کتاب زندگی را به رقص آور!
معرفی کتاب زندگی را به رقص آور!
کتاب زندگی را به رقص آور! نوشتهٔ مسیحا برزگر در انتشارات ذهن آویز منتشر شده است.
درباره کتاب زندگی را به رقص آور!
کتاب زندگی را به رقص آور! شما را به آرمش دعوت میکند و مسیری از خوشبختی و تعادل معرفی میکند. این کتاب مجموعهای از گفتارهای کاربردی برای یک زندگی آرام و سعادتمند است که در آن نویسنده با زبانی لطیف و ادبی شما را به عشق دعوت میکند.
نویسنده معتقد است هرچه عصبیتر باشید، از حقیقت دورتر میشوید. زیرا حقیقت هنگامی تحقق مییابد که شما در کمال آرامش و طمأنینه باشید. در چنین آرامشی است که حقیقت همچون چشمهای میجوشد و جاری میشود. او در این کتاب شما را با حقیقت آرمش آشنا میکند.
خواندن کتاب زندگی را به رقص آور! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که برای یک زندگی آرام تلاش میکنند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زندگی را به رقص آور!
«عشق، جنگ نیست.
عشق، صلح و صفاست.
اما از آنجا که ما دنیایی پُر از جنگ و نفرت درست کردهایم، حالا دیگر لازم است برای صلح و صفا و عشق نیز بجنگیم. جامعهٔ ساختهٔ دست بشر، پدیدهای دوست داشتنی نشده است. برای اینکه دوست داشتنی نباشی و خنثی باشی، لازم نیست تلاشی بکنی، فقط کافیست هم رنگِ این جماعت خنثی و دلمرده باشی. اگر دلمردهای و شوری در دل نداری، پس آدم خوبی به حساب میآیی و در جامعه نیز جایی داری. کافیست دوست داشتنی باشی و پُر از شور و شیدایی، آنگاه عنصری نامطلوب و یک خطر برای جامعه به حساب خواهی آمد و طرد خواهی شد. در این صورت، جامعه دربارهٔ تو ظنین خواهد شد: نکند دیوانه شده است! نکند شاعر شده است! نکند هنرمند شده است! در اینگونه جوامع دیوانگی و حماقت و شاعری و هنرمندی مترادفاند. جامعه فقط سوداگرانِ طماعِ بازار را عاقل و فرزانه میداند.
پول معیار عقلانیت است، و شعر و شور و شعور معیار دیوانگی.
جامعه برای قلب نقشی قایل نیست. تعدادِ شاعران و نقاشان و موسیقیدانها و سایر هنرمندان در جامعه بسیاراندک است و همین تعداد اندک نیز در حاشیه زندگی میکنند، نه در متن. با وجود این، مجبورند برای بقا، سازش کنند و در بسیاری موارد قلب خود را به فروش بگذارند. جامعه با هنرمندان و شاعران بیرحمانه برخورد میکند. بنابراین، این یک جنگ است، نباید باشد، ولی هست. عاشقانه زیستن مستلزم نبردی بیامان با جامعهٔ زشت و پلشت است. جامعهای که ما خود و با دستان خود به وجودش آوردهایم. اما این نبرد، نبردی قدسیست و خونی را نمیریزد، نمیکشد احیا میکند؛ نبردیست در خدمت قداست و زیبایی. این نبرد نباید در خدمت سیاست باشد، نباید در خدمت ملت باشد، نباید در خدمت کلیسا باشد. نبردی که در خدمت عشق است، نبردیست که در خدمت خداست. نبردی که در خدمت خداست، به هیچوجه پوششی برای نفرت نیست؛ نبردیست که در آن، دشمنان را نیز دوست میدارند. ما باید برای عشق و برای دنیایی دوست داشتنی بجنگیم. باید طرحی نو دراندازیم. آدمیدر عالم خاکی به دست نمیآید؛ بنابراین، باید عالم خاکی را آسمانی کنیم. عالمی که در آن هیچ مرزی آدمها را از هم جدا نمیسازد؛ نه مرزهای جغرافیایی، نه مرزهای اعتقادی، نه مرزهای نژادی و نه حرص و آز. برای دنیای نو، عاشقانه بجنگیم، نه با نفرت.
انسان باید عزت نفس داشته باشد، یعنی خودش را محترم بدارد. اما به ما عزت نفس را نیاموختهاند. به ما یاد دادهاند که هزار و یک چیز دیگر را محترم بشمریم، مگر خودمان را: بر عکس، ما یاد گرفتهایم که خود را طرد کنیم، از خود متنفر باشیم. خود را سرزنش کنیم. خاستگاه بدبختی مردم همین حس است. کسی که در اعماق وجودش از خود بیزار است، هرگز به خود اجازهٔ شادمانی نمیدهد؛ او همواره سعادت را در پشت در بستهٔ خانهاش نگه میدارد.
بدبختی همنشین حسِ بیزاری از خود ماست. بدبختی محصول فرعی سرزنش خود است. اگر ما به سعادت روی خوش نشان ندهیم، او هم هرگز روی خود را به ما نشان نمیدهد. ما هنگامی به سعادت روی خوش نشان میدهیم که از عزت نفس سرشار باشیم و خود را محترم و عزیز بشماریم. این چیزیست که قرنها و قرنها ما را از آن منع کردهاند. به ما گفتهاند چنین حسی خود خواهی است. غافل از آنکه دوست داشتن خود، بنیانِ دوست داشتن دیگران است.»
حجم
۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه