کتاب نامه به سیمین
معرفی کتاب نامه به سیمین
کتاب نامه به سیمین نوشته ابراهیم گلستان است. این کتاب نامه ابراهیم گلستان به سیمین دانشور نویسنده مشهور ایرانی است. گلستان و دانشور هردو از چهرههای تاثیرگذار ادبیات فارسی هستند و این کتاب نامهای بیجواب از طرف گلستان به سیمین دانشور است.
درباره کتاب نامه به سیمین
کتاب نامه به سمین مقدمه کوتاهی دارد به قلم عباس میلانی که در آن، نخستین برخوردش با نامه صد و چند صفحهای ابراهیم گلستان خطاب به سیمین دانشور در خانه ابراهیم گلستان را روایت کرده است، گویا اولین باری که نامه از طرف ابراهیم گلستان برای سیمین دانشور فرستاده شده به دست او نرسیده است و بار دوم گلستان نامه را به دوستی سپرده تا به دست سیمین برساند و خودش هم یک نسخه از آن نگهداشته است.
خواندن کتاب نامه به سیمین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی و این دو نویسنده پیشنهاد میکنیم.
درباره ابراهیم گلستان
سید ابراهیم تقوی شیرازی مشهور به ابراهیم گلستان، متولد ۲۶ مهر ۱۳۰۱، کارگردان، داستاننویس، مترجم، روزنامهنگار و عکاس ایرانی است. او اولین کارگردان ایرانی است که جایزهای بینالمللی دریافت کرده است، ابراهیم گلستان برنده مدال برنز جشنواره فیلم ونیز برای اثر یک آتش شده است.
ابراهیم سال ۱۳۲۰ برای تحصیل حقوق به تهران رفت. در آنجا در ۲۱ سالگی با دختر عمویش فخری گلستان (تقوی شیرازی) ازدواج کرد. در دوران تحصیل وارد حزب توده شد و تحصیل را رها کرد. در حزب توده اپریم اسحاق و نورالدین کیانوری از دوستان نزدیک او بودند. وقتی خلیل ملکی از حزب جدا شد گلستان با این انشعاب مخالف بود. اما خود گلستان در سال ۱۳۲۶ از این حزب جدا شد. جدایی او نه به خاطر اختلاف نظری و فکری بلکه به دلیل اعتقادش به روابط ناسالم و باندبازیها و جاهطلبیهای افراد حزب بود. او در سال ۱۳۲۶، کتاب اول خود را که مجموعهٔ داستانی با نام «به دزدی رفتهها» بود، منتشر کرد .سال ۱۳۳۶، استودیوی سینمایی خود را با نام «استودیو گلستان» را تأسیس کرد و تعدادی فیلم مستند برای یکی از سازمانهای شرکت نفت ساخت. یک آتش و موج و مرجان و خارا از این جملهاند، عدهای از منتقدانش از جمله جلال آل احمد او را برای این فیلم شخصیتی در خدمت حکومت میدانستند. گلستان کارگردان دو فیلم داستانی با نامهای خشت و آینه (۱۳۴۴) و اسرار گنج درهٔ جنی (۱۳۵۰) را هم ساخت و تهیهکنندهٔ فیلم خانه سیاه است فروغ فرخزاد شد. ارتباط عاشقانه ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد یکی از مشهورترین حواشی زندگی این دو نفر است.
برخی از کتابهای ابراهیم گلستان و آثار تالیفی او به شرح زیر است:
آذر، ماه آخر پاییز
شکار سایه
جوی و دیوار و تشنه
مد و مه
اسرار گنج درّهٔ جنّی
خروس داستان بلند
گفتهها
از روزگار رفته حکایت
در گذار روزگار
نامه به سیمین نامه
برخوردها در زمانه برخورد
مختار در روزگار
بخشی از کتاب نامه به سیمین
حالا هم که کمکم هفتادساله میشوم هم فضولی سر جا مانده است هم حواس را درستجمعنکردن. بههرحال ما را عوض کردند و ناشر را به جای ما نشاندند. آنوقتها در مدرسهها همدیگر را با نام خانوادگی صدا میکردیم، و حالا هم هنوز به یاد نمیآورم که اسم اول ناشر چه بود. شاید اکبر بود. بههرحال. او را نشاندند و همان وضع دوباره شروع شد و ناشر که در کلاس بچهٔ کاملاً خنگی بود شروع کرد به تعریف همان کشتزار و همان راه و همان نقطه که پیش میآمد. و گفت که نقطه یک آدم است. و شروع کرد به وصف صورت آن آدم. منِ فضول یکمرتبه گفتم «آقا بزرگم!» پدرِ پدرِ من، حضرت آیتالله آسید محمدشریف تقوی را رضاشاه تبعید کرده بود به تهران، حبس نظر، در خانهاش. که فقط حق داشت به مسجد نزدیک خانهاش که مسجد سنگی بود برود و نماز بخواند. ما در سال ۱۳۱۱، وقتی دهساله بودم یا میشدم، و از کلاس چهارم رفته بودم به پنجم اما هنوز سال درسی شروع نشده بود، با پدرم و مادرم و دوتا از عموها و زن یکی از عموها با اتومبیل رفته بودیم تهران و یکماهی در خانهٔ پدربزرگ بودیم که خانهٔ بزرگی بود. و این بار اولی بود که من او را میدیدم و او مرا میدید. خیلی پیر بود. ریشهای بلند سفید داشت اما آنچه بیشتر نگاه مرا به او میکشاند ابروهای بسیار بلند سفید او بود که چنان روی چشمهایش را میپوشاند که وقتی من از توی حیاط خانهاش از جلو اتاقی که مینشست و کتاب یا دعا میخواند میگذشتم و به او سلام میکردم او باید اول با دست موهای ابرو را بالا بزند تا بتواند مرا ببیند. چشمهای درخشان سوراخکنندهیی داشت که این کلمه اگرچه ترجمهٔ ثاقب است اما بهخصوص آن را به کار میبرم چون «ثاقب» به صورت صفت چشم درآمده و از سکه و اثر و انتقال معنی افتاده است. بههرحال از وصفی که ناشر کرد من داد زدم «آقا بزرگم!» خودش بود. از راه ناشر خنگ ازش پرسیدند «شب قدر چه شبی است؟» چون آن شب ماه رمضان یا یکی از شبهای ۱۹- ۲۱ -۲۳ بود یا نزدیک به آن. ناشر جواب داد «شما با شبنشینی و تریاک و شیرینی خوردنتان چهکار به شب قدر دارید.» باز پرسیدند «وصیتنامهٔ اموال شما کجاست؟» چون وقتی مرده بود میگفتند زن آخری او که تهرانی بود همهٔ اموال او را خورده و وصیتنامهٔ او را پنهان کرده یا از میان برده. جواب آمد «در این شبهای مقدس عبادت شما هنوز فکر مال دنیا هستید، باشید، اما بگذارید من به عبادت خودم برسم.» و رفت. در سکوت دراز بالاخره سرهنگ ضیاء سلطان مجاب گفت «من نیت میکنم.» دوباره همان وضع تا وقتی که ناشر شروع کرد به وصف قیافهٔ کسی که گویا میدید.
حجم
۱۳۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱۳۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
لحن خودپسندانهٔ ابراهیم گلستان پسزننده است اما در آن میان حرفهای خوبی هم زده که خواندنش من را به فکر فرو برد.