کتاب پاپالاگی
معرفی کتاب پاپالاگی
کتاب پاپالاگی؛ خطابههای «توئیاویئی» از جزایر دریای جنوب (پولینِزی) اثری از اریک شوئرمن است که با ترجمه حسین قدیرنژاد میخوانید.
پاپالاگی (که در گویش محلی پاپالانگی (papalangi) خوانده میشود) یعنی سپیدپوست، غریبه و در اصل کلام، بهمعنای «شکافنده آسمان» است. نخستین مبلغ مذهبی سپیدپوست با کشتی بادبانی به «ساموآ» (samoa) آمد. بومیان، بادبان سپیدش را در انتهای چشمانداز، همچون حفرهای در آسمان تصور کردند که از درون آن سپیدپوستی بهسویشان آمد. او آسمان را شکافت و پاپالانگی لقب گرفت.
درباره کتاب پاپالاگی
پاپالاگی اثری از اریک شوئرمن است و شامل خطابههای «توئیاویئی» است که برای مردم جزایر دریای جنوب (پولینِزی) ایراد کرده است. این کتاب به توصیف زندگی اروپایی میپردازد. به نظر میرسد یک رئیس سامورایی به نام توئیاویئی این خطابهها را برای هموطنانش در جزایر پولی نزی ایراد کرده است و نظرش را درباره زندگی اروپایی گفته است.
اریک شوئرمن درباره انتشار این کتاب اینطور میگوید: «توئیاویئی هرگز بر این نیت نبود که خطابههایش را برای اروپا منتشر کند، یا که آنها را به چاپ برساند؛ این خطابهها تنها به هموطناناش در جزایر پولینِزی اختصاص داشتند. با اینوجود، اگر که من بیاطلاع او، و بهویژه برخلاف میل و ارادهاش، سخنان این بومی را برای خوانندگان اروپایی نقل میکنم، به این دلیل است که معتقدم اطلاع از آنها برای ما سپیدها و روشنفکران اینسوی دنیا نیز باارزش است؛ این سخنان، بیکموکاست، نمایانگر پیامی برای تمام ملیتهای بَدَوی جزایر دریای جنوب است، تا خود را از یوغ ملتهای بهاصطلاح متمدن و درخشان قاره اروپا رها کنند.»
توئیاویئی را یکی از ملامتگران اروپا میدانند، چرا که او معتقد بود نیاکان او، هنگامی که خود را با نور اروپا روشنی دادند و در حقیقت زیر یوغ قاره اروپا رفتند، مرتکب بزرگترین خطا شدند.
کتاب پاپالاگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به مطالعه کتابهای جامعهشناسی و مردمشناسی را به خواندن کتاب پاپالاگی دعوت میکنیم.
درباره اریک شوئرمن
اریک شوئرمن، که با نام مستعار توئیا ویئی (Tuiavii) شناخته میشود، ۲۴ نوامبر ۱۸۷۸ در هامبورگ به دنیا آمد. او نویسنده و نقاش آلمانی بود که با کتاب پرفروش پاپالاگی (Papalagi) شناخته شد. او در زندگی خود به ایدئولوژی نازی متعهد شد و این موضوع را به عنوان نقطه تاریک زندگی او میشناسند.
اریک شوئرمن ۴ می ۱۹۵۷ در آرمسفلد از دنیا رفت.
بخشی از کتاب پاپالاگی
پاپالاگی میخواهد قانعمان کند، ما فقیر و بینواییم و نیازمند کمکهای بیشمار و ترحم فراوان.
برادران گرامی جزایر بسیار! بگذارید برایتان بگویم «شیء» چهچیزی است. نارگیل یک شیء است؛ بادبزن، شال تنپوش، مروارید، حلقه انگشتری، بشقاب غذا و زیورآلات سر همگی اشیا هستند. اما اشیا بر دو نوع است: اول چیزهایی که روح اعظم دور از چشم ما میسازد و آفرینش آنها نیاز به هیچگونه کار و زحمت ما ندارد، از قبیل نارگیل، صدف و موز. دوم، چیزهایی که بهوسیله انسانها تولید میشوند و نیازمند کار و زحمت بسیارند، مانند حلقه انگشتری، بشقاب غذا یا مگسکش. «آلییی» بر این تصور است که ما در تنگنای اشیای انسانی هستیم؛ یعنی همان چیزهایی که انسان با دستاناش میسازد. اما تصورات او هرگز نمیتوانند محصولات روح اعظم را مدنظر داشته باشند. آری، کیست که ثروتمندتر از ماست و کیست که بیشتر از ما، مالک اشیای روح اعظم است؟ بر پیرامون خویش نظر افکنید. تا آن دورها ـجاییکه انتهاییترین لبه زمین، گنبد آبی را حمل میکندــ همهجا مملو از اشیای بزرگ است: جنگل انبوه با کبوتران وحشیاش، پرندههای جنوبی و طوطیان، مرداب با خیارهای دریاییاش، صدفها، خرچنگها و جانوران آبزی دیگر، ساحل دریا با نگاره روشن و پوست نرم ماسههایش، آب بیکران همچون جنگجویی خشمگیرنده و ملکه زیبایی تبسمکننده، گنبد بزرگ آبی ساعت به ساعت دگرگونشونده که حامل شکوفههای بزرگی است و برایمان انوار نقرهای و طلایی به ارمغان میآورد. چرا باید اینگونه نادان باشیم که در کنار اینهمه نعمتهای روح بزرگ، خود نیز بسیار چیزها بر این اشیا بیفزاییم؟ ما هرگز نمیتوانیم با روح اعظم برابری کنیم. زیرا روح ما بسیار کوچکتر و ضعیفتر از قدرت او و دستانمان نیز بسیار بیبنیهتر از دستان بزرگ و قدرتمند اوست. آنچه ما قادر به انجاماش هستیم، همیشه کم و کمارزشتر از آن است که دربارهاش سخنی بپراکنیم. ما تنها به یاری چوبدستی قادریم بازوانمان را درازتر کنیم. دستان خالیمان را میتوانیم با یک «تانوآ» حجیمتر و جادارتر کنیم، اما تاکنون هیچ فردی از «ساموآ» و هیچ پاپالاگی قادر به ساختن یک نخل و یا بوتهٔ «کاوا» نبوده است.
پاپالاگی مصرانه بر این باور است که همچون روح اعظم نیرومند است و قدرت خلق اینگونه چیزها را دارد. از اینرو، هزارها هزار دست از طلوع تا غروب آفتاب کاری جز ساختن اشیا نمیکنند. آنان اشیایی میسازند که ما کاربردشان را نمیشناسیم و زیباییشان را درک نمیکنیم. پاپالاگی همیشه به اشیای جدیدتر میاندیشد. آنگاه که موفق به ساختن شیءِ تازهای شد، نور خوشبختی در او روشن میشود و توجهی نمیکند که دستاناش تب میکنند و چهرهاش خاکستری و پشتاش کمانگونه میشود. و همه بیدرنگ خواهان شیءِ جدیدند، ستایشاش میکنند، در برابر خویش مینهندش، و برایش بهنشانه ستایش سرود میخوانند.
آه، ای برادران! ای کاش میتوانستید باورم کنید: من تا پشت تفکرات پاپالاگی رفتهام و نیاتاش را دیدهام که زیر آفتاب نیمروزان روشن و آشکار میشود. او ساختههای روح اعظم را ابتدا نابود میکند و سپس میخواهد به نیروی خود در روح آنها جان دوبارهای بدمد. و در این میانه دچار شبهه میشود که روح اعظم کسی جز خود او نیست زیراکه قادر است اشیای بسیاری بسازد.
برادران! تصور کنید که توفانی سهمگین میوزید و جنگل انبوه و کوههای جنگلی را با تمامی شاخوبرگ و درختاناش از میان برمیداشت. تصور کنید که توفان سهمگین، تمامی صدفها و همه جانوران مرداب را به آن دورها میبرد و دیگر حتی یک شکوفه جنگلی نیز باقی نمیماند تا دخترکان ما گیسوانشان را زینت بخشند. تصور کنید، همهچیز، همه چیزهایی که ما میبینیم، محو میشدند و هیچچیز جز خاک باقی نمیماند و زمین شبیه یک دست گشوده صاف و یا تپهای هموار میشد که بر رویش گدازههای آتشین جریان مییافت. اگر همه اینها واقع میشد، میبایست در سوگ نخل، صدف، جنگل انبوه و همه چیزهای دیگر گریه وزاری میکردیم.
حجم
۵۱۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۵۱۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه