کتاب شرلوک هولمز و قیصر
معرفی کتاب شرلوک هولمز و قیصر
کتاب شرلوک هولمز و قیصر نوشتۀ ابراهیم رها در نشر مون به چاپ رسیده است. کارآگاه مشهور انگلیسی، شرلوک هلمز و دستیارش، واتسون از قرن نوزدهم وارد قرن بیستم شدهاند و سر از ایران درآوردهاند. آنها متعجب از این موضوع، درگیر فرهنگ و تاریخ و ماجراهای سیاسی و اجتماعی ایران هستند.
درباره کتاب شرلوک هولمز
شرلوک هولمز و قیصر داستانی تخیلی و طنزگونه است. کارآگاه مشهور انگلیسی، دیگر در قرن نوزدهم و ساکن خیابان بیکر، خانهٔ شمارهٔ ۲۲۱ نیست. او و دستیارش، واتسون یک قرن جلو آمدهاند و در آذر ۱۳۵۰ در میدان فردوسی تهران نشستهاند. آنها که این پرش زمانی یکقرنی را عقوبت گناهان خود میدانند شروع به خواندن تاریخ ایران میکنند و همزمان درگیر وقایع سیاسی و اجتماعی ایران هستند.
شرلوک هلمز و قیصر جلد دوم مجموعهای است که ابراهیم رها در حال کار روی آن است. جلد نخست آن، شرلوک هولمز وسط شاهنامه نام دارد. گرچه هرکدام از این کتابها استقلال موضوعی دارند و خواننده لازم نیست برای خواندن از ابتدا شروع کند.
خواندن کتاب شرلوک هولمز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران داستانهای ایرانی و طنز پیشنهاد میکنیم.
درباره ابراهیم رها
علی میر میرانی یا ابراهیم رها، متولد ۲۰ آبان ۱۳۵۰ است. او با پنج نام مستعار تا بهحال نویسندگی کرده است. هر کدام از این نامها سبک متفاوت و دیدگاه و روشی مجزا دارند. مشهورترین نام مستعار او ابراهیم رها است که پس از سالها در فضای مجازی مجبور شد آن را رونمایی کند. علی میرمیرانی در حوزههای داستاننویسی، طنزنویسی، فیلمنامهنویسی، مطبوعات، کارگردانی، گفتوگو و برنامهسازی تلویزیونی سابقۀ فعالیت طولانی دارد.
بخشی از کتاب شرلوک هولمز
«در یک صبح پاییزی در آذرماه سال ۱۳۵۰، در خانهدفتری حوالی میدان فردوسی، شرلوک هولمز، روی صندلی نشسته بود و کتاب تاریخ بیهقی میخواند! هولمز کتاب در دست داشت، اما حواسش نه با کتاب بود نه در آن اتاق و نه به تماسی که دکتر واتسون گفته بود دیروز از طرف شهرداری با دفترشان گرفته شده است. حواسش پیرامون این مسئله میچرخید که او و واتسون چه گناهانِ کرده یا نامرتکبی به درگاه باریتعالی داشتهاند که به عقوبت، سر از قرنی دیگر و شهری دیگر درآوردهاند؛ آنهم به جادوی ناتالی جادوگر که هم خلافکار بود، هم جادوگر، هم...هم همان جادوگر!
شرلوک سعی میکرد ذهنش را جمعوجور کند و احوالات حسنک وزیر را بخواند، اما هر بار نمیشد. «بیا نون و چای بخور!» این جمله را با همین حالت دکتر واتسون گفت و ادامه داد: «بیا جفتی ناشتایی بزنیم، ول کن کتاب رو کلهٔ سحر، مثل میرزا قلمدون، دست گرفتیاش که چی؟!» تغییر لحن و ادبیات دکتر واتسون در این خردکی کمتر از یک ماه، رسماً هولمز را متعجب و البته کمی هم شاکی کرده بود.
«تو مثلاً دکتری، این یک. تو مثلاً نظامی بودی، این دو. تو مثلاً اهل لندنی، این سه. تو مثلاً دستیار یک کارآگاه زبردستی، این چهار، تو مثلاً...»
«خودت میگی مثلاً. مثلاً هم اسمش روشه. با یقیناً و تحقیقاً فرق میکنه... ول کن، شرلوک. بیا صبحانه بخوریم. حالا چی نوشته مگه که ازش سخت دل میکنی؟»
هولمز درحالیکه نگاهش را ابتدا به کوچه و سپس به اندکی دورتر و میدان فردوسی میکشاند، از صندلی برخاست و رفت تا با نان بربری و سرشیر «گومیش گلی اردبیل» که معلوم نبود واتسون از کجا گیر آورده و خریداری کرده بود، صبح پاییزیاش را رنگ صبحانهای ایرانی بزند و درعینحال کارها و پروندهها را از واتسون پیگیری کند. «بزن روشن شی!» هولمز کنار میز نشسته و ننشسته و لقمهٔ اول را به دهان برده و نبرده، واتسون این جملهٔ مشعشع و درخشان را خطاب به او گفت و بعد تقریباً چیزی در اندازههای یکچهارم یک نان بربری را با حجم قابلملاحظهای از سرشیر در دهان خود چپاند که یحتمل تصورش از آن یک لقمه بود!
شرلوک هولمز با قدری تعجب و قدری بیشتر دلخوری، هم به ابعاد لقمهٔ دستیارش چشمغره رفت هم او را متوجه کرد که اصلاً از نوع حرف زدنش خوشش نمیآید. دکتر واتسون با دستمالی دور دهانش را که کلی خردهنان به آن چسبیده بود پاک کرد، سعی کرد لقمهٔ حجیم را فروبدهد و لبخندی مهربان به لب بیاورد: «ببین شرلوک، من خودم حواسم هست که در سال ۱۸۷۸ از دانشگاه لندن در رشتهٔ پزشکی، مدرک دکترا گرفتم. نظامی بودم، به جنگ اعزام شدم... اما تو انگار اصلاً حواست نیست الان پاییز سال هزاروسیصدوپنجاهه و اینجا تهران، دور میدون فردوسی. یعنی هیچ ربطی به خونهٔ شمارهٔ ۲۲۱ توی خیابون بیکر نداره. اینجا ما با آقا صفا و داش غلام و آرتوش و سیمینخانم سروکار داریم، هولمز. تو واقعاً اصرار داری این تفاوتها رو نادیده بگیری؟»
حجم
۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
نظرات کاربران
استش جلد اولش و بیشتر دوست داشتم ولی من باب نقد مفید باید گفت که در کل به مسائلی توی کتاب پرداخته شده که حتی شرلوک هولمز هم از حل بعضی هاش عاجزه🤝
حیف پول واقعا به زور خوندم
کمی خسته کننده و کشدار بود
برای سلیقه من طنزش مناسبه و یکم حال و هوا رو عوض میکنه👌 ویرایش: نسبت به سه نسخه دیگه، بیشترین ارتباط رو میشد با طنزش گرفت و عملا نقطه اوج این مجموعه کتب حساب میشه
طنز خوبی داشت و ارزش خوندن داره