دانلود کتاب صوتی پخمه با صدای پیمان قریب پناه + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی پخمه

دانلود و خرید کتاب صوتی پخمه

نویسنده:عزیز نسین
انتشارات:استودیو نوار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی پخمه

کتاب صوتی پخمه نوشتهٔ عزیز نسین، نویسنده‌ٔ طنزپرداز ترک است که با ترجمه‌ٔ رضا همراه و صدای گرم پیمان قریب‌ پناه منتشر شده است. 

درباره‌ کتاب صوتی پخمه

داستان در زندان روایت می‌شود وقتی جوانی وارد زندان می‌شود و هیچکس را نمی‌شناسد. همه می‌گویند مردی به‌ نام پخمه برگشته است. همه دوستش دارند و برایش احترام قائلند اما او را پخمه صدا می‌زنند. برای مرد جوان این لقب عجیب است و با پخمه شروع به‌گفت‌وگو می‌کند. پخمه کم‌کم داستان زندگی‌اش را تعریف می‌کند. او به‌عنوان یک سرباز ارتش خدمتش را شروع کرده اما یک شب که تصمیم می‌گیرد از آشپزخانه غذا بدزدد همه‌ چیز تغییر می‌کند. 

شنیدن کتاب پخمه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از خواندن کتاب‌های طنز لذت می‌برید شنیدن کتاب پخمه را از دست ندهید. 

درباره‌ عزیز نسین

محمت نصرت با نام هنری عزیز نسین، مترجم و نویسنده و طنزپرداز ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ در استانبول متولد شد. او در مدرسه افسری تحصیل کرد و مدتی را هم به این شغل مشغول بود اما نمی‌توانست در چنین فضایی دوام بیاورد؛ بنابراین به سراغ کاری رفت که به آن علاقه داشت و در آن استعداد فراوانی نشان داد: نوشتن. او در طول دوران عمرش مدام میان زندان و دفتر تحریریه نشریات مختلف در رفت‌وآمد بود و اسامی مستعار زیادی برای خودش انتخاب کرده بود که مشهورترینش، عزیز نسین است.

ماجرای انتخاب این اسم مستعار برای خودش هم داستانی جذاب دارد. او عزیز که نام پدرش است را به‌عنوان نام هنری خود انتخاب کرد. نسین در زبان ترکی به معنای «تو چه کاره‌ای؟» است.

اولین باری که داستانی را نوشت، تصمیم داشت با نوشته‌اش اشک مردم را دربیاورد و آن‌ها را بگریاند. چون به نظرش داستان خوب، داستانی بود که اشک درآور باشد. اما سردبیر مجله‌ای که داستانش را برایشان ارسال کرده بود، با خواندن داستانش آن‌قدر خندیده بود که اشکش درآمد. این شد که به طنزنویسی روی آورد.

او داستان‌های کوتاه بسیاری منتشر کرد که بارها با ترجمه مترجمان مختلفی همچون ثمین باغچه‌بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه شدند. اما به‌طورکلی آثارش در سراسر دنیا به ۳۰ زبان ترجمه شده‌اند. در سال ۱۹۵۶ موفق شد تا مدال طلای فکاهی‌نویسان جهان را برنده شود و در سال‌های ۱۹۵۷، ۱۹۶۳ و ۱۹۶۶ در مسابقات بین‌المللی طنزنویسی مقام اول را کسب کرد.

عزیز نسین توانست از یک سوءقصد از طرف گروه‌های افراطی در حادثه آتش‌سوزی هتل جان سالم به در برد.

او که سردبیری گاهنامه طنز را بر عهده داشت، به دلیل دیدگاه‌های سیاسی‌اش، چندین بار به زندان افتاد. داستان‌های کوتاه عزیز نسین در ایران به دست مترجمان مختلفی مانند ثمین باغچه‌بان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه شد و در سراسر دنیا آثار او را به سی زبان می‌خوانند.

او در نهایت در ۶ ژوئیه ۱۹۹۵ در آلاچاتی در استان ازمیر ترکیه چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب پخمه

«سرم را پایین انداختم و آهسته جواب دادم:

_ صالح تقصیر نداره، او داشت درس‌هاشو حاضر می‌کرد که من اذیتش کردم.

جناب سروان گوش صالح را ول کرد و به طرف من آمد:

_ تو هیچ‌وقت نمی‌خواهی آدم بشی؟

من هیچ جوابی ندادم. منتظر بودم که با دو تا کشیده چپ و راست ازم پذیرایی کند.

اما او این کار را نکرد، در حالی‌که دندان‌هایش را به هم فشار می‌داد و مشت‌هاش را گره کرده بود گفت:

_ دنبال من بیا.

جناب سروان از اتاق خارج شد و به طرف راهرو رفت. من هم مثل محکومی که به پای دار می‌رود آهسته و بی‌صدا دنبالش راه افتادم. خدا می‌داند توی راه چه حالتی داشتم. تا به حال او را اینقدر عصبانی ندیده بودم.

رفتم توی اتاقش در را محکم بست و پرسید:

_ چرا این کار را کردی؟ اون دسته‌گلی که دیشب به آب دادی اینم امروزت!

من همان‌طور ساکت ایستاده بودم. جناب سروان داد کشید:

_ چرا لال شدی؟

_ چی بگم! بدبختی یقه‌ام را گرفته.

_ آخه چرا این کارها را می‌کنی پسرم؟

من از این کلمهٔ «پسرم» تعجب کردم. برای اولین بار بود که جناب سروان این‌طور با کسی حرف می‌زد. آهسته سرم را بلند کردم و به صورت او نگاه کردم، چشم‌هایش پر از اشک شده بود. جرئت پیدا کردم و گفتم:

_ شیطان گولم زد. نفهمیدم!

_ دیشب شیطان گولت زد، امروز چی؟

نمی‌دانستم چی جوابش را بدم! و سروان خیلی شمرده و آرام گفت:

_ من خیلی سعی کردم فرماندهٔ دبیرستان را راضی کنم از تقصیرت بگذره اما متأسفانه نشد و از مدرسه اخراجت کردند.

سرم گیج رفت و پردهٔ سیاهی جلوی چشم‌هام را گرفت و مثل این بود که سقف اتاق را توی سرم زدند. دیگه حرف‌های جناب سروان را نمی‌شنیدم و هرچی می‌گفت متوجه نمی‌شدم.

یکدفعه به گریه افتادم، جناب سروان هم بغض کرده بود با صدای گرفته‌ای گفت:

_ تو افسر خوبی می‌شدی اما حیف که ژنرال هم قضیه را فهمیده و دیگه هیچ جوری نمی‌شه درستش کرد. شاید سرنوشت شما اینطور بود؛ برو اسباب‌هات را جمع کن و آماده باش تا نامه‌ات برسه. من پیش رفقا برگشتم. همه از شنیدن این موضوع ناراحت شدند و هرکدام یک جور دلداری‌ام می‌دادند.

اگر قرار باشه یک نفر ترفیع بگیره و تشویق بشه لااقل دو سه هفته طول می‌کشه تا بهش ابلاغ کنن اما حکم اخراج من دو سه ساعت بیشتر طول نکشید و تمام کارها با سرعت روبراه شد. در حالی‌که پدر و مادرم منتظر بودند پسرشان یکماه و نیم دیگر به دانشکدهٔ افسری برود از دبیرستان اخراجم کردند.»

Amir
۱۴۰۱/۰۸/۲۱

پخمه، داستانی مردی است که در جامعه ای ناسالم، قصد دارد از راه درست درآمد حلال کسب کند اما به دلیل صدق و صفای ذاتی، هر بار توسط مردم جامعه مورد سوء استفاده قرار می گیرد و به جرم و

- بیشتر
کاربر ۴۱۲۴۷۳۹
۱۴۰۱/۱۰/۲۲

سلام دوستان بهترین کتاب طنزی بود که خوندم البته پر محتوا هم بود تو خاور میانه نویسنده خوب زیاد داریم ولی عزیز نسیم بنظر من از همه بهتره حتی از احمد محمود-جلال آلاحمد- سیمین دانشور - بزرگ علوی - صادق

- بیشتر

زمان

۶ ساعت و ۳۹ دقیقه

حجم

۲۷۷٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۶ ساعت و ۳۹ دقیقه

حجم

۲۷۷٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
۱۰۵,۰۰۰
۳۰%
تومان