دانلود و خرید کتاب صوتی نامه
معرفی کتاب صوتی نامه
کتاب صوتی نامه نوشته مارتین گاندا و کیتلین الیفایرنکا است که با ترجمه فروغ منصر قناعتی و صدای امیر پارسا و حوریه شیرمحمدی منتشر شده است. این کتاب ماجرای ۶ سال نامهنگاری دو دوست است.
درباره کتاب نامه
همه چیز از یک پروژه مدرسه شروع میشود. کیتلین بهخاطر پروژهٔ مدرسهاش که نامه نوشتن به فردی در کشوری دیگر است، زیمبابوه را انتخاب میکند و با مارتین آشنا میشود. این دو نفر کمکم با هم دوست میشوند و ۶ سال برای هم نامه مینویسند. این کتاب دو بخش دارد. بخش نامههای کیتلین و بخش نامههای مارتین.
داستان مجموعهای نامه جذاب از زبان دو نوجوان است که از زندگی و دغدغههایشان حرف میزنند. کتابی جذاب که دو دنیا را به شما معرفی میکند. کتاب جزئیات اضافه ندارد و با روایتی جذاب و ساده شنونده را با خود همراه میکند.
شنیدن کتاب نامه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نامه
کِیتلین
سپتامبر ۱۹۹۷
تا به حال چیزی از زیمبابوه نشنیده بودم اما شکل این کلمه روی تخته قلقلکم داد. عجیب بود، تلفظش هم سخت. تازه آخرین کشور فهرست بلندبالایی هم بود که خانم میلر با گچ روی تخته نوشته بود. خانم میلر از همهٔ دانشآموزان کلاس انگلیسی پایهٔ هفتم خواست یکی از کشورها را انتخاب کنند تا یک دوست مکاتبهای از آنجا داشته باشند؛ پروژهٔ جدیدی که مدرسهمان آن سال شروعش کرده بود.
نزدیک ردیف آخر کلاس مینشستم. معمولاً داشتم به دوست صمیمیام، لورن، یادداشت میرساندم یا از پنجره به بیرون خیره میشدم و دربارهٔ پسرها خیالبافی میکردم. اواخر سپتامبر بود و برگ درختها داشتند سبزی پرطرواتشان را با قرمز آجری و زرد خردلی عوض میکردند. من یک دانشآموز متوسط بودم که اگر تلاشم را میکردم درسم خوب بود. زیمبابوه؛ راستش علاقهٔ چندانی به مدرسه نداشتم اما چیزی در این مکان با اسم عجیبوغریبش بود که من را به سمت خودش میکشید. دستم را بلند کردم. خانم میلر با تعجب گفت «کیتلین.» معمولاً خودش ازم میخواست تا در کلاس مشارکت کنم. پرسیدم «اون کشور آخریه رو چهجوری تلفظ می کنین؟ همونی که با ز شروع می شه.»
گفت «زیم-باب-وه، توی آفریقاست.» جوری تلفظ کرد انگار سه کلمه بود. «آها، چه جالب.» حسی بهم میگفت که توی آفریقاست اما حتی نمیتوانستم یک کشور دیگر در آن قاره را نام ببرم. شناخت خوبی از اروپا داشتم؛ تابستان پیش با خانوادهام رفته بودیم آلمان تا بستگان پدرم را ببینیم. در همان سفر سری هم به سوئیس، اتریش، لیختناشتاین و فرانسه زده بودیم. بهجز سفرهای بیشمارم به کانادا، آن سفر اولین مسافرتم به خارج بود و این مسئلهٔ مهمی بود. هیچ وقت در مورد اینکه به آفریقا سفر کنم یا زندگی در آنجا چه شکلی است فکر نکرده بودم. هیچ نظری نداشتم و این هیجانش را بیشتر میکرد؛ مثل شروع یک ماجراجویی.
گفتم «من این کشور رو برمیدارم.» آن موقع نمیدانستم ــــ از کجا باید میدانستم؟ ــــ که آن لحظه زندگیام را تغییر میدهد.
قبل از آن یک دختر دوازدهسالهٔ آمریکایی عادی بودم؛ بیشتر برایم مهم بود برای مدرسه رفتن چه لباسی بپوشم تا اینکه آنجا چه چیزی یاد میگیرم. فکر میکردم بیشتر بچهها هر جا که زندگی کنند، زندگیشان تقریباً شبیه من است. تصورش را میکردم زیمبابوه با حومهٔ پنسیلوانیا که در آن بزرگ شده بودم متفاوت باشد اما هیچ درکی از میزان تفاوت نداشتم. اطلاعاتم دربارهٔ آفریقا محدود بود به مجلهٔ نشنالجئوگرافیک که مادرم اشتراکش را برای خانه گرفته بود. عاشق نگاه کردن به عکسهای رنگی مردمان قبیلهای آنجا بودم که صورتشان را رنگ میکردند، لباسهایی از جنس پوست میپوشیدند و مهرههایی به خودشان آویزان میکردند. فکر نمیکردم دوست مکاتبهایام آنطوری لباس بپوشد اما اصلاً نمیدانستم بچهها در آفریقا چه لباسی میپوشند. آنها هم مثل من شلوار جین میپوشند؟ کلی سؤال داشتم.
زمان
۹ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۵۰۴٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۹ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۵۰۴٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
بنظرم ک واقعا جذاب بود و چیزی ک جذابترش میکرد این بود ک واقعی بود و صرفا تراوشات ذهن یک نویسنده نبود . چالش هایی ک مارتین و کیتلین براشون پیش میاد توی طول داستان قشنگ بود . گویندگی هم