کتاب بدون مرز
معرفی کتاب بدون مرز
کتاب بدون مرز داستانی از جون باوئر با ترجمه آذین شریعتی است. این کتاب داستان پسرکی به نام جرمایا استِ بزرگترین طرفدار بیسبال توی دنیا که بعد از جراحی عمل قلبش دیگر نمیتواند بیسبال بازی کند. ولی او ناامید نمیشود.
بدون مرز در سال ۲۰۱۸ نامزد جایزه تگزاس Bluebonnet، نامزد جایزه کتاب کودکان دوروتی کانفیلد فیشر و جایزه کتاب Bluestem شده است.
این کتاب در انتشارات پرتقال منتشر شده است. این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب بدون مرز
جرمایا روزی در یک سبد در یک شرکت کامپیوتری پیدا شده است. والت، که آن روز نوبت قهوه درست کردنش بوده و به همین دلیل زودتر از همه سرکار رسیده است، او را با یک کاغذ یادداشت پیدا کرده است. بعد از اینکه خبری از پدر و مادر اصلی او نشد، والت خودش سرپرستی جرمایا را به عهده گرفت. حالا جرمایا و والت به شهر جدیدی اسبابکشی میکنند. شهری که برای تیم بیسبالش معروف است.
برای جرمایا که بزرگترین طرفدار بیسبال است، چیزی بهتر از این نیست. اما مشکلی وجود دارد: دکتر بعد از عمل قلب جرمایا به او اجازه نمیدهد بیسبال بازی کند و البته تیم بیسبال شهر هم در مرز از هم پاشیدگی است. باید دید که جرمایا میتواند مربی جدید تیم شود و مشکل را حل کند؟
جون باوئر برای نوشتن کتاب بدون مرز در سال ۲۰۱۹ نامزد جایزه کتاب کودک ویلیام آلن وایت شد.
کتاب بدون مرز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
بدون مرز رمانی جذاب برای تمام نوجوانان و تمام کسانی است که خودشان و تواناییهایشان را باور دارند و از تلاش کردن دست نمیکشند.
درباره جون باوئر
جون باوئر (Joan Baehler Bauer) ۱۲ ژوئیه ۱۹۵۱ متولد شده است. او در ایلینویز به دنیا آمد و در حال حاضر در بروکلین زندگی میکند. جون باوئر و همسرش یک دختر به نام ژان دارند و او قبل از آنکه نویسنده شود به انجام کارهای تبلیغاتی بازرایابی و فیلنامه نویسی مشغول بود.
بخشی از کتاب بدون مرز
باید به همه بچههایی که مدرسه رفتن را دوست ندارند، بگویم اگر مثل من چند سال مریض بودید و نمیتوانستید زیاد مدرسه بروید، کلاً یک شکلِ دیگر به قضیه نگاه میکردید.
کنار پوستر فحاشی و تمسخر ممنوع، توی دفتر مدرسه راهنمایی قلهتپه ایستادهام. خانمی که پشت میز است نگاهی به پرونده پزشکیِ عریض و طویلم میاندازد و بعد نگاهم میکند. سعی میکنم سرحال به نظر بیایم.
ای کاش لازم نبود بقیه از مشکلِ قلب من باخبر شوند. همین که کلمه پیوند را به زبان میآوری، مردم دستپاچه میشوند. من که عمل پیوند مغز انجام ندادم!
میپرسد: «اگه مشکلی پیش بیاد از کجا باید بفهمیم؟»
دلم میخواهد بگویم: «قفسه سینهم آژیر میکشه.»
والت دستش را روی شانهام میگذارد. «هیچ مشکلی پیش نمیآد، ولی شما خطِ تلفن اضطراری من رو دارین. هر جا که باشم با اون بهم دسترسی دارین.» صدای خطِ تلفن اضطراریِ والت مثلِ آژیر پلیس گوشخراش است. «و دکتر هم خواسته که جرمایا برای مواقع اضطراری، توی مدرسه تلفنِ همراهش رو داشته باشه. ازش سوءاستفاده نمیکنه.»
خانم به من نگاه میکند. دست راستم را به حالت قسم خوردن بالا میبرم. «سوءاستفاده نمیکنم. قسم میخورم. تا روزیکه زندهام هرگز کسی تلفن همراهم را نخواهد دید.» هنوز به من زل زده. «البته در حال حاضر قصد مردن ندارم.» والت سرش را تکان میدهد.
نگاهم میافتد به دری که یک علامت زرد و مشکی رویش است. یک علامت تعجب بزرگ داخل یک مثلث که زیرش نوشته: هَزِرد . یک مرد از توی دفتر بیرون میآید. خانم میگوید: «آقای هزرد، جرمایا اینجاست، دانشآموز جدیدمون.»
دست میدهیم.
خانم ادامه میدهد: «آقای هزرد، معاون مدرسه هستن.»
خانم، پرونده پزشکیام را میدهد دستِ آقای هزرد. او پرونده را ورق میزند و بعد نگاهم میکند.
«اونقدرها هم که به نظر میآد بد نیست، آقا.»
آقای هزرد لبخند میزند. یک خانم که خیلی رسمی لباس پوشیده، وارد میشود. آقای هزرد میگوید: «دکتر سلیگمن، جرمایا شاگرد جدیدمون، رو بهتون معرفی میکنم.»
«سلام جرمایا.»
آقای هزرد میگوید: «دکتر سلیگمن مدیر مدرسه هستن.»
شقورق میایستم. اولین برخورد خیلی مهم است.
میگویم: «به نظر مدرسه خوبی میآد.»
دکتر سلیگمن لبخند میزند. «خوشحالم که این رو میشنوم. امیدوارم بتونی خوب خودت رو وفق بدی.»
«بله، خانم. منم همین رو میخوام.»
«فعلاً سؤالی نداری؟»
«این مدرسه تیم بیسبال هم داره؟»
حجم
۲۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
نظرات کاربران
جرمایا لاپر که عاشق بازی بیسباله بعد از عمل کردن قلبش دیگه نمیتونه بازی کنه و اون همه عشق و علاقه ای که به بیسبال داره تنهاش نمیزارن. این کتاب پر از شکست هایی است که موفقیت های چشمگیری رو به
انگیزشی،شاد کننده، محشر...
#کتاب_خوندم #بدون_مرز رمان نوجوان داستان پسربچه ای عاشق بیسبال، که بعد از عمل پیوند قلب دیگر نتوانسته بازی کند. اما رویای بیس بال رهایش نمیکند. جرمایا به دنبال راهی میگردد که بتواند به نحوی در بازی بیس بال سهمی داشته باشد... و در این مسیر
عالی و برای سنین 12 تا به بالا خوبی