دانلود و خرید کتاب صوتی چلچله ها در باغ
معرفی کتاب صوتی چلچله ها در باغ
کتاب صوتی چلچلهها در باغ اثری از پیتر هابز است که با ترجمهٔ بهمن فرهادی و گویندگی فرهاد اتقیایی در انتشارات کتابسرای نیک منتشر شده است. این داستان لطیف و عاشقانه، به نفی بیعدالتی و ظلم بهواسطهٔ قدرت میپردازد.
درباره کتاب صوتی چلچلهها در باغ
روزی عروسی بزرگی در یکی از روستاهای کشور پاکستان برگزار میگردد و پسری جوان با دختر یک سیاستمدار قدرتمند آشنا میشود، اما این آشنایی اتفاقات ناخوشایندی را در پی دارد.
پیتر هابز در سال ۱۹۷۳ به دنیا آمد و در یوکشایر شمالی بزرگ شد. او در آکسفورد تحصیل کرد. از پیتر هابز دو رمان و چند مجموعه داستان منتشر شده است. او در حال حاضر به ادارهٔ مؤسسهٔ خیریهای مشغول است که نویسندگان و شاعران جوان را تشویق و ترغیب به نوشتن میکند و آثارشان را در مجموعهٔ گلچین سالانه منتشر میکند. چند تحسین دربارهٔ او و اثرش را میخوانیم:
«پیتر هابز از تسخیرناپذیری قلب انسان و نجات آن به یاری تخیل، آن هم هنگامی که هیچچیز باقی نمانده است، سخن میگوید.»
فایننشیال تایمز
«هابز با بیان واقعیتهایی عریان، داستانی بسیار تکاندهنده از جدال همیشگی عشق و قدرت خلق میکند.»
ساندی تایمز
هابز با نثری زیبا و درخشان، شما را به سفری زیبا و اغلب دردناک از اشتیاق مرد عاشقی میبرد... من از خواندن این رمان خوب بسیار لذت بردم. (گاردین)
هابز نوشتار زیبا و سادهای دارد؛ جملات او تمیز و خالی از بار اضافی هستند و همانند جواهرات میدرخشند. این کتاب یک داستان ساده محسوب میشود که به زیبایی نوشته شده است. (The Independent on Sunday)
کتاب صوتی چلچله ها در باغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای عاشقانه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب صوتی چلچله ها در باغ
در نور سپیدهدم به درختان سلام میکنم. با چشمانم پیچوتاب اندامهایشان را میکاوم. زمانی بس دراز آنها را تصور کردهام، آنها را در تاریکی پیش چشمآوردهام، وقتی از من بسیار دور بودند. اکنون برایم لذتی وصفناپذیر است که هر صبح به دیدارشان میآیم. درختان غرق شکوفهاند و شاخههایشان با رنگهای سرخ و سفید آراسته شده.
همانطورکه پیرامون باغ میگشتم، مزرعهی ذرت در یک طرف باغ نظرم را گرفت. جوانهها سر از دل خاک برآورده و خطوطی سبز و ناهموار در مجاورت خاکِ تیره ایجاد کردهاند. نمیدانم آیا به همان بلندایی که از گذشته در خاطرم مانده رشد خواهند کرد یا نه. در امتداد آخرین ردیف درختان راه میروم، دیوار کوتاه سنگچین را دنبال میکنم تا به انتهای آن، کنار بزرگترین درخت باغ، برسم. میایستم. کف دستم را به تنهاش فشار میدهم، سپس برمیگردم و پشتم را به آن تکیه میدهم و به همان حالت روی زمین مینشینم. صندلهایم از پاهایم سر میخورند و روی زمین میافتند. احساس خاکِ سرد روی پاهایم شگفتآور است؛ همچون آب آرام روی پوستم جاری میشود. در میان چینهای شالم پاکتی را که با خود آوردهام پیدا میکنم و تکهای از نان دیروز را از توی آن برمیدارم و آرامآرام از کنارههایش شروع به خوردن میکنم.
پرندگان بیدار شدهاند و چلچلهها در فضای گنبدیشکل باغ، لابهلای درختان به دنبال طعمه میگردند. پای درختها، مهی رقیق سطح زمین را پوشانده است. انار گیاهی مقاوم و قوی است. درختان کموبیش از سرمازدگی زمستان در امان ماندهاند. گرچه این درختان دیمی هستند و نیازی به آبیاری ندارند، گویا مدتی است به آنها رسیدگی نشده و یا ناشیانه هرس شدهاند.
درختان رفتهرفته پیر میشوند. پیداست آنطور که باید از باغ نگهداری و بهدرستی احیا نشده است؛ نه قلمهی تازهای زدهاند و نه نهال تازهای کاشتهاند. با این حال، درختان سرسختانه به رشد خود ادامه میدهند. ریشههایی که تازه جوانه زدهاند، رها شده و کسی به آنها رسیدگی نکرده است و درختانی که زمانی با دقت بسیار پرورش یافته بودند، اکنون چون بوتههای وحشی با شاخ و برگهایی بلند و نامتناسب رها شدهاند. در این وضعیت میوهها آسیب میبینند. اگر ابزار داشتم، وسوسه میشدم دستی به سر و رویشان بکشم، اما اینها دیگر درختان من نیستند که بهشان رسیدگی کنم؛ پس بهتر است به آنها دست نزنم.
زمان
۴ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۲۳۸٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۴ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۲۳۸٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد