دانلود و خرید کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی گری گیزلین ترجمه عاطفه حق‌وردی
تصویر جلد کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی

کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی

معرفی کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی

کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی از مجموعه همسایه بغلی، داستانی از گری گیزلین با ترجمه عاطفه حق وردی است. در این قسمت از ماجرا، هارولد و همسایه‌های عجیب و غریبش باید با یک هیولای افسانه‌ای مبارزه کنند. هیولایی که در مرداب زندگی می‌کند. 

درباره کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی

کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی جلد دوم از مجموعه همسایه بغلی است. هارولد بل دوازده ساله که روی صندلی چرخدار می‌نشیند، در یک شهر ساحلی آرام زندگی می‌کند و زندگی‌اش با ورود خانواده گولز از این رو به آن رو شده است، حالا باید با یک هیولای افسانه‌ای مبارزه کند و ... خب، اجازه بدهید از اول برایتان تعریف کنم.

هارولد حالا دیگر عضوی از خانواده گولز شده است و در تمام ماجراجویی‌های آن‌ها شرکت می‌کند. وقتی خواهران دوقلو سراغ آقای گولز می‌آیند و از او درخواست کمک می‌کنند، همه چیز عوض می‌شود. دخترها می‌گویند مادرشان ناپدید شده است و در جعبه‌ای که همراه خودشان آورده‌اند، یک پای قطع شده گذاشتند. آقای گولز، دخترهایش و هارولد حالا باید راز گم شدن مادر دخترها را پیدا کنند اما عجیب اینجاست که پدر خانواده همه‌چیز را انکار می‌کند!

بهرحال آقای گولز مطمئن است که تمام این ماجراها زیر سر هیولای مرداب است. همانی که به هارولد حمله می‌کند، او را گاز می‌گیرد و باعث می‌شود تا دندان‌های اضافه دربیاورد، همیشه گرسنه باشد و بتواند با ذهن هیولای مرداب ارتباط برقرار کند...

کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی برای تمام نوجوانان و تمام کسانی است که به مطالعه داستان‌های ماجراجویانه، ترسناک و فانتزی علاقه دارند. اگر جلد اول این مجموعه را خوانده و دوست داشتید، حالا نوبت این کتاب است. 

درباره گری گیزلین

گری گیزلین در دانشگاه پاریس در رشته ادبیات درس خوانده است و تا حالا کتاب‌های بسیاری برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده است. از میان کتاب‌های گری گیزلین، مجموعه همسایه بغلی، تحسین منتقدان را برانگیخت و جوایزی را هم به خود اختصاص داد. 

بخشی از کتاب همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی

تلفن را قطع کردم و دوباره به‌طرف پنجره برگشتم. مامان با نگرانی دست تکان داد و سعی کرد لبخند بزند. او تمام سعی‌اش را می‌کرد که پنهان کند تا چه حد نگران است؛ حتّی بعد از آتش‌بس جدیدی که با همسایه عجیب‌غریبمان برقرار کرده بودیم. همان‌طور که از رمپ بالا می‌رفتیم، ایلونا یادآوری کرد:

«حواست باشه وقتی عمو جری رو دیدی، بهش زل نزنی. از این کار بدش می‌آد و دیگه اینکه اصلاً بهش نخندی؛ هرچی که گفت! وگرنه بدجور توی دردسر می‌افتی. عمو جری آدم حساسیه.»

وارد خانه شدیم و با یک بوی بد وحشتناک از ما استقبال شد. یک بویی مثل بوی بدن و کپک و کهنگی، یک چیزی که بوی نا گرفته و بوی پا و جوراب. جعبه‌ها هنوز کف سالن پهن بودند، چندتایی هم داخل اتاق‌نشیمن به دیوار تکیه داده شده بودند. توی فضای خالی اتاق‌نشیمن یک تخت سفری بود، یک چراغ‌نفتی و تَلی لباس کثیف. اتاق واقعاً شبیه یک سایت جانورشناسی شده بود.

دقیقاً وسط این شلوغ‌پلوغی‌ها، یک مرد غول‌پیکر ایستاده بود و چیزی شبیه یک‌تکّه کالباس را بو می‌کشید

«حق با توئه رفیق، بوش خیلی تابلوه.»

عمو جری هیچ شباهتی به دانشمندان نداشت. حدّاقل هیچ شباهتی به تصویر ذهنی من نداشت. او ضعیف و زار و فرتوت نبود و عینک هم به چشمش نداشت و تیپش جوری بود که انگار به شگفتی‌ها و عجایب دنیا با تمسخر نگاه می‌کند. بیشتر شبیه یک هیزم‌شکن گُنده‌بک بود که سر راهش خرس‌های گریزلی را با دست خالی کشته بود. درکُل، آدم تنومندی بود با یک ریش سفید پُرپشت و موهای خاکستری کم‌پشتی که به عقب شانه شده بود. قدش به بلندی یک برج بود و ماهیچه‌های حجیمی داشت. دست‌های گنده و انگشت‌های تپلش، پر بودند از خال‌کوبی‌های رنگ‌ورورفته و انگار دقیقاً برای خردکردن چیزمیزهای بزرگ ساخته شده بودند. یک شلوارک خیلی بزرگِ خاکی‌رنگ به پا و یک تیشرت هاوایی آبی-صورتی به تن داشت.

خب با همچین قیافه‌ای، خیلی سخت بود آدم به او زل نزند. جناب آقای درشت‌هیکل، بُرش کالباس دستش را با سرانگشت‌هایش فشار داد و گفت:

«این تیکّه‌گوشت مال آدمیزاد نیست... . اوه! سلام عزیزم.»

و توجهش به‌طرف ایلونا جلب شد؛ ولی وقتی نگاهش به‌طرف من چرخید، خون‌گرمی و صمیمیتش را از دست داد. با شک پرسید:

«و جناب‌عالی، کی باشین؟»

اما به خودش زحمت نداد منتظر جواب بماند.

بعد به‌طرف بشقاب محتوی دندان رفت _ همان دندان‌هایی که ما از داخل وانت جمع کرده بودیم_ و کالباس دستش را روی آن‌ها پرت کرد. همان‌لحظه متوجه شدم چیزی که پرت کرد، کالباس نبود؛ برشی از پای قطع‌شده‌ای بود که فرانک گولز داخل فریزر گذاشته بود.

فرانک گولز، دستش را روی شانه‌ام گذاشت و با ژست مخصوص خودش گفت:

«این هارولده! خیلی بچه خوبیه. یکی از خودمونه.»

عمو جری گفت:

«باشه، قبوله.»

بعد، یک‌وری جوری که انگار قانع نشده باشد، به من نگاه کرد و ادامه داد: «اما مسئولیتش با خودته. اگه فلج شد یا کشته شد یا خوردنش، گردن من نندازی.»

Dr.Kimiya
۱۴۰۰/۰۸/۱۳

خیلی زیبا بود خیلی هیجان انگیز بود مثل جلد اول کتاب عالی بود حتما مطالعه کنید لایک یادتون نره

دانش‌آموز گم شده‌ی هاگوارتز
۱۴۰۰/۰۷/۰۴

همون همسایه بغلی با یه ماجرای دیگه این‌دفعه با هیولا مرداب گل ختمی🤗 در کل کتاب خوبی بود و پیشنهاد می‌دم📚😇

☀️J.S.Kinglee🍂
۱۴۰۰/۰۲/۰۳

بالاخره اومددددددد. عالیه حتما بخونیدش🥰 تا جایی که توی سایت آمازون نوشته و من فهمیدم، نویسنده در حال نوشتن جلد سوم کتابه. متنی که توی گوگل بود: He currently lives in Antibes on the French Riviera where he continues to develop The

- بیشتر
کاربر ۱۶۴۰۱۶۴
۱۳۹۹/۱۲/۱۳

چقدر خوب ترجمه شده این کتاب. واقعا ای کاش همه ی مترجم های ما اینقدر روان ترجمه کنن. ممنون از مترجم

amirhosseinraei
۱۴۰۰/۰۱/۱۱

کتاب در ادامه ماجراهای خانواده گلز و هارولد است ! ماجراجویی دوم و جدید انها این بار با هیولای مرداب یا در اصل زالو هایی که از جهان موازی اومدن و با گاز گرفتن ادم ها ان ها رو تبدیل

- بیشتر
Riley♡
۱۴۰۰/۱۲/۰۴

بسیار عالی این کتاب برای افراد ماجراجو خیلی هیجان انگیزه نوجونا توصیه میکنم این کتاب رو بخونید 😃

roza
۱۴۰۰/۰۸/۰۷

با اینکه کتاب تین ایجری بنظر میرسه ولی از خوندنش راصی ام خیلی راضی

انا
۱۴۰۲/۰۵/۰۴

کتاب قشنگی بود دوستان از جلد سومش اطلاعی دارید؟

roza
۱۴۰۰/۰۹/۱۲

عالی بود مثل جلد اولش، امیدوارم جلدای بعدیشم بزودی بیاد.

maki
۱۴۰۰/۰۷/۰۴

خوب بود

«اگه بخوای سرزنده و شاداب زندگی کنی، باید جسور باشی. زندگی‌ای که امنه، ساکن و یکنواخته.»
roza
«اگه بخوای سرزنده و شاداب زندگی کنی، باید جسور باشی. زندگی‌ای که امنه، ساکن و یکنواخته.»
شلاله
من و ایلونا گولز در مدرسهٔ «بی‌هاربر»، کلاس هفتم بودیم. دوستان خیلی‌خیلی صمیمی‌ای بودیم
☀️J.S.Kinglee🍂
«اگه بخوای سرزنده و شاداب زندگی کنی، باید جسور باشی. زندگی‌ای که امنه، ساکن و یکنواخته.»
کاربر ۳۲۴۶۵۲۲
«اگه بخوای سرزنده و شاداب زندگی کنی، باید جسور باشی. زندگی‌ای که امنه، ساکن و یکنواخته.»
Mahya

حجم

۱۵۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

حجم

۱۵۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان