دانلود و خرید کتاب نجات ارداس؛ جلد ششم الیوت شرفر ترجمه مریم محرابیان
تصویر جلد کتاب نجات ارداس؛ جلد ششم

کتاب نجات ارداس؛ جلد ششم

معرفی کتاب نجات ارداس؛ جلد ششم

جنگ‌های نفس‌گیر جلد ششم از مجموعه پرطرفدار نجات ارداس، نوشته الیوت شرفر است. مجموعه نجات ارداس را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره مجموعه نجات ارداس

در دنیایی که ارداس در آن زندگی می‌کند همه آدم‌ها یک حیوان درون دارند که همیشه در کنارشان زندگی می‌کند. «کانر»، «میلین»، «رولان» و «ابک» چهار نوجوان این داستان هستند که هرکدام از یک سرزمین آمده‌اند. آنها باید با کمک حیوان درون خود ارداس را از نابودی نجات دهند.

در این مجموعه دنیایی از جنگ و ماجراجویی انتظارتان را می‌کشد. چهار نوچوان این مجموعه قرار است با نیروهای پلید و شیطانی بجنگند.

در هر جلد از ماجراهای این مجموعه چند اتفاق هیجان‌انگیز می‌افتد و این چهار نوجوان ماجراجو هر بار توی یک دردسر تازه می‌افتند. در هر قسمت، بچه‌ها درگیر چند موضوع می‌شوند و بارها به چالش کشیده می‌شوند. در این مجموعه داستان فانتزی مفاهیمی مانند روابط بین انسان و حیوان و نیازهای مشرتک آنها مطرح می‌شود و به ما یادآوری می‌‌کند که باید از حیوانات مراقبت کنیم.

خواندن مجموعه نجات ارداس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان بالای دوازده سال مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب جنگ‌های نفس‌گیر

کانِر نمی‌فهمید که چرا یک پدر باید فرزندش را رها کند! او می‌دانست رئیسی مثل پوجالو، مسئولیت‌های زیادی دارد: آسایش اوکایهی در ذهن او مهم‌ترین مسئولیت بود؛ اما بازهم...

کانِر که غرق در افکارش بود، روی یک بوته، سکندری خورد. ناسزا گفت و انگشت‌های پایش را ماساژ داد؛ بعد به راهش ادامه داد. به‌قدری نور ماه کم بود که آن‌ها مانع یا بوته‌ها را درست نمی‌دیدند. کانِر یک لحظه به ستاره‌های درخشان و پراکنده نگاه کرد. بعد دوباره به جلوی پایش خیره شد و راه افتاد.

اَبِک همیشه با آب‌وتاب از خانواده‌اش حرف می‌زد. سوآمایی که اَبِک از او تعریف می‌کرد، بسیار زیبا بود و پدرش هم بسیار خردمند. بالأخره کانِر آن‌ها را دید و به‌جای اینکه تحت‌تأثیر قرار بگیرد، حس بدی پیدا کرد.

بدون تردید خانواده به هرکسی حس خاصی از امنیت می‌دهد و کانِر به‌همین دلیل طلسم گُرازِ آهنی رامفوس را برای حمایت و امنیت خانواده‌اش، تسلیم دشمن کرده بود. درهرصورت حالا آرزو می‌کرد که ای‌کاش اَبِک با آن‌ها بود تا به او می‌گفت که بی‌علاقگی پدرش را پای مشکلاتش بگذارد. اَبِک برای او و برای همهٔ آن‌ها مثل یک خواهر بود. او دختر فوق‌العاده‌ای بود؛ هرکسی او را می‌دید، این را می‌فهمید.

چشم‌های کانِر برای ازدست‌دادن دو نفر غمگین شد؛ دو نفری که شاید برای همیشه صدایشان خاموش شده باشد.

لحظه‌ای به آسمان نگاه کرد و چند جمله را بی‌صدا گفت: شاید اَبِک هم الان این ستاره‌ها رو می‌بینه. قوی باش اَبِک! از میلین محافظت کن. به اون کمک کن تا خودش رو ببخشه.

رولان گفت: «آهای پسرِ سربه‌هوا! راه برو!» و از پشت سرِ کانِر سکندری خورد و با دست‌هایش شانهٔ او را گرفت تا نیُفتد. کانِر سرش را تکان داد؛ دوباره تمرکز کرد و در تاریکیِ شب راه افتاد. جلوتر از آن‌ها بریگان کاملاً هُشیار بود. گوش‌هایش را صاف کرده بود تا گروه را بهتر راهنمایی کند؛ اما معنی‌اش این نبود که کانِر به خودش اجازه دهد در این سرزمین خطرناک، گوش‌به‌زنگ نباشد.

کانِر حواسش را جمعِ فضای دوروبَرشان کرد. حواس او با پیوستن به بریگان، قوی‌تر می‌شد. زمین، بوهای متفاوتی داشت: بوی ملایم علف‌های زیرِ پا تا عطر مطبوع بوته‌های وحشی؛ همچنین بوی بسیار خوبی از موجودات زیر زمین و رایحهٔ لطیفی از سمت موریانه‌ها. کانِر می‌توانست در تاریکی، هم سریع راه برود و هم بوهای تُند را استشمام کند.

تارِک تصمیم گرفته بود از آن به بعد برای اینکه کمتر با مهاجمان روبه‌رو شوند، شب‌ها حرکت کنند؛ که در این‌صورت میدان دیدشان کمتر می‌شد و باید به حس بویاییِ مطمئنِ بریگان تکیه می‌کردند. بریگان جلوی آن‌ها حرکت می‌کرد و کانِر قدم‌هایش را بااطمینان‌تر برمی‌داشت. تارِک و رولان هم پشت سرِ آن‌ها می‌آمدند و قدم‌هایشان را جای پاهای بریگان و کانِر می‌گذاشتند.

هنوز مسافت زیادی را به‌طرف جنوب اوکایهی نرفته بودند که مناظر اطراف تغییر 


امیرحسین جعفری
۱۴۰۱/۰۱/۱۱

نویسنده واقعا خلاق بود. شین ... گار ... گریتون ... شتر مرغ ها، شیر های ماده، کابارو، سگ های وحشی، اون موش کور، مرگ چین وی، فرماندهی پدر ابک ... در کل برای این داستان ذهن خلاقی نیاز بود

کاربر ۳۶۳۸۱۴۹
۱۴۰۰/۰۸/۲۶

من مجموعش رو دارم محشره 👍

E.H.B.R.A.M
۱۴۰۳/۰۴/۲۱

محشر فقط همین

«من توی این جنگ از عهدهٔ خودم برمیام. هیچ موجودی تاحالا زندگی‌ای مثلِ زندگی من نداشته؛ حتی گریتون. اگه جرئت حمله داشته باشه، با پنجه‌هام چنان روی سر مثلثی‌شکلِ شبیهِ میمونش می‌کوبم و اون‌قدر تکونش می‌دم که دیگه نتونه حرکت کنه. این جواب من به اونه.» قلب کانِر به‌شدت تپید؛ برخلاف میل باطنی‌اش، دوست داشت این صحنه را ببیند.
=o
برای بار دوم، نزدیک بود توسط عزیزترین افراد زندگی‌اش کشته شود و مجبور شد مار بزرگ را از درون چشم‌های آن‌ها ببیند. رولان سرش را تکان داد و تلاش کرد افکارش را دوباره به‌سمت دهکدهٔ اوکایهی برگرداند؛ اما تصویر چهرهٔ بی‌احساس میلین، وقتی اَبِک را گرفته بود و به‌طرف مهاجمان می‌برد، دوباره جلوی چشمش می‌آمد. انگار دنیا قصد داشت چیزی را به او ثابت کند: همه تو رو رها می‌کنن. دوست‌داشتن تو نفرین شده‌ست.
Kosar

حجم

۱۵۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

حجم

۱۵۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
تومان