دانلود و خرید کتاب دلتنگی ها و پرسه ها هرمان هسه ترجمه مسیحا برزگر
تصویر جلد کتاب دلتنگی ها و پرسه ها

کتاب دلتنگی ها و پرسه ها

نویسنده:هرمان هسه
انتشارات:نشر کتاب کوچه
امتیاز:
۳.۴از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دلتنگی ها و پرسه ها

کتاب دلتنگی ها و پرسه ها نوشته هرمان هسه نویسنده مشهور آلمانی است که با ترجمه مسیحا برزگر منتشر شده است. این کتاب متن‌هایی زیبا و عاشقانه و با زبان شاعرانه است که احساسات هسه در آن کاملا نمایان است.

درباره کتاب دلتنگی ها و پرسه ها

دلتنگی‌ها و پرسه‌ها، یکی از کتابهای دوست‌داشتنی هرمان هسه است. در این کتاب، هسه راهبی‌ست معتکف در دیرِ طبیعت. او این کتاب را در سال ۱۹۲۰ پس از آنکه در دل کوههای تیسینو در دهکدۀ مونتانولای سوییس ساکن شد، منتشر کرد. این کتاب، در واقع مجموعه‌ای از نامه‌های عاشقانۀ هسه به طبیعت است. بنابراین، این کتاب را می‌توان عاشقانه‌های هسه نامید. نثر بی‌پیرایه و عاری از تکلّفِ کتاب، تغزّلِ نابِ آن، بصیرتِ گستردۀ نویسنده و علاقۀ شدیدش به آب و خاک و گیاه و پرنده و آدمها، همه و همه، دلتنگی‌ها و پرسه‌ها را به یک نغمۀ عاشقانه و دلنواز تبدیل کرده‌اند. در واقع، فصلهای گوناگونِ این کتاب، موومانهای یک سمفونی ژرفِ معنوی‌اند. 

خواندن کتاب دلتنگی ها و پرسه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات غرب مخصوصا آثار هرمان هسه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره‌ هرمان هسه

هرمان هسه در ۲ ژوئیه ۱۸۷۷ در آلمان متولد شد. پدرش مدیر انتشارات مبلغان مذهبی بود و مادرش فرزند یک هندشناس معروف. او تحت تاثیر این دو نفر، یعنی پدر و پدربزرگش، به ادبیات علاقه‌مند شد. هرمان هسه زندگی پر فراز و نشیبی را از سر گذراند. او به دلیل تضادهایی که با خانواده و محیط مدرسه‌اش احساس می‌کرد از آنجا فرار کرد. مدتی افسردگی داشت و یکبار دست به خودکشی زد. مدتی او را به آسایشگاه مراقبت از کودکان عقب‌مانده‌ی ذهنی فرستادند. بعد از ان کارهای مختلفی مثل کتاب‌فروشی، باغبانی، نقاشی با آبرنگ و ... را انجام داد. هرمان هسه در سال ۱۹۴۶ نوبل ادبیات را از آن خود کرد. از مشهورترین آثار هرمان هسه می‌توان به دمیان، سیدارتا و گرگ بیابان اشاره کرد.

هرمان هسه در ۹ اوت ۱۹۶۲ در سوئیس از دنیا رفت.

بخشی از کتاب دلتنگی ها و پرسه ها

در این باریکه‌راهِ کوچک و زیبا، باد بی‌مهابا می‌وزد. درخت وبوته را پشت سر گذاشته‌ام، این‌جا فقط سنگ و خزه می‌روید. این‌جا هیچ‌کس به دنبال چیزی نمی‌گردد، کسی در اینجا مالک چیزی نیست، در این بالا، کشاورز نه علوفه دارد و نه هیزم. دوردست‌ها صدایم می‌زنند و اشتیاق رفتنم را برمی‌انگیزند. آه کجایند مردمانی که این راه دلنواز را از میان صخره‌ها، باتلاقها و توفان‌ِ برف، هموار کردند تا ما را به دره‌هایی دیگر، خانه‌هایی دیگر، زبانهایی دیگر و مردمانی دیگر بپیوندند.

در بلندترین نقطه‌یِ این گردنه می‌ایستم. راه از هر دو سو به پایین می‌رود، آبها از هر دو سو جاری‌اند. هر چیزی در این بالا دو جهت دارد و سرانجام راهی به دو سوی پایین و به دو دنیای کاملاً متفاوت باز می‌کند. آبگیر کوچکی که کفشهایم را نوازش می‌کند، به سمت پایین و شمال جاری‌ست. آب آن سرانجام به دریاهای سرد دوردست می‌ریزد. اما توده‌یِ برفی که در نزدیکیهای آن است، آهسته‌آهسته به طرف جنوب آب می‌شود، به سمت سواحل لیگورین یا آدریاتیک جریان می‌یابد و سرانجام به دریایی می‌ریزد که کرانه‌اش آفریقاست. باوجوداین، همه‌یِ آبهای جهان دوباره یکدیگر را دیدار می‌کنند. دریاهای قطب شمال و آبهای نیل در پرواز نمناک ابرها، دست آخر با هم یکی می‌شوند. تصویر زیبای قدیمی مریم عذرا، لحظه‌هایم را قدسی می‌سازد. هر جاده‌ای ما خانه‌به‌دوشان را به خانه فرا می‌خواند.

نگاه خیره‌یِ من هنوز می‌تواند انتخاب کند، شمال و جنوب هنوز هم به چشمان من تعلق دارند. با برداشتن کمتر از پنجاه قدم، فقط جنوب از آن من خواهد بود. آه که چه رازورانه در میان دره‌های آبی‌اش تنفس می‌کند! آه که چگونه قلب من با آن می‌تپد! یاد دریاچه‌ها، باغها، رایحه‌یِ شراب و شکوفه‌های بادام، پیام باستانی و مقدسِ اشتیاق و میل زیارت رُم را برایم به ارمغان می‌آورد. 

Mohammad
۱۴۰۱/۰۸/۰۹

(۸-۱۰-[۱۸۷]) هرمان هسه به اندازه ی خیلی زیادی تحت تاثیر اندیشه های بودا قرار داره و نوشته هاش بازتابی از تعالیم آیین اونه؛ عشق به طبیعت و رسیدن به وحدت از نکات مهم این اثره.

Mohammad
۱۴۰۲/۰۷/۰۲

وقت دلتنگی ها می تونید به روش فال گرفتن، یک صفحه از کتاب رو باز کنید و باهاش تو دل طبیعت چند قدمی پرسه بزنید. حتما حالتونو بهتر می کنه.

m ferdosara
۱۴۰۲/۱۲/۰۸

ممنون از طاقچه من لذت بردم از کتاب و البته ترجمه روانی که داشت حس خوبی انتقال میداد و دوست دارم هر از چند گاهی دوباره بخونمش

Mary gholami
۱۴۰۱/۰۸/۲۳

بد نبود

من به آن دلدادگانی تعلق دارم که عاشق زنان نیستند، بلکه فقط عاشق عشقند.
Mohammad
من تنهایم، اما از تنهایی خود رنج نمی‌برم. دیگر نمی‌خواهم زندگیم چیزی جز آنچه که هم‌اکنون هست باشد. آماده‌ام زیر نور خورشید پخته شوم، بسوزم. همچون میوه، مشتاق رسیدن‌ام.
Mohammad
فردا دوباره باید بیدار شد. فردا دوباره باید خورد. دوباره باید زیست. چه وحشتناک! آخر، ادامۀ این زندگی چه لزومی دارد؟ این فداکاری احمقانه چه معنایی دارد؟ چرا در زمانهای دور همگی به درون دریاچه نپریدیم و غائلۀ زندگی را ختم نکردیم؟
Mohammad
عشقی را که در واقع باید به زنی تعلق بگیرد، با بی‌خیالی در میان دهکده‌ها و کوهها، دریاچه‌ها و دره‌ها، کودکان بازیگوش کنار جاده‌ها، گدایان روی پلها، گاوهای مشغول چرا در مراتع، پرندگان و پروانه‌ها می‌پراکنیم. ما عشق را از موضوعش جدا می‌کنیم، عشق به تنهایی ما را بس است، درست همان‌طور که در پرسه زدن‌هامان هدفی را دنبال نمی‌کنیم. ما فقط جویای سعادتی هستیم که در پرسه‌ها نهفته است، ما جویای پرسه‌ایم و بس.
Samane Ashrafi
اگر آدمهای بیشتری مثل من از مرزهای میان کشورها بیزاری می‌جستند، دیگر نه جنگی بود و نه محاصره‌ای. هیچ‌چیز بر روی زمین نفرت‌انگیزتر و نکوهیدنی‌تر از مرزها وجود ندارد.
Samane Ashrafi
من به آن دلدادگانی تعلق دارم که عاشق زنان نیستند، بلکه فقط عاشق عشقند.
Samane Ashrafi
برای درمان افسردگی، داروهای مؤثری وجود دارد: آواز، پارسایی، شراب، نواختن ساز، گفتنِ شعر، پرسه زدن و ولگردی. من با این داروهاست که زنده مانده‌ام، همان‌طور که یک راهب با نیایشهایش زنده می‌ماند.
مریم
من تنهایم، اما از تنهایی خود رنج نمی‌برم. دیگر نمی‌خواهم زندگیم چیزی جز آنچه که هم‌اکنون هست باشد. آماده‌ام زیر نور خورشید پخته شوم، بسوزم. همچون میوه، مشتاق رسیدن‌ام.
Samane Ashrafi
دلِ من، دلِ من، دلِ من! تو چه زخمهایی بر خود داری! چه خوب است که چشمانت را می‌بندی و می‌روی، بی‌آنکه به توشه بیندیشی، بی‌آنکه مقصد را بدانی، فقط نفس می‌کشی و سرخوشی، فقط احساس می‌کنی و خرسندی.
saeedeh
این دنیا آن‌قدر نیرو داشت که می‌توانست زمین را مسموم کند و نیز شیپورهایی داشت که می‌توانست با دمیدنِ در آن، وجودِ حقیرِ مرا احضار کند.
Nausica96
زندگی من کانون و مرکزی ندارد؛ زندگیم بین قطبهای متضاد سرگردان است. من بین اشتیاقِ داشتن خانه در این‌جا و شور و شوق پرسه زدن و خانه‌به‌دوشی در آن‌جا، به دو نیمه تقسیم شده‌ام. نیمی از دلم خلوت و تنهایی این‌جا را می‌خواهد، نیمی دیگر در آرزوی عشق‌ورزی و درآمیختن با آدمها می‌سوزد.
کاربر ۱۶۳۱۵۱۴
آخر با کدامین امید می‌توان به زندگی ادامه داد؟ شوربختی، آدمی را پخته می‌کند.
Nausica96
من به اینها زنده‌ام، من در این رؤیاها ریشه دوانده‌ام، اگر روزی مجبور باشم این رؤیاها را رها کنم و در آنچه مردم واقعیت‌اش می‌نامند گرفتار شوم، ترجیح می‌دهم بمیرم.
Nausica96
ما به دوستانی می‌اندیشیم که اکنون زیر خروارها خاک خفته‌اند. تمامی آنچه می‌دانیم این است که باید چنین می‌شد، و به دوش می‌کشیم دلتنگی‌هایمان را.
Nausica96
ما تنها یک سعادت را می‌شناسیم: عشق؛ و تنها یک فضیلت را قبول داریم: اعتماد.
Mary gholami
من ستاینده‌یِ بی‌وفایی، دگرگونی و خیالپردازی‌ام.
Nausica96
در نگاهِ شاعرانۀ هرمان هسه، معجزۀ باز شدنِ یک گُل قاصدک، کوچک‌تر از معجزۀ زنده شدن مرده و معجزۀ شکافته شدن دریا نیست. او شاعر است، از این رو چشمانی بینا دارد. زیرا تنها شاعرانگی‌ست که بینایی می‌بخشد. روزمرگی، کوری محض است.
sety seyfi
زندگی سهل و ممتنع نیست، زندگی دشوار هم نیست. اینها همه گمانهای کودکانه است. بگذار خداوند در تو به سخن درآید، آنگاه دغدغه‌هایت فروکش می‌کند. دلیلِ بی‌قراری تو آن است که دستانت را از دست مادر درآورده‌ای و راه خانه را گم کرده‌ای. اما غمین مباش. با هر گامی که برمی‌داری و با هر روزی که سپری می‌کنی، بتدریج به مادر خویش و زهدان هستی بازمی‌گردی.
bec san
تمام سرگذشتِ عاشقی‌ام این دو حرف است: تو و این غروبِ غریبِ نیزار.
Mahdi Fotouhi
همچون آفتاب نیمروزی که بین صبح و شام مردد است، زندگی من نیز بین شوق پرسه زدن و ولگردی از یک طرف، و غم غربت، از طرف دیگر، سرگردان است.
Mahdi Fotouhi

حجم

۵۳۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

حجم

۵۳۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان