دانلود و خرید کتاب نمی خواهم دختر بمانم مریم اسدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب نمی خواهم دختر بمانم اثر مریم اسدی

کتاب نمی خواهم دختر بمانم

نویسنده:مریم اسدی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نمی خواهم دختر بمانم

نمی خواهم دختر بمانم کتابی نوشته مریم اسدی است که داستان مشکلات و دغدغه‌های دختری به اسم مینا را روایت می‌کند. این اثر یک داستان اجتماعی و آموزنده درباره آسیب‌‌های خانوادگی و تاثیر آنها بر روح و روان نوجوانان است.

درباره کتاب نمی خواهم دختر بمانم

این کتاب که بر پایه واقعیت به نگارش درآمده قصۀ سختی‌ها و ناملایمات زندگی مینا را روایت می‌کند. مینا در یک خانوادۀ ضعیف بزرگ شده که پدرش به بیماری روحی مبتلاست و شدیداً نسبت به همسرش شکاک است و این مسئله باعث می‌شود مینا مدتی از خواهر کوچک‌تر از خودش مراقبت کند اما کم‌کم این دختر نوجوان خسته شده و ناخواسته وارد یک بازی جدید می‌گردد، غافل از این که این بازی تبدیل به یک عشق می‌شود. یک عشق کور نوجوانی و مینا در این میان با حقایقی روبه‌رو می‌شود که ...

 خواندن کتاب نمی خواهم دختر بمانم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌های اجتماعی و عبرت‌آموز برپایه واقعیت، مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب نمی خواهم دختر بمانم

شیوا شونه بالا می‌انداخت و می‌گفت به درک، منم میخندیدم از ازدواج متنفر بودم فکر می‌کردم همهٔ مردا مثل پدرم شکاک و بد دلن تصور ازدواج و دوستی با جنس مخالف برام مسخره ترین موضوع ممکن بود.

شیوا هم که عین موتور فقط درس میخوند بزرگترین دغدغه زندگیش نمره امتحانش بود ولی من زیاد اهل درس نبودم بیشتر اوقات یا از فرط خستگی چرت میزدم یا به ملیکا فکر می‌کردم. سه تا دوست بودیم با سه عقیده مخالف ولی از کنار هم بودنمون لذت می‌بردیم.

افسانه همیشه از زیر درس خوندن در می‌رفت و به محض اینکه دبیر حواسش پرت میشد مقنعه‌ش رو برعکس و چشماشو لوچ می‌کرد و ادا و اطوار در می‌آورد...

تقریبا یکسال از رفتن مادرم گذشته بود تا اینکه پدرم گفت: من دیگه نمیتونم بدون فریده زندگی کنم می‌خوام برم دنبالش.

عزیزجون نمی‌ذاشت می‌گفت: اونی که یه بار رفت باید بزاری بره دیگه برگشتنش به درد خودش میخوره.

دلم می‌خواست مادرم برگرده هرچند که عزیز جون همیشه تلاش می‌کرد که من و ملیکا کمبود نداشته باشیم ... موقعی که مدرسه می‌رفتم برامون غذا می‌پخت.. لقمه می‌گرفت اما مادر چیز دیگه‌ای بود یه بوسه‌ش به تمام عالم می‌ارزید.

از بچه داری خسته شده بودم دلم یه زندگی شاد و بی دغدغه می‌خواست ... یه روز بدون نگرانی برای ملیکا ...حق من بود که مثل شیوا زندگی کنم حقم بود که مثل افسانه شاد و بدون دغدغه بخندم.

دست ملیکا رو گرفتم و رفتم سر کوچه پیش پدرم .... داشت مشتری راه می‌انداخت .... خانومه دو سه تا رو بالشی خریده بود یک ساعت داشت چونه میزد .... کلافم کرد ملیکا خسته شد دستشو از دستم در آورد و رفت وسایل پدرم رو زیر و رو کرد. بالاخره اون خانم رضایت داد و رفت پدرم هوفی کشید و با دیدن ملیکا که همه چی رو بهم ریخته بود خندید و بغلش کرد و گفت چیکار می‌کنی تو خاله ریزه.

بعدم به من نگاه کرد و گفت چی میخوای بابا؟ پول لازم داری؟

بی مقدمه گفتم برو دنبال مامان

پیشنهادم غافلگیرش کرد

ملیکا رو زمین گذاشت...شروع به مرتب کردن وسایلش کرد

خم شدم و یه پتو مسافرتی که ملیکا از بسته بندی درآورده بود برداشتم و تا زدم.. کاملا بی حواس و نامرتب .... گفتم

- بابا من دیگه نمیتونم بدون مامان تحمل کنم...منم آدمم.

یه مشتری دیگه اومد حرفم نصفه موند پدرم بی‌حوصله شده بود مشتری قیمت پتو مسافرتی پرسید بعدشم گفت تخفیف داره؟


نظرات کاربران

کاربر ۱۶۳۹۸۰۶
۱۴۰۰/۰۴/۲۴

کتابی بود که با در اختیار گذاشتن تجربه های زندگیش نوجوان ها رو راهنمایی می کرد که درست در زندگی تصمیم بگیرن

sama123
۱۴۰۰/۰۴/۱۵

داستان خوب و آموزنده ای بود

armaghan
۱۴۰۱/۱۰/۱۹

قشنگ بود🙂

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲)
کسی که یه بار رفته دیگه راه رفتن رو یاد گرفته حتی اگه برگرده بازم موندنی نیست
یك رهگذر
عشق خیلی قشنگه شیوا، خیلی خوبه که آدم یکی رو داشته باشه نگرانش باشه براش مهم باشه به هر دری بزنی که به هم برسین.
armaghan

حجم

۲۰۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۰۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان