دانلود و خرید کتاب سیرک میراندا کیسی بیزلی ترجمه ندا احمدی
تصویر جلد کتاب سیرک میراندا

کتاب سیرک میراندا

نویسنده:کیسی بیزلی
امتیاز:
۴.۶از ۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سیرک میراندا

کتاب سیرک میراندا نوشته کیس بیزلی و ترجمه ندا احمدی است. کتاب سیرک میراندا را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب سیرک میراندا

میکا اصلا اوضاع خوبی ندارد، او غمگین است و سعی می‌کند خودش را سرپا نگه‌دارد چون پدربزرگش بیمار است و عمه‌ اعصاب خوردکنش گرترودیس به بهانه مراقبت از پدربزرگ پیش آنها آمده است. در همین زمان پدربزرگ یک حقیقت را برای میکا فاش می‌کند، سیرک میراندا که پدربزرگ همیشه از آن قصه می‌گفته حقیقت دارد، دنیای جادو و اتفاقات عجیب واقعی است و حالا میکا باید این دنیای عجیب را بشناسد.

خواندن کتاب سیرک میراندا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکانی که دوست دارند در دنیای جادو غرق شوند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سیرک میراندا

قبل از اینکه عمه گرترودیس فرصت کند چیزی بگوید، میکا سینی چای را بلند کرد. محکم نگه‌داشتنش کار سختی بود و با اولین قدمی که به سمت در برداشت، فنجان‌ها شروع به لرزیدن روی نعلبکی‌هایشان کردند.

عمه گرترودیس راهش را بست و گفت: «کجا می‌ری؟»

میکا سعی کرد زورکی لبخند بزند، جواب داد: «طبقهٔ بالا، برای چای.»

عمه همین‌طور که سینی چای را از دستانش می‌گرفت، نگاه معناداری به میکا انداخت و گفت: «لازم نکرده. تو همین‌جا می‌شینی و شلوغ‌بازی هم در نمیاری.»

اخم‌های میکا رفت توی هم؛ او که سروصدایی نکرده بود. «ولی من همیشه موقع چای می‌رم پیش پدربزرگ افرایم.»

عمه دماغش را بالا کشید و جواب داد: «افرایم خیلی خسته‌ست. فکر کنم بهترین کار اینه که انقدر اذیتش نکنی.»

«اما امروز صبح که حالش بهتر بود! می‌خواست یه چیزی رو بهم بگه... شما نمی‌خواین بذارین ببینمش چون...»

«چون نمی‌خوام تو یه پیرمرد مریض رو دقه به دقه اذیت کنی و چون دلم نمی‌خواد دیگه داستانای مسخره توی گوشِت خونده شه، مخصوصاً داستانای مسخرهٔ پدربزرگت. حالا بشین سر جات.» و با سر به طرف میز آشپزخانه اشاره کرد.

میکا از جایش تکان نخورد، عمه گرترودیس یکی از فنجان‌های گل رز را از سینی برداشت و گذاشت روی میز، بعد ابرویش را بالا انداخت و به میکا خیره شد.

تازگی‌ها میکا حس می‌کرد شبیه کِش لاستیکی‌ای شده که عمه هر بار با حرف‌هایش بیشتر آن را می‌کِشد. مسلماً این کشمکش نمی‌توانست همیشگی باشد، بالأخره یا عمه خسته می‌شد یا کِش در می‌رفت؛ البته امروز وقتش نبود.

با بی‌میلی به طرف میز رفت. توی خیالش قوی‌ترین صاعقهٔ ممکن را به سمت عمه‌اش فرستاد. عمه به طرف در رفت. میکا همین‌طور که پشتش به او بود، گفت: «می‌خواد منو ببینه!»

«چاییت رو بخور.»

 

シ︎دختر کتابخونシ︎
۱۴۰۰/۰۲/۱۸

من الان بیشتر این کتاب و خوندمم و واقعا واقعا محشرهههههههههههههههههه😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

دختر کتاب خوان 📖 🌸
۱۴۰۰/۰۴/۱۷

یکی از هیجان انگیز ترین و بهترین کتاب هایی که من خوندم😍✨ انقدر این کتاب قشنگه‌ که من هر چقدر ازش تعریف کنم کمه🤩🌟✨ و اینم خلاصه ای از این کتاب هست که اگر دوست داشتید میتونید بخونید:تا حالا فکرشو کردین اگه

- بیشتر
وایلت اورگاردن
۱۳۹۹/۱۰/۲۱

عالی است عالی 💙💜💗

یـ★ـونا
۱۴۰۱/۱۱/۲۷

من این کتابو برای دوستم خریده بودم ولی بهش گفتم خودش خوند به من بده و وقتی داد انقد جذبش شدم ک نمیخواستم بهش پس بدمم🤡😂👍🏻 لعنتی خیلی خوب بودددددددد پیشنهاد میکنم حتما بخونید چون فوق العادست:)💃🏻🌸

رضا
۱۴۰۱/۰۹/۲۵

فوق العاده بود..ممنون از طاقچه که به بینهایت اضافه کردی. 🥇🥇🥇♥️

:)
۱۳۹۹/۱۱/۱۵

خیلیییییییییییییی عالیییی من که از خوندنش به شدت لذت بردم 🤩🤩😍😍👌🏻

booklove
۱۳۹۹/۱۰/۰۶

تعریف این کتاب شنیدم بنظر بی نظیره👌🏻😍

Razieh88
۱۳۹۹/۱۲/۳۰

واقعا کتاب جذابی بود و ادم هنگام خوندنش خیلی هیجان زده میشه من که خیلی خوشم اومد

🍃تالکین فن🍁🍃
۱۴۰۳/۰۴/۱۲

داستانش،درباره ی پسری به نام میکاست که با پدربزرگش زندگی میکنه،زمانی که پدربزرگش به سختی بیمار میشه،به دنبال جادوگر قدرتمندی به نام لایت بندر میره تا پدربزرگش رو نجات بده،اثری با معنا،دوست داشتنی و هیجان انگیز درباره ی قدرت خواستن،واقعا

- بیشتر
Tonkshead
۱۴۰۲/۰۶/۱۶

کتاب‌ جالبی بود و من مخصوصا از شخصیت لایت‌بندر بیشتر از همه خوشم اومد و چینتسی هم بامزه بود. من چاپی این کتابو دارم. بار اول که خوندمش، زیاد ازش خوشم نیومد، ولی وقتی برای دومین بار خوندمش، بیشتر ازش خوشم

- بیشتر
بعضی‌ها اونقدر شجاع نیستن که بتونن خاص بودنشون رو درک کنن و بعضی‌ها ممکنه توی کل زندگیشون در این مورد اشتباه کنن.
Bi-Eb
«چون وقتی به زور می‌خوای چیزی رو نگه داری، می‌شکنیش.»
Bi-Eb
لپ‌هایش گل انداخته بودند. «یه جور دستبند دوستیه. بنابراین مهم نیست عمه گرترودیس چقدر منو دور می‌بره، این‌جوری واقعاً از هم جدا نمی‌شیم.»
•𝒷‌𝓪𝓻𝓪𝓃 ִֶָ🤍🌿
وقتی شاهد یک اتفاق جادویی هستید، مهم‌ترین چیز این است که آن را تشخیص دهید، چون ممکن است فرصت دوباره‌ای به شما داده نشود.
Bi-Eb
حتی اگر همه‌چیز زندگی‌ات به‌هم‌ریخته باشد، باز هم باید هر روز صبح از خواب بیدار شوی و به صدجور کار روزمرهٔ الکی برسی
Bi-Eb
جنگ خیلی بی‌سروصدا و غیرمنتظره تمام شده بود. انگار بین یک لحظه و لحظهٔ بعدش، مادران تمام سربازها نگاهی به ساعتشان انداخته بودند و به نظرشان آمده بود که بازی‌کردن پسرشان زیادی طول کشیده؛ کارِ خانه را ول کرده بودند و از در بیرون می‌آمدند تا پسرشان را صدا بزنند. هر مادری صدا می‌زد: «دِیوی! کلاوس! پی‌یِر! دست و صورتتون رو بشورید وقت شامه.» سربازها با هم دست می‌دادند و برای هم آرزوی موفقیت می‌کردند. بعد، می‌دویدند به طرف مادر یا زن و بچه‌هایشان.
breeze
هیچ وسیلهٔ جادویی به اندازهٔ بند کفش خانوادهٔ تاتل، کفرش را درنیاورده بود.
•𝒷‌𝓪𝓻𝓪𝓃 ִֶָ🤍🌿
سیرک میراندا از آن جاهایی بود که حسابی سرت را گرم می‌کرد. افرایم تمام روز اول را با دویدن از این چادر به آن چادر و دیدن کمی از هر نمایش و آدم‌ها و حیوانات آنجا گذراند. چند مرد قوی‌هیکل دید که می‌توانستند هر کسی را نوک انگشتشان بلند کنند. شیرینی‌های جرقه‌ای خورد و آب‌میوه‌ای آبی‌رنگ نوشید که باعث شد نیم ساعت تمام اُپرا بخواند.
•𝒷‌𝓪𝓻𝓪𝓃 ִֶָ🤍🌿

حجم

۲۰۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

حجم

۲۰۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان