دانلود و خرید کتاب خواجه تاجدار ژان گور ترجمه ذبیح الله منصوری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب خواجه تاجدار

کتاب خواجه تاجدار

نویسنده:ژان گور
انتشارات:نشر تاو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۰۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خواجه تاجدار

کتاب خواجه تاجدار اثری از ژان گور است که با ترجمه ذبیح الله منصوری می‌خوانید. این داستان نگاهی به رخدادهای تاریخی ایران می‌اندازد و زندگی آقا محمدخان قاجار را مرور می‌کند.

درباره کتاب خواجه تاجدار

خواجه تاجدار رمانی تاریخی است. نا نویسنده آن طور که در مقدمه کتاب ذکر شده است، ژان گور است و داستان با ترجمه و تلخیص ذبیح‌ الله منصوری در اختیارتان قرار دارد. هرچند این کتاب هم بنا به باور بسیاری از مردم، ترجمه نیست بلکه ساخته و پرداخته ذهن خود منصوری است.

داستان به مرور رخدادهای تاریخی ایران می‌پردازد. از زمان مرگ نادرشاه افشار تا تا پایان زندگی آقا محمدخان. داستانی که با تولد او آغاز می‌شود و با مرگش به پایان می‌رسد.

کتاب خواجه تاجدار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب خواجه تاجدار را به تمام دوست‌داران رمان‌های تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ذبیح الله منصوری

ذبیح ‌الله منصوری با نام اصلی ذبیح الله حکیم‌الهی دشتی، در سال ۱۲۷۸ در سنندج به دنیا آمد. او یکی از پرکارترین مترجمان تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامه‌نگار، نویسنده و به گفته خودش قهرمان بوکس سبک ‌وزن ایران بود. منصوری ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در تهران چشم از دنیا فروبست. 

بخشی از کتاب خواجه تاجدار

قبل از اینکه محمدحسن خان از همسرش جدا شود به او گفت که اسم پسرش را محمد بگذارد زیرا نزد خداوند هیچ نامی زیباتر از محمد نیست و دیگر اینکه بعد از ورود به خانهٔ سید مفید تا آنجا که ممکن است کمتر تظاهر و آمد و رفت کند.

محمدحسن خان به همسرش گفت: حاکم استرآباد گرچه مردی است بی‌غرض اما هر چه باشد حاکمی است که از طرف نادرشاه گماشته شده و تو می‌دانی که نادرشاه با آنها خوب نیست و اگر تو در استرآباد با مردم رفت‌وآمد کنی حاکم نسبت به تو ظنین خواهد شد و تصور خواهد کرد تو از طرف من مأمور هستی که زمینه توطئه‌ای را فراهم سازی.

اگر تو مثل یکی از زن‌های استرآبادی بودی و مثل آنها یک چادر بر سر می‌انداختی که از سر تا نوک پا تو را می‌پوشانید کسی تو را نمی‌شناخت و چون نمی‌فهمید که زن من و خواهر محمدخان قوانلو هستی نسبت به تو بد گمان نمی‌شد.

جیران گفت: من نمی‌توانم یک چادر روی سر خود بیندازم که تا نوک پای مرا پوشاند. من از کودکی آزاد زندگی کرده‌ام و پیوسته روی من، گشاده بوده و تو خود به من گفتی مقدس‌تر از حریم کعبه جایی در جهان وجود ندارد معهذا زن‌ها در حال زیارت کعبه، با اینکه در احرام هستند باید روی خود را بگشایند، درصورتی‌که غیر از زن‌ها، ده‌ها هزار مرد، مشغول زیارت می‌باشند.

با این وصف چگونه انتظار داری که من بعد از ورود به استرآباد خود را مثل زن‌های استرآبادی بکنم و از سر تا پای خود را بپوشانم.

از این گذشته من اگر چادری بر سرم بیندازم علاوه بر اینکه نمی‌توانم جلوی پای خود را ببینم احساس خفگی می‌کنم.

محمدحسن خان گفت: من نگفتم تو بعد از ورود به استرآباد چادر به سر بینداز و هیچ یک از زن‌های طایفه ما چادر به سر نمی‌اندازند تا تو این کار را بکنی و فقط گفتم بعد از اینکه در خانه سید مفید جا گرفتی کمتر آمد و رفت کن تا اینکه بر سر زبان‌ها نیفتی و حاکم استرآباد تصور کند که تو برای کاری مخصوص در آن شهر سکونت کرده‌ای.

جیران آن‌قدر که از ستارهٔ دنباله‌دار می‌ترسید از نادرشاه بیم نداشت و شاید از این جهت که پیوسته در بیابان زندگی کرده بود و سواری و تیراندازی را می‌دانست از نادرشاه احساس بیم نمی‌کرد و قبل از اینکه باردار شود و او را از سواری منع کنند سوار بر اسب می‌شد و با تفنگ کلبی در حال تاخت نشانه می‌زد یعنی کاری می‌کرد که بسیاری از مردان اشاقه‌باش نمی‌توانستند بکنند و تفنگ کلبی را دو نفر از استادان تفنگ‌ساز انگلیسی در ایران رایج کرده بودند و از این جهت آن را کلبی (کلب به معنای سگ) می‌خواندند که چخماق تفنگ چون سر سگی بود و وقتی چخماق فرود می‌آمد یک چاشنی را آتش می‌زد و احتراق چاشنی سبب خالی شدن تفنگ می‌گردید.

کتابخوان ساده
۱۴۰۱/۰۴/۱۵

لطفا این سری کتاب ها رو تو بی نهایت قرار بدین خیلی کتاب های ارزشمندی هستن

سید حمید رضا شاه رکنی
۱۴۰۱/۰۷/۰۷

با سلام به خوانندگان عزیز به استحضار برسونم که کتاب زیبای خواجه تاجدار یکی از کتابها و ترجمه های بی نظیر با نصر شیوا و سهل و روان اثر جاودان استاد ذبیح الله منصوری است که به زیبایی وقایع دوران

- بیشتر
سیه پوش
۱۴۰۰/۰۴/۰۴

سلام کتاب بسیار جذاب و خواندنی ست. داستان تاریخی و روایی از زندگی آغا محمد خان قاجار که خشکی کتابهای تاریخی رو نداره و تخیل محض رمان رو هم نداره. توصیه میکنم حتما بخونید

nazanin
۱۴۰۱/۰۶/۰۷

این کتاب فوق العاده س مضمون اصلی راجع به سر گذشت آقا محمدخان قاجار از زمان تولد تا مرگ هستش،در عین حال روایت های دیگه ی هم راجع به نادرشاه افشار و پدر آقا محمدخان قاجار (به نام محمدحسن خان

- بیشتر
غلامرضا عامری
۱۴۰۱/۰۷/۰۷

کتاب فوق العاده ای است ویکی از زیباترین ترجمه های ذبیح‌الله منصوری است من این کتاب را دو مرتبه خواندم هنوز هم دوست دارم بخونم فکر میکنم کاملترین کتاب در مورد آغا محمد خان قاجار می‌باشد و فکر میکنم هر

- بیشتر
امیرماکان جعفری
۱۴۰۰/۱۰/۲۷

فوق العاده هستش

sajed
۱۴۰۰/۱۰/۱۹

عالیه ❤️❤️❤️

حسین ذوالقدر
۱۴۰۱/۰۸/۱۰

کتاب بسیار روان و بدون جهت گیری و بنسبت بسیار زیاد نزدیک به حقیقت جز در اندک مواردی که انهم بخاطر نبود منابع دقیق نویسنده و مترجم مجبور به خلق میشوند. در آخر این کتاب رو بشدت توصیه میکنم

کاربر ۴۴۶۱۰۰۴
۱۴۰۱/۰۷/۱۴

کتاب جذاب و خوبی و من دوبار اونو خوندم

کاربر ۱۳۵۲۷۵۳
۱۴۰۲/۰۵/۱۵

چرا قیمتا یه دفه رفت بالا.بقیه جاها قیمتا خیلی کمتره.واقعا انگار که نمیخاید کسی این کتابو بخونه

گر نگهدار من آن است که من می‌دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد
امیرماکان جعفری
لطفعلی‌خان زند در شعر معروف گفت: یارب ستدی مملکت از همچو منی دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی از گردش روزگار معلومم شد پیش تو چه دف زنی، چه شمشیر زنی
امیرماکان جعفری
نادرشاه پادشاه ایران بعد از اینکه مقدار زیادی زر و سیم و جواهر به دست آورد چون نمی‌دانست با آن پول چه کند و رسم سرمایه‌گذاری در ایران برای کارهای بزرگ انتفاعی متداول نبود درصدد برآمد آن را در مکانی قرار دهد که کسی نتواند به سرقت ببرد. طلا و نقره و جواهر به عنوان مالیات از مردم گرفته می‌شد و به خزانهٔ نادر منتقل می‌گردید و بعد از انتقال به آنجا، به جامعه بازنمی‌گشت مگر برای پرداخت جیره و مستمری سربازان و کارکنان دیوان و آن مقدار پول، به قدری نبود که سبب رواج کسب و تجارت گردد. به همین جهت مردم که موجودی خود را بابت مالیات می‌پرداختند و آن وجوه به دست مردم برنمی‌گشت، سال به سال فقیرتر می‌شدند و در عوض خزانهٔ نادر، معمورتر می‌گردید و در آن خزانه زر و سیم و جواهر، بیشتر انباشته می‌شد بدون اینکه نادرشاه از پول و جواهر مزبور استفاده بکند.
امیرماکان جعفری
فتحعلی‌شاه آن‌قدر خوش‌گذران بود که از شنیدن خبر مرگ فرزندانش متأثر نمی‌شد.
soroosh7561
فرصت پرنده‌ایست که یک بار به دام می‌افتد
soroosh7561
آن شعر در موقعی نوشته می‌شد که پادشاهی زندگی را بدرود می‌گفت و می‌خواستند خبر فوت وی را با تهنیت جلوس پادشاه جدید وارث تاج و تخت برسانند و شعر مزبور این است: «نمی‌دانم گریه کنم یا اینکه بخندم، زیرا دریا فرو رفت و ناپدید شد، ولی گوهر بیرون آمد»
امیرماکان جعفری
چوب درخت بادام وحشی خیلی محکم است و آنقدر استحکام دارد که موریانه قادر به خوردن آن چوب نیست.
امیرماکان جعفری
چه در شرق، چه در غرب، طبقه‌ای که گرسنه و درمانده می‌باشد خواهان تسلیم شدن به خصم است، بدون اینکه در فکر مصالح سیاسی و اقتصادی باشد
soroosh7561
اگر یک نفر از جا برخیزد و علیه عادل‌شاه، عَلَم طغیان برافرازد تمام مردم ایران زیر بیرق او جمع خواهند شد.
ELNAZ
سرباز را باید وادار به تمرین کرد وگرنه دچار تنبلی می‌شود و در موقع جنگ زود از خستگی از پا در می‌آید.
soroosh7561
به وسیلهٔ همه چیز می‌توان ظاهرسازی کرد به جز به وسیلهٔ چشم‌ها.
soroosh7561
سرزمینی که امروز موسوم به «کرمان» است و به عقیدهٔ تمام مورخین از مراکز بزرگ نژاد آریایی بوده و آلمانی‌های نازی در نیمهٔ اول این قرن افتخار می‌کردند کرمانی هستند.
امیرماکان جعفری
اگر انسان بخواهد در هر لحظه فکر خطر را بکند نباید در زندگی یک قدم بردارد و آن کسی که خواهان گنج است، باید آن‌قدر جرأت داشته باشد تا با ماری که روی گنج خوابیده مبارزه کند و او را به قتل برساند.
soroosh7561
سر شب سر قتل و تاراج داشت سحرگه نه تن سر، نه سر نه تاج داشت به یک گردش چرخ نیلوفری نه نادر به جا ماند و نه نادری بنازم من این چرخ پیروز را پریروز و دیروز و امروز را
soroosh7561
بزرگی میسر نمی‌گردد مگر اینکه تمام عوامل آن دریک نفر جمع شود
nazanin
علاوه بر دعا جد و جهد هم ضرورت دارد و بدون سعی نمی‌توان به مقصود رسید.
soroosh7561
چنین است رسم سرای درشت گهی پشت برزین، گهی زین به پشت.
soroosh7561
در حکومت استبدادی یگانه موتور حکومت، ایجاد وحشت در دل‌ها است و هر حکومت استبدادی در هر نقطه از دنیا که به وجود آمد با تولید وحشت حکومت کرد و تا دنیا باقی است وسیلهٔ بنای یک حکومت استبدادی ایجاد رعب می‌باشد تا مردم از فرط بیم، پیوسته مطیع باشند و سر بلند نکنند.
soroosh7561
نظم و انضباط و پشتکار آقامحمدخان قاجار، پدیده‌ای بود خارق‌العاده و آن مرد از روزی که به تهران منتقل شد تا روزی که کریم‌خان زند زندگی را بدرود گفت یک روز، برنامهٔ زندگی خود را تعطیل نکرد، و هر روز از طلوع فجر تا هنگامی که برای خوابیدن وارد بستر می‌شد برنامه‌ای که برای خود تعیین کرده بود، جزء به جزء، به موقع اجرا می‌کرد.
nazanin
ناپلئون می‌گفت: «یک قشون با معده خود حرکت می‌کند.»
امیرماکان جعفری

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۱۴ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۱۴ صفحه

قیمت:
۱۹۲,۰۰۰
۱۳۴,۴۰۰
۳۰%
تومان