دانلود و خرید کتاب صوتی همکار
معرفی کتاب صوتی همکار
کتاب صوتی همکار نوشتهٔ فریدا مک فادن و ترجمهٔ سعید سیمرغ است. مرجان عابدینی گویندگی این رمان صوتی را انجام داده و انتشارات ماه آوا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی همکار
کتاب صوتی همکار برابر با یک رمان معاصر، پلیسی و آمریکایی است که به موضوع ناپدیدشدن «داون شف» پرداخته است که از همان ابتدا بهنظر همهٔ اعضای شرکت عجیب میآمد. حقیقتی که دیگران از آن بیخبر بودند، ارتباط این ماجرا با کارمند محبوب و خوشسابقهٔ شرکت به نام «ناتالی» بوده است. این رمان که توانسته عنوان نامزدیِ جایزهٔ گودریدز را از آنِ خود کند، دو بخش دارد. داون شف و ناتالی فارل، دو همکار معمولی در شرکت صنایع دارویی بودند با دو دنیای کاملاً متفاوت. ناتالی پنجمین سالی بود که عنوان فروشندهٔ برتر شرکت را از آنِ خود میکرد، اما کمتر کسی از روحیات داون شف خبر داشت. داون شف که بهتازگی استخدام شده بود، هر روز پیش از شروع ساعت کاری پشت میز حسابداری مینشست و عصرها بدون آنکه ساعتی با کسی گفتوگو کرده باشد، کار خود را به پایان میرساند. ماجرا چیست؟ بشنوید تا بدانید.
شنیدن کتاب صوتی همکار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پلیسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی همکار
«البته هنوز روشهایی برای اینکه او را برای بقیهٔ عمر بند خودم کنم کنار گذاشتهام، هرچند که او به من اطمینان داده که چه میخواهد. ما چند گام کوچک برای پیشبرد رابطهمان برداشتهایم. همین یکی دو ماه پیش بود که محل زندگیمان را یکی کردیم. مجبور شدم چند روز را به چیدن اسباب و اثاثیه مطابق پسند خودم و همینطور مرتبکردن محتویات کابینتهای آشپزخانه صرف کنم (او سهرنگ مختلف بشقاب داشت که همگی درهموبرهم رویهم کپه شده بودند... خیلی وحشتناک بود.) ولی بعد از کمی زحمت کشیدن، به نظر میرسد که همهٔ کارها بهخوبی انجام شده. هرچند که من هنوز برای حرفزدن دربارهٔ گام بعدی تردید دارم. ازدواج. این یکی گام بزرگی است.
هرچند که کمکم دارم باور میکنم عملی میشود.
ناتالی از پشت میز ثبتنام برایم دست تکان میدهد. امروز هم با تیشرت مسابقهٔ پنجکیلومتری و شلوار ورزشی چسبانش مثل همیشه زیبا به نظر میرسد. هنوز هم یادم هست وقتی که او فهمید جسد توی جنگل متعلق به تارا ویلکس بود چطور رنگ از صورتش پرید. وقتی که فهمید من چهکار کردهام. مطمئن نبودم که دهانش را بسته نگه خواهد داشت یا نه. آماده بودم برای ساکت کردنش هر کاری انجام دهم، ولی اینطور که معلوم شد، رازنگهدار خوبی است. به نفع خودش هم هست، چرا که من اسرار زیادی را دربارهٔ او میدانم.
ناتالی از همان اول با داستانی که من برای سانتورو تعریف کردم راه آمد، اینکه آن لاکپشت سرامیکی توی سرم افتاد و من چند روز گیج و منگ بودم بدون اینکه بدانم چهکار میکنم، از خانهام دور شدم. اینکه بههیچوجه نمیدانستم نیمی از ساوت شور به دنبال من میگردند.
در مورد ارتباطی که ما با تارا داریم هم چیزی به پلیس نگفت. هیچکس به دنبال این ارتباط نگشت و من هم بهخوبی ردم را پوشانده بودم. معمای قتل او هنوز حل نشده است. از خوشاقبالی من او یک آدم بدبخت بار آمده بود، خودش را از بیشتر اعضای خانوادهاش جدا کرده و دوستان صمیمی اندکی داشت، به همین دلیل هیچکس به پلیس برای بهدستآوردن پاسخ فشار زیادی نیاورد.»
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد