دانلود و خرید کتاب قصه ها عوض می شوند؛ علاء الدین سارا ملانسکی ترجمه سارا فرازی
تصویر جلد کتاب قصه ها عوض می شوند؛ علاء الدین

کتاب قصه ها عوض می شوند؛ علاء الدین

معرفی کتاب قصه ها عوض می شوند؛ علاء الدین

کتاب قصه‌ها عوض می شوند؛ علاء الدین یکی از کتاب‌های مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند نوشته سارا ملانسکی است که با ترجمه سارا فرازی در انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

درباره مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند

مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند داستان یک خواهر و برادر است که یک آینه‌ جادویی دارند. پری‌ای که در آینه زندگی می‌کند هربار آنها را به درون یک قصه قدیمی می‌فرستد. هربار هم بچه‌ها قصه را تغییر می‌دهد.

پری توی آینه این بار برای آن‌ها قصه‌ علاء الدین را آماده کرده است و بچه‌ها قرار است این‌بار پا به دنیای این قصه بگذارند و آن را زندگی کنند.

خواندن مجموعه قصه ها عوض می‌شوند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ علاء الدین

سرم را با دست می‌مالم.

آخ... واااای!

یکی می‌گوید: «ببخشید.»

به‌سمت چپم نگاه می‌کنم. یک پسر نوجوان با موهای مشکی، چشم‌های درشت سیاه و پوست تیره به‌طرفم می‌آید. پارچه‌ای به یکی از زانوهایش بسته و یک توپ نیم‌دایره‌ای توی دستش است.

«خوبی؟ ببخشید خورد به سرت.»

«خوبم.» بعد به جونا نگاه می‌کنم که کنارم نشسته، اما ظاهراً چیزی به سرش برخورد نکرده است. اطراف را نگاه می‌کند و لبخند می‌زند.

خوش‌حال می‌گوید: «فکر کنم توی داستان جک و لوبیای سحرآمیزیم.»

بعید می‌دانم. جونا همیشه همین فکر را می‌کند.

صدای دیگری از دور می‌آید: «شرط می‌بندم نمی‌تونی من رو بزنی. مطمئنم.»

آقا پسرِ مؤدب اولی توپ را پرت می‌کند به‌سمت پسر دیگر. توپ به بازویش می‌خورد.

پسر دومی می‌گوید: «بالاخره من رو زدی.» بعد اخم می‌کند و می‌رود کنار چندتا بچهٔ دیگر می‌نشیند.

نکند توی کلاس ورزش یکی از قصه‌ها فرود آمده‌ایم؟ دوروبَرَم را نگاه می‌کنم. حدوداً شش‌تا بچه هستند که کمی از من بزرگ‌ترند. لباس ورزشی پوشیده‌اند و انگار عرق کرده‌اند. دوروبَرِمان مدرسه یا زمین بازی نیست و فقط یک جادهٔ باریک دیده می‌شود. آسمان آبی است و آفتاب حسابی داغ.

شانس آوردم کاپشن نپوشیدم.

دختری با موهای قهوه‌ای که آن‌ها را دُم‌اسبی بسته، سر من و جونا فریاد می‌زند: «می‌شه از سر راه برین کنار؟»

دستپاچه بلند می‌شوم و می‌گویم: «ببخشید.»

دوست دارم بدانم چه بازی‌ای می‌کنند. شاید یک بازی جادویی! بازی‌ای که ما چیزی از آن نمی‌دانیم، چون فقط توی قصه‌ها اتفاق می‌افتد. «جونا بیا. شازده کجایی؟»

صدای میویی می‌شنوم و می‌بینم شازده به توپ زُل زده است.

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۴۰۰/۰۸/۱۸

خوب بود اما خب اگر نویسنده خلاقیت بیشتری به کار می برد و مثلا پایان رو یکم تغییر میداد خیلی جذاب تر میشد😸💞

کارین(غرق در دنیای کتاب)♥︎•
۱۴۰۰/۰۵/۲۲

سلام من نسخه‌ ی چاپی رو دارم ولی خیلی عالی بود.

シ︎دختر کتابخونシ︎
۱۴۰۰/۰۲/۳۱

عااااااااااالیییییی😀😀😍😍

Hasti
۱۴۰۰/۰۲/۰۴

عالیه عالیه عالیه عالیه عالیه اگر من در مسابقه ی کتابخانی شون شرکت می کردم حتما برنده میشدم😅😅 جلد های ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۱۰ و ۱۱ رو خوندم

♥💗🐞لیدی باگ🐞💗♥
۱۴۰۰/۰۲/۰۲

خیلی عالی بود💠💠💠💠💠💠💠♥♥♥♥♥♥♥♥

♡Sara♡
۱۴۰۰/۰۳/۱۱

بی نهایت زیبا💟💙

۳۴۵۶
۱۳۹۹/۱۲/۰۷

عالی بود این کتاب من چند نمونه از مجموعه قصه ها عوض میشوند رو دارم و اونا هم خوبن دوستان عزیزم ☺☺

یـ★ـونا
۱۴۰۰/۱۰/۰۱

من میلیون ها ستاره به این مجموعه میدم*-*🍭🍫 واقعاااااااا فوق العاده و محشرههه*---*🌈☁ اگه این مجموعه رو نخونید عامم ۳ پنجم عمرتون به فناستتت :))🌿🍪

arina
۱۴۰۰/۰۶/۲۵

باز هم داستان دیگه و زیبایی ها خودش عالی بود حتما بخونید❤👍👍

Hosna
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

مثل همیشه عااااااااالی بود عااالی ✔️❤️✌️

شاید مهم‌ترین مسئله، فقط تلاش‌کردن باشد؛ حتی اگر به نتیجه‌ای که می‌خواهی، نرسی.
Maria:)
توی زندگی، همیشه همه‌چیز عادلانه نیست.
Maria:)
البته که توی زندگی، همیشه همه‌چیز عادلانه نیست.
unikorn
جونا می‌گوید: «خیلی خوش‌مزّه‌ست. حتی به سُس کچاپ هم نیاز نداره.» این نهایتِ تعریفِ جوناست؛ او دیوانهٔ کچاپ است.
★ fatemeh ★
متأسفانه من دوباره خودم را می‌سوزانم؛ البته نه با همان ستارهٔ قبلی، اما دقیقاً همان‌جای قبلی روی آرنجم! آخ!
Maryam
«من کلاستروفوبیا دارم؛ از جاهای کوچیک و بسته متنفرم.»
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
مشکلِ داشتن یک قالیچهٔ پرنده که فقط چند متر بالاتر از زمین حرکت می‌کند، این است که پِی‌درپِی به مردم می‌خوریم. به نظر می‌آید اینجا داشتن قالیچهٔ پرنده، چیز غیرعادی‌ای نیست؛ چون هیچ‌کس با دیدن دو بچه و یک گربه که سوار قالیچهٔ جادویی هستند، فریاد نمی‌کشد.
★ fatemeh ★
می‌شنوم که جونا می‌گوید: «سلام، آقای... امممم... آقا...» حاضرم شرط ببندم که می‌خواست او را آقای جادوگرِ شرور صدا کند.
★ fatemeh ★
بعد از اینکه ناظم اسم برندهٔ مسابقهٔ کتاب‌خوانی را از بلندگو اعلام می‌کند، پنی ذوق‌زده می‌گوید: «من بردم، من بردم!» خبرِ خوش اینکه ناظم ما را غافلگیر می‌کند و می‌گوید دو برنده اعلام خواهد کرد؛ یکی کسی که بیشترین پول را جمع کرده و دیگری کسی که بیشترین کتاب را خوانده است؛ او دختری به اسم پریاست که در کلاس دیگری درس می‌خواند. من از این بابت خوش‌حالم؛ چون برنده‌شدن پنی به‌تنهایی زیاد عادلانه نبود. البته که توی زندگی، همیشه همه‌چیز عادلانه نیست.
1motahare
شاید مهم‌ترین مسئله، فقط تلاش‌کردن باشد؛ حتی اگر به نتیجه‌ای که می‌خواهی، نرسی. مثل آن سنجاب که به‌جای یک کیسه جواهر به ما رسید. بعضی‌وقت‌ها هم نتیجه خیلی بهتر و لذت بخش‌تر است.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
من و شاهزاده‌خانوم هیچ چیز دیگه‌ای نمی‌خوایم. چون همدیگرو داریم و این برای ما کافیه.
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
«می‌خوام یه آرزو کنم. دوست دارم بچه‌های خیابانی، کسانی که به‌اندازهٔ من خوش‌بخت نیستن، یه کاخ برای خودشون داشته باشن.»
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
وقتی‌که من همه‌چیز را خراب کردم، جونا با من مهربان بود؛ من هم باید مثل او رفتار کنم.
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
تصور می‌کنم اگر هزارتا جونا وجود داشته باشد، در کل جهان با کمبود کچاپ مواجه می‌شویم.
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
خانه حس خوب و پر از عشق و محبتی را به آدم می‌دهد.
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
اینکه او بعد از این‌همه مشکلاتی که درست کردم، هنوز فکر می‌کند من بهترینم، برایم لذت‌بخش است.
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
من و جونا همیشه گند می‌زنیم به داستان‌هایی که به آن‌ها سفر می‌کنیم
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
به شخصیت‌های افسانه‌ای نگاه می‌کنم. علاءالدین و شاهزاده بدرالبدور سوارِ قالیچهٔ پرنده، از کنار قصر بچه‌ها عبور می‌کنند. آن‌ها خیلی خوش‌حال‌اند. اگر از پنجره‌های قصر، داخل را نگاه کنم، کریما را با گروهی از بچه‌ها توی آشپزخانه می‌بینم. آن‌ها مشغول آشپزی هستند. عالیه!
یـ★ـونا
توی زندگی، همیشه همه‌چیز عادلانه نیست.
𝐑𝐎𝐒𝐄
شاید مهم‌ترین مسئله، فقط تلاش‌کردن باشد؛ حتی اگر به نتیجه‌ای که می‌خواهی، نرسی
𝐑𝐎𝐒𝐄

حجم

۳۰۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۳۰۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
تومان