبانی که به ادبیات اروپای شرقی و روایتهای غیرخطی علاقهمندند، این کتاب را جذاب خواهند یافت.
بخشی از کتاب بچه آهو
«میخواستم زودتر بیایم، ولی باید منتظر یورکا میشدم؛ خودت بهتر میدانی که همیشه دیر میکند؛ گفته بود ساعت نُه میآید، ولی از یازده هم گذشته بود که تازه از در آمد تو. بااینکه همیشه کیف دکتریاش را همراهش دارد، همه خیال میکنند یا مددکار حزب است یا مسئول پخش جزوههای آن. درست وسط حیاط ایستاد، چندبار پشتسرهم پلک زد، و دنبال پلاک ۳۹ گشت، خانهای که از آنجا با او تماس گرفته بودند. بهمحض اینکه پیدایش کرد زنها راهرو را ترک کردند، درها را پشتسرشان بستند و برگشتند به آشپزخانههایشان؛ وقتی بالاخره آمد توی خانه، از ته دل آهی کشید، اخمی کرد و از گیزی یک لیوان آب خواست. دربارهٔ پایم هم بگویم که مشکلش خیلی جدی نیست، فقط نباید راه بروم و باید مرتب کمپرس یخ بگذارم رویش؛ ورمش تا بیست و چهار ساعت آینده نمیخوابد؛ البته تا آن موقع کسی هم نمیخواهد از درخت پایین بپرم. به قول پاک: «پایین و بالا، پایین و بالا، میبرمشون پایین و بالا.» دربارهٔ تو چیزی نگفت، به گمانم نه از سر احتیاط، بلکه چون حرفی نداشتـــاصلا مگر حرفی هم مانده؟ زل زد به گیزی، که عین کدبانوی خانه دستبهزانو صاف نشسته بود پشت میز. وقتی پا شد، گیزی حولهای تمیز را باز کرد و داد به او. تختخواب مرتب شده بود ولی کیف و دستکشهای من هنوز رویش بودند؛ به احتمال زیاد متوجه شد که شب را آنجا گذراندهام. عصای یوژی و بارانی نایلونیاش از جارختی آویزان بود و بالای روشویی، روی طاقچه، فرچه و صابون اصلاح صورتش جلوی چشم بود. لباسخواب گیزی را پوشیده بودم، همان که گلهای رویش خیلی درشتاند؛ گیزی حالا دیگر پیراهن مشکیاش را پوشیده بود؛ وقتی یورکا رسید داشت پیشبندش را اتو میکرد. یورکا که پایم را معاینه میکرد گربهٔ مادهٔ سهرنگ و عظیمالجثهٔ گیزی از راهرو آمد توی اتاق، چنگ زد به یورکا و دُمش را به همهجای شلوارش مالید. وقتی یورکا رفت، گیزی پیاله را چنان شست و تمیز کرد که انگار آلوده به ویروس واگیردار بوده.»
زمان
۹ ساعت و ۱۶ دقیقه
حجم
۷۶۴٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۹ ساعت و ۱۶ دقیقه
حجم
۷۶۴٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد