کتاب نجات ارداس؛ جلد سوم
معرفی کتاب نجات ارداس؛ جلد سوم
پیوندهای خونی جلد سوم از مجموعه پرطرفدار نجات ارداس، نوشته گارث نیکس و شان ویلیامز است. مجموعه نجات ارداس را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره مجموعه نجات ارداس
در دنیایی که ارداس در آن زندگی میکند همه آدمها یک حیوان درون دارند که همیشه در کنارشان زندگی میکند. «کانر»، «میلین»، «رولان» و «ابک» چهار نوجوان این داستان هستند که هرکدام از یک سرزمین آمدهاند. آنها باید با کمک حیوان درون خود ارداس را از نابودی نجات دهند.
در این مجموعه دنیایی از جنگ و ماجراجویی انتظارتان را میکشد. چهار نوچوان این مجموعه قرار است با نیروهای پلید و شیطانی بجنگند.
در هر جلد از ماجراهای این مجموعه چند اتفاق هیجانانگیز میافتد و این چهار نوجوان ماجراجو هر بار توی یک دردسر تازه میافتند. در هر قسمت، بچهها درگیر چند موضوع میشوند و بارها به چالش کشیده میشوند. در این مجموعه داستان فانتزی مفاهیمی مانند روابط بین انسان و حیوان و نیازهای مشرتک آنها مطرح میشود و به ما یادآوری میکند که باید از حیوانات مراقبت کنیم.
خواندن مجموعه نجات ارداس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان بالای دوازده سال مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب پیوندهای خونی
لیشای هشدار داده بود که ادامهٔ مسیر آنها از میان جنگل میگذرد و اصلاً هم کار سادهای نیست! او درست میگفت؛ چون گاهی مجبور میشدند برای عبور از مسیرهایی بسیار باریک، پشت سرِ هم و در یک صف حرکت کنند؛ مسیرهایی که از میان درختها و بوتههای درهمتنیده و نمناک میگذشت. بالای سرِ آنها هم درختهایی با شاخههای معلق و بالاروندههایی وجود داشت که بهمحض اینکه به آنها ضربهای میخورد، کلی زالو و شَته پایین میریخت. حتی وقتی اِسیکس با چشمهای نافذ خود مسیر عریضتری را برای عبور پیشنهاد داد، لیشای اجازهٔ تغییر مسیر نداد؛ او گفت که مردم تِرگِش برای عبورومرور از مسیرهای بازتر استفاده میکنند و اگر آنها هم از همان مسیرها بروند، احتمال اینکه زودتر دیده شوند، بیشتر میشود.
رولان برگ بزرگ و مرطوبی را که روی صورتش افتاده بود، برداشت و گفت: «من نمیفهمم! یعنی حیوان درون مردم تِرگِش، کرگدنه؟!»
لیشای توضیح داد: «نه! اونا اصلاً حیوانِ درون ندارن! اونا نه با شهد و نه بیشهد با هیچ حیوانی پیوند نمیگیرن. هیچکس هم دلیلش رو نمیدونه! ولی احتمالاً بهخاطر اینه که هر بچهای توی تِرگِش با یه بچهکرگدن بزرگ میشه! اونا از همون بچگی با کرگدنها زندگی میکنن، چیز یاد میگیرن و...»
رولان گفت: «اُه، چه وضعی دارن پس! بااینحال کرگدنها اینقدر بزرگ هستن که اِسیکس بهراحتی اونا رو از بالا ببینه! اِسیکس که هیچی، خودِ منم بهخوبی اونا رو از فاصلهٔ دور تشخیص میدم.»
اَبِک حرف رولان را تأیید کرد و گفت: «آره درسته؛ کرگدنها خیلی بزرگن؛ ولی من کرگدنها رو تاحالا فقط توی علفزارها دیدم و هیچوقت همچین جای پُر از درختی، کرگدن ندیدم!»
لیشای دوباره توضیح داد: «کرگدنهای فارسیتنانگ با کرگدنهای نیلو فرق دارن. این کرگدنها خیلی کوچیکترن و خیلی هم سریعتر میدوئن. ضمناً آموزشدادن و رامکردنشون هم کار سختیه. تاحالا اسب وحشی دیدین؟ اینا هم کرگدن وحشی هستن. حالا فکر کنین مردم تِرگِش دیگه کی هستن که سوار یه همچین حیوانهایی میشن! و علت اینکه ما باید تا میتونیم ازشون دوری کنیم و از این مسیرهای باریک و کمتردد بریم، همینه!»
رولان با اعتراض گفت: «ولی کاش میشد یهجوری از دست این حشرههای گزنده خلاص میشدیم!» و با دست راست خود محکم به پشت دست چپش زد تا حشرهای را که درحالِ مکیدن خونش بود، بکشد. رولان از جنگل متنفر بود؛ او حتی احساس میکرد کمی ناخوشاحوال شده است.
لیشای گفت: «وقتی از رودخونه دور بشیم و بیشتر توی جنگل پیش بریم، از این نوع حشرههای خونخوار کمتر پیدا میشه.» مکثی کرد و بعد ادامه داد: «البته اینم بگم که توی جنگل، زالو و عنکبوت و مورچهٔ آتشین زیاده! پس باید برای خوابیدن از ننو استفاده کنین. وقتی هم که بیدار شدین و خواستین کفشهاتون رو بپوشین، حتماً باید قبلش اونا رو خوب تکون بدین.»
رولان که از دست حشرهها کلافه شده بود، با ناراحتی گفت:
حجم
۲۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
جلد خیلی جالب بود و جذاب و اینکه دوباره میگم چرا نویسنده ها متفاوتن؟ آخه چراااا؟