کتاب سقوط قسطنطنیه
معرفی کتاب سقوط قسطنطنیه
کتاب سقوط قسطنطنیه؛ جنگ دریایی لپانت اثری از میکا والتاری با ترجمه ذبیحالله منصوری است. این کتاب داستان سقوط این حکومت به دست سلطان محمد فاتح است که از زبان مردی به نام آنژلوس بیان میشود.
درباره کتاب سقوط قسطنطنیه
سقوط قسطنطنیه با غلبه سلطان محمد فاتح بر قسطنطنیه رخ داد. حکومت امپراتوری روم صغیر را منحل شد و امپراتوری روم صغیر یا همان «روم شرقی»، دیگر از لحاظ وسعت، ثروت و قدرت، امپراتوری قدیم نبود. در پی این رخداد، تمام کشورهایی که امپراتوری روم صغیر «بیزانس» را تشکیل میدادند از آن جدا شدند. برای این کشور، به جز پایتختش، قسطنطنیه و حومه آن چیزی باقی نماند. این رخداد یکی از مهمترین اتفاقهایی است که در جهان رخ داده است. این پیروزی به مبدأ عصر جدید در تاریخ دنیا بدل شده است.
هرچند درگذشته راجع به جنگ قسطنطنیه، آثاری به زبان فارسی منتشر شده اما در هیچیک از آنها علل شکست خوردن مدافعان قسطنطنیه و غلبه سلطان محمد فاتح، با روشنی به چشم نمیخودر. اما میکا والتاری در کتاب سقوط قسطنطنیه،با استدلالی صریح و واضح، ماجرا را تعریف میکند. این کتاب روایتی است که از زبان مردی به نام آنژلوس میشنویم. کسی که تا پایان کتاب، هویتش برایمان فاش نمیشود... اما زبان داستان گونه و ادبی او، تاثیری جذاب بر مخاطبان میگذارد.
کتاب سقوط قسطنطنیه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب سقوط قسطنطنیه برای تمام علاقهمندان به تاریخ جهان، جذاب است.
درباره ذبیح الله منصوری
ذبیح الله منصوری با نام اصلی ذبیح الله حکیمالهی دشتی، در سال ۱۲۷۸ در سنندج به دنیا آمد. او یکی از پرکارترین مترجمان تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامهنگار، نویسنده و به گفته خودش قهرمان بوکس سبک وزن ایران بود. منصوری ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در تهران چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب سقوط قسطنطنیه
کلیسای حواریون روی یک تپهٔ مرتفع، تقریباً در مرکز شهر قسطنطنیه واقع شده و برای میعاد از بهترین امکنه است و وقتی من وارد کلیسا شدم مشاهده کردم که چند زن سالخورده در آن معبد مشغول عبادت هستند و کنار آنها، نزدیک محراب زانو بر زمین زدم بعد از یک ساعت مشاهده کردم زنی که نقابی با حاشیه مرواریددوزی روی صورت انداخته بود وارد کلیسا شد و به محراب نزدیک گردید و نشست و من از دو چیز فهمیدم که وی زن دیروزی است زیرا همقد من بود و از وی مثل روز قبل بوی سنبل به مشام میرسید و با این وصف برای اینکه یقین کنم خود اوست گفتم حجاب را از صورت بردارید و چهرهٔ خود را به من نشان بدهید تا من یقین حاصل کنم که خود شما هستید. زن گفت آیا از صدای من نمیتوانید بشناسید که من زن دیروزی هستم؟ گفتم چرا، ولی من احتیاج دارم چشمهای شما را ببینم چون چشمهای شما، دنیایی را به نظر من رسانیده که قبل از آن، برای من وجود نداشت. زن گفت فقط فرانسویها که در روزهای مقدس هرگز نانی که خمیر آن ورآمده باشد نمیخورند، میتوانند اینطور صحبت نمایند. آیا شما اندرزهای سقراط را راجع به دنیایی که به نظر ما میرسد خواندهاید؟ من با تعجب گفتم آیا شما امروز اینجا آمدهاید که به من فلسفهٔ سقراط را بیاموزید؟ حقا که یک زن یونانی هستید زیرا فقط یک یونانی میتواند همهوقت و همهجا راجع به فلاسفهٔ یونان صحبت کند. زن پرسید شما برای چه اینجا آمدهاید؟ گفتم من برای این آمدهام که شما را ببینم.
زن گفت شما بیش از یک مرتبه مرا ندیدهاید و نمیدانید من که هستم، با این وصف آیا مرا دوست میدارید؟
گفتم به وجود آمدن محبت احتیاج به سوابق طولانی ندارد ولی وقتی دیروز شما را دیدم مثل این بود که سالهاست شما را میشناسم.
زن بعد از اینکه مرا به خوبی نگریست گفت من میل دارم در خصوص شما اطلاعات بیشتری به دست بیاورم و میبینم که شما صورت را میتراشید و این موضوع شما را شبیه به لاتینیها کرده است و آیا شما دانشمند هستید یا مرد سلحشور.
گفتم من مانند جرقهای که گرفتار باد شده باشد و از یک طرف به طرف دیگر میرود، از این کشور به آن کشور رفتم و از یک شغل به شغل دیگر منتقل شدم. گاهی فلسفه میخواندم که بدانم حکمای قدیم از اسرار جهان چه فهمیدند ولی بعد از مدتی تحصیل و مطالعه متوجه شدم هیچیک از آنها، به اسرار جهان راه نیافتند و یک مشت حرف زدند بدون اینکه گرهی از اسرار هستی بگشایند. وقتی متوجه شدم انسان نمیتواند به وسیلهٔ فلسفه، چیزی بفهمد کتاب را رها کردم و مدتی هم سوداگر بودم و بهجای خواندن و نوشتن کتاب، دفاتر بازرگانی خود را مینوشتم و یکوقت متوجه شدم که دفاتر بازرگانی هم مثل فلسفه است، در آن چیزهایی نوشته شده که موجودیت واقعی ندارد مثلاً در دفتر نوشته شده که بازرگان پانصد هزار دوکا زمینه دارد یعنی از دیگران طلبکار میباشد ولی از این پانصد هزار دوکا طلب بهقدر یک پشیز عاید او نمیشود زیرا جنگی پیش میآید و مطالبات وی از بین میرود. یا کشتی آنهایی که به او بدهکار هستند در دریا غرق میگردد و آنها ورشکسته میشوند و مطالبات بازرگانان از بین میرود و شاید چون من مدتی دنبال علم و فضل رفتم نمیتوانستم بازرگانی کنم چون یکی از شرایط تحصیل ثروت از بازرگانی، نادان بودن است و یک روز بازرگانی را هم مانند فلسفه رها کردم و شمشیر به کمر بستم.
بعد سکوت نمودم و زن گفت چرا صحبت نمیکنید؟ باز هم راجع به خود اطلاعاتی بدهید. گفتم پدر من یونانی بود ولی خود من در فرانسه بزرگ شدهام. زن گفت هیچ میدانید که دیروز بهمحض اینکه شما را دیدم فکر کردم اگر شما ریش میداشتید شبیه یک یونانی بودید و شاید به همین مناسبت بعد از اینکه شما را دیدم متوجه شدم که در گذشته شما را درمکانی دیدهام ولی هرقدر فکر کردم در کجا موفق به دیدار شما شده بودم، چیزی به خاطرم نیامد.
حجم
۵۹۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۷۶ صفحه
حجم
۵۹۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۷۶ صفحه
نظرات کاربران
بسیار جذاب و خواندنی
من سهوا خرید کردم فکر کردم صوتیه من فیزیکی این کتاب عالی ۳۰سال پیش خوانده ام
کتاب خیلی خوبیه با ترجمه روان و مناسب و البته توضیحات کامل مترجم در خصوص بعضی موارد وقایع قسطنطنیه رو کامل توضیح داده
عالی بود
کتابی بود فوق العاده با ارزش خرید بالا چقدر داستان آنژلوس زیبا بود ،پر از خیانت، عشق و فداکاری از هر صفحه این کتاب لذت بردم و امیدوارم شما هم لذت ببرید
بر کسی پوشیده نیست که دروغ های آقای منصوری تحت عنوان کتاب تاریخی! یکی از بدترین آفات مطالعه تاریخ در ایران است.ایشان خیالات و توهمات خود را تحت ترجمه کتب تاریخی به مردم خورانده اند.