کتاب خاک غریب
معرفی کتاب خاک غریب
کتاب خاک غریب مجموعه داستانهای کوتاه نوشته جومپا لاهیری است که امیر مهدی حقیقت به فارسی ترجمه کرده است. داستانهایی که همگی درباره زندگی افرادی است که از هند مهاجرت کردهاند یا اصالت هندی دارند و حالا در جایی به جز هند، با فرهنگی بسیار متفاوت زندگی میکنند.
خاک غریب جایزه بین المللی فرانک اوکانر سال ۲۰۰۸ و جایزه کامن ولث سال ۲۰۰۹ را از آن خود کرده است. علاوه بر این در فهرست مرور کتاب نیویورک تایمز در رده اول بهترین کتاب سال ۲۰۰۸ قرار داشته است.
درباره کتاب خاک غریب
خاک غریب مجموعهای از داستانهای کوتاه و جذاب است که از مهاجرت صحبت میکنند. داستانهای این مجموعه به دو بخش تقسیم میشوند: بخش اول پنج داستان کوتاه است و بخش دوم سه داستان کوتاه مرتبط به هم. جومپا لاهیری برای نوشتن داستانها و پیدا کردن شخصیتهای اصلی به سراغ آدمهایی رفته است که یا از هند مهاجرت کردهاند و یا اصالت هندی دارند. و از مسائلی نوشته است که در جریان این مهاجرتها برایشان رخ میدهد.
تحت تاثیر محیط جدید قرار گرفتن، احساس غربت، تنهایی یا غریبگی. ترس از یک محیط و فرهنگ جدید یا هرچیزی که مهاجران را درگیر خود میکند. در این داستانها اتفاق خاص یا عجیبی نمیافتد اما روایت نویسنده از لحظات روزمرگی چنان شیرین است که تک تک داستانها را به یک اثر خواندنی تبدیل کرده است. نشر ماهی کتاب خاک غریب را با پردخت حق نشر کتاب به نویسنده در ایران ترجمه و منتشر کرده است.
بوستون گلوب درباره این اثر اینطور گفته است: اندوه بزرگی که در کارهای اوست نتیجه پیوند غربت او با غمهای دیگری است که گریبانگیر زندگی همه ما است: مرگ عزیزان، پایان عشقها و فروپاشی خانوادهها
یو اس ای تودی هم این کتاب را اینطور توصیف میکند: چیزی که لاهیری را از نویسندگان دیگر متمایز میکند، نوشتههایی است ساده و در عین حال سرشار از جزئیات که همچنان که او قدم به قدم زندگی شخصیتهایش را بر خواننده آشکار میسازد، قلب آدم را به درد میآورد.
کتاب خاک غریب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خاک غریب کتابی جالب برای تمام دوستداران ادبیات داستان خارج و علاقهمندان به آثار نویسندگان هندی است.
درباره جومپا لاهیری
جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) با نام اصلی نیلانجانا سودشنا ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۷ در لندن از پدر و مادری هندی متولد شد. او نویسنده برنده جایزه ادبی پولتیزر در سال ۲۰۰۰ است و یکی از کتابهای او نیز، بعدا به فیلم تبدیل شدهاند.
خانواده او، زمانی که دخترشان سه ساله بود، به آمریکا مهاجرت کردند. پدرش کتابدار دانشگاه بود و مادرش هم علاقه بسیاری به این داشت که بچههایش با فرهنگ بنگالی آشنا شوند. این است که زندگی او در دوران کودکی با سفرهایی به هند پر شده است. این خصیصه در داستانهایش نیز بازتاب پیدا کرده است. جومپا لاهیری در کالج برنارد، مدرک لیسانس ادبیات انگلیسی گرفت و در دانشگاه بوستون در رشتههای زبان انگلیسی، ادبیات خلاق و ادبیات تطبیقی فوق لیسانس گرفت. بعد هم در رشته مطالعات رنسانس مدرک دکترا گرفت. او در سال ۲۰۰۱ با آلبرتو ووروولیاس-بوش روزنامهنگار ازدواج کرد. آنها دو فرزند به نامهای اکتاویو و نور دارند و در بروکلین زندگی میکنند.
باراک اوباما، در دوران ریاست جمهوریاش در آمریکا، جومپا لاهیری و پنج نفر دیگر را به عضویت كميته هنری و علوم انسانی درآورد و کار و فعالیت در زمینههای فرهنگی و اجتماعی را بر عهده آنان سپرد.
از میان کتابهای جومپا لاهیری میتوان به مجموعه داستان مترجم دردها اشاره کرد که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و سال بعد، جایزه ادبی پولیتزر را از آن خودش کرد. جایزه پولیتزر که به نام بنیانگذار آن جوزف پولیتزر، روزنامهنگار مجاریتبار آمریکایی، در سده نوزدهم نامگذاری شده است، معتبرترین جایزه روزنامهنگاری در آمریکا است. این جایزه از سال ۱۹۱۷ در ماه آوریل و با نظارت دانشگاه کلمبیا به روزنامهنگاران، نویسندگان، شاعران و موسیقیدانان داده میشود.
خاک غریب (مجموعه داستان)، همنام (رمان) و گودی (رمان) هم از جمله کتابهای پرفروش هستند. همنام در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و چند سال بعد در ساخت فیلمی به همین نام مورد اقتباس قرار گرفت. کتاب به عبارت دیگر نیز مجموعهای از نوشتهها و یادداشتهای لاهیری درباره یادگرفتن زبان جدید است. او که تصمیم گرفته بود زبان ایتالیایی بخواند، در این کتاب از تجربه غرق شدن در یک زبان و فرهنگ و دنیای جدید و لذت آموختن آن نوشته است.
عموم موضوعاتی که لاهیری در داستانهایش به آنها میپردازد مهاجرت است. خانوادههایی که از هند به لندن و آمریکا مهاجرت کردهاند و این مهاجرت، تفاوت فرهنگی، دغدغههای والدین، مسائلی که با آن روبهرو میشوند، اهمیت فرهنگ کشور مبدا و تاثیر آن در زندگی فرزندانشان و ... در کتابها و آثار او بازتابی گسترده دارند.
درباره امیر مهدی حقیقت
امیر مهدی حقیقت ۲۷ شهریور ۱۳۵۳ در تهران متولد شد. او از سال ۱۳۸۰ با ترجمه کتاب مترجم دردها نوشته جومپا لاهیری وارد عرصه حرفهای ترجمه ادبی شد. تمرکز اصلی وی ادبیات آمریکای شمالی، بهخصوص داستان کوتاه است و در حوزههای بزرگسال و کودک و نوجوان ترجمه کرده است.
امیر مهدی حقیقت تا به حال آثار نویسندگان بسیاری را مانند جومپا لاهیری، سام شپارد، گی دو ماپاسان، هاروکی موراکامی و کازئو ایشی گورو به فارسی برگردانده است.
بخشی از کتاب خاک غریب
بعد از مرگ مادر روما، پدر از شرکت داروسازی که چندین دهه توش کار میکرد بازنشسته شد و بنا کرد به اروپاگردی ــ قارهای که تا آنوقت ندیده بود. پارسال فرانسه و هلند را دیده بود و تازگیها هم رفته بود ایتالیا. با تور میرفت. با اتوبوس، همراه غریبهها، از وسط طبیعت میگذشت. ترتیب اقامت در همه هتلها، وعدههای غذایی و بازدید از موزهها از پیش داده شده بود. سفرش هر بار دو سه هفته، گاهی چهار هفته، طول میکشید. روما در طول سفر هیچ خبری از پدر نداشت. هربار، پرینت اطلاعات پرواز پدر را با آهنربا به در یخچال میزد و روز پروازش اخبار تلویزیون را تماشا میکرد که خاطرجمع شود هیچ جای دنیا هیچ هواپیمایی سقوط نکرده.
گاهیوقتها کارتپستالی به سیاتل، جایی که روما و آدام و پسرشان، آکاش، توش زندگی میکردند، میرسید. کارتپستالها تصویرهایی بودند از کلیساها، فوارههای سنگی، بازارچههای شلوغ و بامهای سفالی خانهها که آفتابِ عصرگاهی رنگهای شادِ گرمی بهشان داده بود. پانزده سالی از اولین و آخرین سفر پرماجرای روما به اروپا میگذشت. با دو تا از دوستهاش تور یکماهه یورو رِیل را گرفته بود و اروپا را چرخیده بود ــ روما آنموقع دستیار وکیل بود و با حقوقهایی که جمع کرده بود، پول سفرش را جور کرده بود. شبها توی اقامتگاههای قدیمی میخوابیدند و صرفهجوییهای آن روزهاش در آن دوره از زندگی برایش غریب بود. آن سفر، جز از همین کارتپستالها که حالا پدر میفرستاد، چیزی سوغاتی نخریده بود. پدر، کوتاه و کلی، از چیزهایی که میدید و کارهایی که میکرد مینوشت: «دیروز، گالری یوفیزی. امروز، پیادهروی تا آنطرف آرنو. برنامه فردا سفر به سیناست.» گاهی تکجملهای هم درباره آب وهوا بود. ولی هیچوقت هیچ حسی از حضور پدر در آنجاها در کار نبود. روما یاد تلگرافهای سالها قبلِ پدر و مادرش میافتاد که بعد از هربار سفر به کلکته و بازگشتِ صحیح و سالم به پنسیلوانیا، به فک وفامیلهاشان توی کلکته میفرستادند.
این کارتپستالها در واقع اولین نامههایی بود که روما از پدرش میگرفت. توی عمر سی و هشت سالهاش هیچوقت پیش نیامده بود که پدر برایش نامه بنویسد. نامهنگاریها یکطرفه بود. سفرهای پدر آنقدر کوتاه بود که روما وقتِ جوابدادن نداشت. تازه، پدر در موقعیتی نبود که نامه به دستش برسد. خط پدر ریز و دقیق بود و بفهمینفهمی زنانه. خط مادرش یک مشت حرف کوچک و بزرگِ انگلیسی توهَمتوهَم بود؛ مادر هر حرف را فقط یکجور بلد بود ــ یا کوچک یا بزرگ. کارتپستالها خطاب به خود روما بود. پدر هیچوقت اسم آدام را نمیآورد؛ از آکاش هم چیزی نمیگفت. فقط آخر نامهاش بود که نشان میداد با هم نسبت دارند. نامه را اینطور امضا میکرد: «شاد باشی. با عشق، بابا.» انگار شادبودن به همین سادگی باشد.
پدر بنا بود ماه اوت باز به سفر برود ــ اینبار به پراگ. ولی گفته بود قبلش میتواند بیاید خانهٔ جدید آنها را که در شرق سیاتل خریده بودند ببیند و یک هفته پیششان بماند. بهار آن سال، به خاطر کار آدام، از بروکلین بلند شده بودند. یک شب که روما توی آشپزخانه خانه جدیدش شام میپخت، پدر زنگ زده بود و پیشنهاد داده بود بیاید پیششان. زنگ پدر غافلگیرش کرده بود. بعد از مرگ مادر، روما تا مدتها خودش را موظف میدید شب به شب به پدر زنگ بزند و بپرسد روزش را چطوری گذرانده. حالا کمتر تلفن میزد ــ معمولا هفتهای یک بار، یکشنبهعصرها. پشت تلفن به پدر گفت «اینجا همیشه قدمتون سرِ چشمه. خودتون میدونید که اصلا پرسیدن نداره.»
مادر هیچوقت نمیپرسید. بلیت هواپیما توی دستش، زنگ میزد میگفت «جولای داریم میآییم ببینیمتون.» روما زمانی از این بیملاحظگی عصبانی میشد. حالا حسرتش را میخورد.
حجم
۳۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۳۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب را سال ها پیش و در همان ابتدای انتشارش خواندم. دلیل انتخابم علاقه به آثار جومپا لاهیری و دو کتابی که پیش از آن از این نویسنده هندی، آمریکایی خوانده بودم، بود. و از طریق این کتاب با
ترجمه های امیرمهدی حقیقت بی شک همه عالی هستند و کتاب ارزش خواندن دارد.
جومپا لاهیری یک نویسنده جزیی نگرهست باقلمی مخملی وروان،خوندن آثارش رو به شدت توصیه میکنم
☘️آدمهایی که هیچوقت مال هیچکجا نبودند زنان امروزی داستان خاک غریب، دختران مادران سنتی خود هستند که گاهی هوس میکنند برای همسر یا دوستان غربیشان غذای هندی بپزند؛ غذاشان به خوبی دستپخت مادرشان نمیشود اما باز هم هندی است. ملغمهای از
بی نظیر و ساده و روان و دوست داشتنی و البته ترجمه عالی و درجه یک
به نظرم حتما این کتاب رو بخونید، روایت ها بسیار دلچسب و روان بود
خاک غریب، زمین ناآشنا و به کسی مربوط نیست هر سه عنوان یک کتاب هستن. یه کتاب و چندبار نخرید.
داستان دوتا مونده به آخر و داستان آخر، هم ادامه همدیگرند و به شدت دلنشین. چسبید
نتونستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم. چهارصد صفحه خوندم ولش کردم خسته کننده شده بود. البته نظر شخصی خودم بود..🤔🤔
کتاب بسیار خوبی بود به قول نظرات دیگر داستانهایی مخملی پر از جزییات و زندگی. فقط چون داستان کوتاه دوست ندارم به آن ۴ ستاره دادم.