کتاب سیرک میراندا
معرفی کتاب سیرک میراندا
کتاب سیرک میراندا نوشته کیس بیزلی و ترجمه ندا احمدی است. کتاب سیرک میراندا را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب سیرک میراندا
میکا اصلا اوضاع خوبی ندارد، او غمگین است و سعی میکند خودش را سرپا نگهدارد چون پدربزرگش بیمار است و عمه اعصاب خوردکنش گرترودیس به بهانه مراقبت از پدربزرگ پیش آنها آمده است. در همین زمان پدربزرگ یک حقیقت را برای میکا فاش میکند، سیرک میراندا که پدربزرگ همیشه از آن قصه میگفته حقیقت دارد، دنیای جادو و اتفاقات عجیب واقعی است و حالا میکا باید این دنیای عجیب را بشناسد.
خواندن کتاب سیرک میراندا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکانی که دوست دارند در دنیای جادو غرق شوند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سیرک میراندا
قبل از اینکه عمه گرترودیس فرصت کند چیزی بگوید، میکا سینی چای را بلند کرد. محکم نگهداشتنش کار سختی بود و با اولین قدمی که به سمت در برداشت، فنجانها شروع به لرزیدن روی نعلبکیهایشان کردند.
عمه گرترودیس راهش را بست و گفت: «کجا میری؟»
میکا سعی کرد زورکی لبخند بزند، جواب داد: «طبقهٔ بالا، برای چای.»
عمه همینطور که سینی چای را از دستانش میگرفت، نگاه معناداری به میکا انداخت و گفت: «لازم نکرده. تو همینجا میشینی و شلوغبازی هم در نمیاری.»
اخمهای میکا رفت توی هم؛ او که سروصدایی نکرده بود. «ولی من همیشه موقع چای میرم پیش پدربزرگ افرایم.»
عمه دماغش را بالا کشید و جواب داد: «افرایم خیلی خستهست. فکر کنم بهترین کار اینه که انقدر اذیتش نکنی.»
«اما امروز صبح که حالش بهتر بود! میخواست یه چیزی رو بهم بگه... شما نمیخواین بذارین ببینمش چون...»
«چون نمیخوام تو یه پیرمرد مریض رو دقه به دقه اذیت کنی و چون دلم نمیخواد دیگه داستانای مسخره توی گوشِت خونده شه، مخصوصاً داستانای مسخرهٔ پدربزرگت. حالا بشین سر جات.» و با سر به طرف میز آشپزخانه اشاره کرد.
میکا از جایش تکان نخورد، عمه گرترودیس یکی از فنجانهای گل رز را از سینی برداشت و گذاشت روی میز، بعد ابرویش را بالا انداخت و به میکا خیره شد.
تازگیها میکا حس میکرد شبیه کِش لاستیکیای شده که عمه هر بار با حرفهایش بیشتر آن را میکِشد. مسلماً این کشمکش نمیتوانست همیشگی باشد، بالأخره یا عمه خسته میشد یا کِش در میرفت؛ البته امروز وقتش نبود.
با بیمیلی به طرف میز رفت. توی خیالش قویترین صاعقهٔ ممکن را به سمت عمهاش فرستاد. عمه به طرف در رفت. میکا همینطور که پشتش به او بود، گفت: «میخواد منو ببینه!»
«چاییت رو بخور.»
حجم
۲۰۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۲۰۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
نظرات کاربران
من الان بیشتر این کتاب و خوندمم و واقعا واقعا محشرهههههههههههههههههه😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
یکی از هیجان انگیز ترین و بهترین کتاب هایی که من خوندم😍✨ انقدر این کتاب قشنگه که من هر چقدر ازش تعریف کنم کمه🤩🌟✨ و اینم خلاصه ای از این کتاب هست که اگر دوست داشتید میتونید بخونید:تا حالا فکرشو کردین اگه
عالی است عالی 💙💜💗
من این کتابو برای دوستم خریده بودم ولی بهش گفتم خودش خوند به من بده و وقتی داد انقد جذبش شدم ک نمیخواستم بهش پس بدمم🤡😂👍🏻 لعنتی خیلی خوب بودددددددد پیشنهاد میکنم حتما بخونید چون فوق العادست:)💃🏻🌸
فوق العاده بود..ممنون از طاقچه که به بینهایت اضافه کردی. 🥇🥇🥇♥️
خیلیییییییییییییی عالیییی من که از خوندنش به شدت لذت بردم 🤩🤩😍😍👌🏻
تعریف این کتاب شنیدم بنظر بی نظیره👌🏻😍
واقعا کتاب جذابی بود و ادم هنگام خوندنش خیلی هیجان زده میشه من که خیلی خوشم اومد
داستانش،درباره ی پسری به نام میکاست که با پدربزرگش زندگی میکنه،زمانی که پدربزرگش به سختی بیمار میشه،به دنبال جادوگر قدرتمندی به نام لایت بندر میره تا پدربزرگش رو نجات بده،اثری با معنا،دوست داشتنی و هیجان انگیز درباره ی قدرت خواستن،واقعا
کتاب جالبی بود و من مخصوصا از شخصیت لایتبندر بیشتر از همه خوشم اومد و چینتسی هم بامزه بود. من چاپی این کتابو دارم. بار اول که خوندمش، زیاد ازش خوشم نیومد، ولی وقتی برای دومین بار خوندمش، بیشتر ازش خوشم