دانلود و خرید کتاب صوتی آشیانه اشراف و پدرها و پسرها
معرفی کتاب صوتی آشیانه اشراف و پدرها و پسرها
کتاب صوتی آشیانه اشراف و پدرها و پسرها نوشتهٔ ایوان تورگنیف و ترجمهٔ لیدا طرزی است. محسن خدری گویندگی این داستانهای صوتی را انجام داده و انتشارات نیستان هنر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی آشیانه اشراف و پدرها و پسرها
کتاب صوتی آشیانه اشراف و پدرها و پسرها خلاصهٔ دو قصهٔ متحیرکننده از نویسندهٔ بزرگ روسیه، ایوان تورگنیف است؛ «آشیانه اشراف» و «پدرها و پسرها».
«آشیانه اشراف» اولینبار در سال ۱۸۵۹ میلادی و در ۴۰سالگی نویسنده منتشر کرد. توصیفات دقیق و فضاسازیهای اثربخش از جمله ویژگیهاییست که این اثر صوتی را به کاری شنیدنی و جذاب تبدیل کرده است. در این اثر صوتی چیزهایی دررابطهبا از عشق و وعدههای تحققنیافته میشنویم. «آشیانه اشراف» را میتوان در دو سطح بررسی کرد. در سطح اول این داستان دربارهٔ مردی جوان، کمتجربه و اشرافزاده به نام «لاورتسکی» است. پس از این که همسرش به او خیانت میکند، به خانهٔ کودکیاش بازمیگردد و ارتباط خود را با همه قطع میکند. غافل از این که نمیتوان از دست عشق گریخت. نویسنده در این داستان انسان را درگیر پرسشی اساسی میکند. آیا بشر هرگز قادر به تجربهٔ چیزی بهعنوان خوشبختی هست؟ یا تمام آنچه بهعنوان نیکبختی تجربه میکنیم، چیزی جز تجربهای زودگذر، نحیف و محکوم به فنا نیست؟ در سطحی دیگر، تورگنیف تصویری از نسل جدید جوانان روس را ارائه میدهد که تحتتأثیر افکار اروپایی قرار گرفتهاند. آنها در سردرگمی غمانگیزی تلاش میکنند تا با سرزمین خود آشتی کنند.
«پدرها و پسرها» در زمان خود جامعهٔ روس را انگشت به دهان گذاشت. زمانی که شاهکار تورگنیف در سال ۱۸۶۲ میلادی منتشر شد، منتقدان و مخاطبان بسیاری نسبت به آن واکنش نشان دادند؛ گویی که این رمان نمکهای تازه بر زخمها گذاشته بود. بنا بر نظر بسیاری، این کتاب بهترین اثر برای شروع مطالعهٔ ادبیات کلاسیک روسیه است و بهخوبی زندگی مردم روسیه در آن زمان را به تصویر میکشد. پدرها و پسرها در فهرست ۱۰۰۱ کتابی قرار گرفته که باید پیش از مرگ بخوانید. این کتاب تحسینشده به زبانهای مختلفی ترجمه شده است و بسیاری آن را از زمینهسازان انقلاب روسیه دانستهاند. «آقای کیرسانف» در این داستان، مشتاقانه منتظر بازگشت پسرش «آرکادی» است، اما چندی نمیگذرد که نگرانی جای خود را به اشتیاق میدهد. او احساس میکند پسرش بهشدت تحتتأثیر عقاید دوستش قرار گرفته و از او دور شده است. همنشینی آرکادی با «بازاروف» باعث ناراحتی پدر و عمویش شده است؛ گویی تمام تلاشهای او برای این که فاصلهٔ میان نسل خود و فرزندش را پر کند، چیزی جز یک تلاش واهی نبوده است. نویسنده در این داستان شیرین بهسراغ اختلافهای موجود میان دو نسل و تفاوتهای میان ارزشهای سنتگرایان و روشنفکران رفته و سعی میکند بهنوعی مصالحه و راهحل دست پیدا کند. این داستان سرشار از نمادگرایی است. میتوان پدر را نماد افراد محافظهکاری دانست که با تغییر مخالفت میکنند و بدون بازنگری عقایدشان بر روی آنها میایستند. از طرفی، پسران نماد افراد بسیار رادیکال هستند. نویسنده پدرها و پسرها را بهعنوان پاسخی در برابر جدال بین دو جریان فرهنگی نیهیلیست و لیبرال نوشته است.
اولین اقتباس از «آشیانه اشراف و پدرها و پسرها» مربوط به تئاتری به نام «پدرها و پسرها» به کارگردانی بریان فریل، نمایشنامهنویس اتریشی بود که در سال ۱۹۸۷ ساخته شد. در سال ۱۹۹۸ نمایش «هیچچیز مقدس نیست» با اقتباس از این رمان روی صحنه رفت. بعدها این نمایشنامه بهصورت تلهفیلم از شبکهای کانادایی پخش شد؛ همچنین در سال ۱۹۶۹ فیلمی سینمایی به کارگردانی آندری کونچالوفسکی، کارگردان روسی - آمریکایی بر اساس رمان «آشیانهٔ اشراف» ساخته شد.
شنیدن کتاب صوتی آشیانه اشراف و پدرها و پسرها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ایوان تورگنیف
ایوان تورگنیف رماننویس، شاعر و نمایشنامهنویس روس را یکی از بزرگترین و مؤثرترین نویسندگان قرن نوزدهم دانستهاند. کشورهای غربی نخستینبار از طریق تورگنیف با ادبیات روسیه آشنا شدند. او برخلاف داستایوفسکی و تولستوی، در نوشتههای خود فاقد انگیزههای مذهبی بود. گرچه تورگنیف تحتالشعاع این دو نویسندهٔ بزرگ همنسل خود قرار گرفت، همچنان یکی از برجستهترین چهرههای ادبیات روسیه شناخته میشود. کتاب «شاه لیر استپها» به قلم این نویسندهٔ جریانساز، در فهرست کتابهایی قرار دارد که باید پیش از مرگ بخوانید. از دیگر آثار او میتوان به «یک شب پاییزی»، «سه داستان عاشقانه» و «آشیانه اشراف و پدرها و پسرها» اشاره کرد.
بخشی از کتاب صوتی آشیانه اشراف و پدرها و پسرها
«غریبه درحالیکه کلاهش را برمیداشت گفت، «شما مرا نمیشناسید، ولی من شما را میشناسم، هر چند آخرینباری که دیدمتان هشت سال پیش بود. آن وقتها شما یک دختر کوچک بودید. اسم من لاوِرِتسکی است. مادرتان منزل هستند؟ میتوانم ببینمشان؟»
لیزا گفت، «مادرم از دیدتان خوشحال میشوند. شنیده بودند که آمدهاید.»
«اسم شما الیزاوتا بود، درست است؟»
«بله.»
«خوب یادم هست. حتی آن وقتها هم چهرهتان جوری بود که در یاد آدم میماند. من همیشه برایتان آبنبات میآوردم.»
صورت لیزا سرخ شد. با خودش فکر کرد: چقدر پیر است! لاورتسکی در راهرو ایستاد و لیزا به اتاق پذیرایی رفت. پانشین داشت برای مادرش و گدنوفسکی که از باغ برگشته بودند یک داستان خالهزنکی تعریف میکرد و آنها هم بلندبلند میخندیدند. ماریا دیمیتریونا به محض شنیدن نام لاورتسکی دستپاچه شد و رنگ از رُخش پرید و به استقبالش رفت. با صدایی بُغضآلود فریاد زد، «آه، پسرعموی عزیز!»
لاورتسکی به گرمی دست ماریا دیمیتریونا را فشرد و گفت، «دخترعموی خوبم! دست تقدیر چه بر سرتان آورده؟»
«بفرمایید بنشینید. بفرمایید، فیودور ایوانیچ عزیزم، چقدر خوشحالم که دوباره میبینمتان. اول از همه بگذارید دخترم لیزا را به شما معرفی کنم.»
لاورتسکی کلامش را برید و گفت، «ولی ما با هم آشنا شدیم.»»
زمان
۹ ساعت و ۱۵ دقیقه
حجم
۳۸۱٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۹ ساعت و ۱۵ دقیقه
حجم
۳۸۱٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد