کتاب ملاحظاتی درباره مارکس
معرفی کتاب ملاحظاتی درباره مارکس
کتاب ملاحظاتی درباره مارکس اثر میشل فوکو فیلسوف، مورخ و متفکر فرانسوی است. این کتاب شامل عقاید میشل فوکو درباره مارکس و مارکسیسم و تجلی آن در آثار و تفکر او است که آنها را در گفتوگو با دوتچو ترومبادوری مطرح کرده است. نشر چشمه این کتاب را در مجموعه کتابهای پرتابهای فکر، منتشر کرده است.
پرتابهای فکر مجموعه است که افکار و ایدههای گاه نامتعارف اندیشمندان بزرگ را در قالب کتاب منتشر کرده است. افکاری که به تعبیر دبیر مجموعه، امیرهوشنگ افتخاری راد، همچون سنگهایی هستند که به شیشه پنجرهای میخورند و اگرچه میشکنند اما هوای تازه را هم به درون اتاق هدایت میکنند. این نوشتهها گاه شرح تفسیری هدفمند و گاه قطعات و نوشتههایی گسسته اعم از ترجمه یا تالیفاند.
درباره کتاب ملاحظاتی درباره مارکس
دوتچو ترومبادوری میشل فوکو را در روزهای پایانی سال ۱۹۷۸ در پاریس ملاقات کرد و به عنوان روزنامهنگار تصمیم گرفت با او که ان موقع بسیار بر سر زبانها بود به گفتگو بنشیند. او در این گفتگو بر تأثیر نکاتِ مشترک نظری و همگرایی سیاسی ـ تاریخی و فرهنگیای تمرکز دارد که میتوانست توافق بین پژوهشهای روشنفکر فرانسوی را با ریشههای خاص و روحِ جنبشهای مقاومتِ اروپایی- یعنی آشوبهای اعتراضیای که از ۱۹۶۸ تا امروز ظاهر شدهاند- توضیح دهد.
به نظر فوکو، مارکسیسم فقط به عنوان یک پوشش شکنندهٔ ایدئولوژیک با همهٔ آنها رابطهای برقرار کرده است؛ به بیان بهتر، داربستهای مشکلآفرین «گفتمانهای تحملناپذیر» (که از قرار معلوم نظریهپردازی بیشازاندازهٔ مارکسیسمِ دههٔ شصت به آنها تقلیل یافته بود) به نحوی سد راهِ (چنان که فوکو فکر میکند) تجلی مهم و عمیقترِ نیازهای آزادیخواهانهای شد که آمادهاند به درونیترین لایهٔ عقلانی قدرت و تواناییاش برای «حکومت کردن» بر افراد ضربه بزنند.
فوکو، نه بدون دلیل بلکه با پیشفرضهای فراوان، تمایل داشت گفتمان خودش را دربارهٔ قدرت با حقیقتِ درونی جنبشهای رادیکالِ مقاومت منطبق سازد:
«اگر به گذشتهٔ خود نظری بیندازم میتوانم ببینم که بهواقع نیروی راستینِ برانگیزاننده، مسئلهٔ قدرت بوده است. سرانجام کاری انجام ندادم جز تلاش برای یافتنِ ردّی که بنابه آن نهادهای مشخص، به نام «عقل» یا «هنجارمندی»، در رابطه با شیوههای تثبیتشدهٔ رفتار، هستی، عمل یا گفتار، و با برچسب زدن بر آنها، به عنوان ناهنجاری یا دیوانگی، قدرت خود را بر گروههایی از افراد اعمال کرده بودند. در پایان فقط تاریخی از قدرت ساخته بودم.»
خواندن کتاب ملاحظاتی درباره مارکس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به جامعهشناسی، تاریخ و فلسفه از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره میشل فوکو
میشِل فوکو در پانزدهم اکتبر ۱۹۲۶ به دنیا آمد و در بیست و چهارم ژوئن ۱۹۸۴ از دنیا رخت بربست، او فیلسوف، تاریخدان، باستان شناس اندیشه و متفکر فرانسوی بود. فوکو اولین کسی بود که فرضیه روشنگری درباره عینی بودن شناخت را نقد کرد و زیر سوال برد. او ابراز کرد که زبان، حقیقت جهان را بیان نمیکند و تنها بازتابی از تجربهٔ شخصی فرد است.
فوکو در علم انسانشناسی هم مطرح کرد که بین استفاده از زبان و قدرت، نوعی از همبستگی حاکم است،به طوری که زبان برای صاحبان قدرت و صاحبان امتیاز تنها ابزار است و در حفظ و حمایت از پایگاه اجتماعی-سیاسی این طبقه عمل میکند.
بعضی متفکران میشل فوکو را یک نوساختارگرا میدانند اما بسیاری هم او را اندیشمندی پساساختارگرا میشناسند.
از آثار مهم فوکو میتوان به تاریخ جنون و تاریخ جنسیت، دیرینهشناسی دانش، نظم اشیا، مراقبت و تنبیه، نظم گفتمان و پیدایش کلینیک اشاره کرد.
بخشی از کتاب ملاحظاتی درباره مارکس
ترومبادوری: من فکر میکنم میتوان علاقهای را که به نتایجِ اندیشهٔ شما متمرکز شده است، بهویژه در دوران اخیر، به این طریق توضیح داد: با وجودِ نظرها و «زبانها» ی ایدئولوژیکی متفاوت، افرادی هستند که نمیخواهند گسستِ روبهرشد و آزاردهنده بین «کلمات» و «چیزها» را در جهان معاصر به رسمیت بشناسد. همچنین این مسئله معنای بحث ما را تأیید میکند که بر تلاش برای فهم بهتر جهشهایی که در جریان تحقیقات و مطالعاتِ خود انجام دادهاید، تغییرات در قلمرو واکاویتان، و رسیدن به فهمهای تازهٔ نظری در کارهای شما متکی است. از مطالعاتِ شما دربارهٔ «تجربهٔ بنیادین» در تاریخ جنون تا تزهایی که اخیراً در تاریخ جنسیت مطرح کردید، به نظر میرسد که شما با جهش و تغییر سطوح تحقیقات پیش رفتهاید. اگر میخواستم خصلتِ اساسی و پیوستهٔ اندیشهٔ شما را نشان دهم، میتوانستم از آغاز بپرسم در پرتو جدیدترین پژوهشهای خود دربارهٔ «قدرت» و «ارادهٔ معطوف به دانش»، که در مقایسه با کارهای اولیهتان در چه موضوعاتی فراتر رفتهاید؟
فوکو: گمان میکنم از بسیاری موضوعات فراتر رفتهام. کاملاً واقفم که پیوسته هم در چیزهایی که علاقهام را جلب میکرد و هم در آنچه پیشتر به آنها میاندیشیدهام، تغییراتی کردهام بهعلاوه، کتابهایی که نوشتم موجدِ تجربهای برایم شد. که مایلم تا حد ممکن باشم. تجربه چیزی است که باعث میشود از آن تغییریافته بیرون بیاید. اگر مجبور بودم کتابی بنویسم که چیزی را که از پیش به آن فکر کرده بودم منتقل کند، هرگز شجاعت آغاز کردنش را نداشتم. من دقیقاً به این علت مینویسم که هنگام شروع نوشتن، هنوز نمیدانم چیزی که دربارهٔ موضوعی مینویسم علاقهام را به خود جلب میکند. به این ترتیب، کتاب مرا تغییر میدهد، آنچه را فکر میکنم تغییر میدهد؛ در نتیجه هر کار جدیدی عمیقاً ملاکهای تفکری را که با کتابهای پیشین به آنها رسیده بودم تغییر میدهد.
در این معنا خودم را بیشتر یک تجربهگر میدانم تا نظریهپرداز؛ من سیستمهای استنتاجی را توسعه نمیدهم که به طور یکنواخت در حوزههای مختلفِ تحقیق به کار برم. زمانی که مینویسم،
در وهلهٔ اول، برای تغییر خودم است و نه آنکه مانند گذشته فکر کنم.
ترومبادوری: ایدهٔ یک اثر به منزلهٔ «تجربه» در هر صورت باید یک تکیهگاه روشمندِ مرجع را عرضه کند؛ یا اگر اینطور نیست، درون رابطهٔ بین وسایلِ بهکاررفته و نتایجِ بهدستآمده در تحقیقات، باید امکان استخراج راههایی را که در یک روش بیهوده میشوند بدهد.
فوکو: من هرگز در آغازِ یک پروژه نمیدانم هنگام نتیجهگیری به چه چیزی میاندیشیم؛ بنابراین مشکل است که آشکارا نشان دهم چه روشی را به کار میبرم. هر یک از کتابهای من شیوهای برای برچیدن یک ابژه، و شیوهای برای برساختنِ روش واکاوی آن هدف است. البته هنگامی که یک اثر تمام میشود، میتوانم بیگمان کمابیش با نگاه به پشتسر از تجربهٔ کاملشده یک روششناسی استنتاج کنم، و بنابراین پیش میآید که به جای آن، آنچه را که کتابهای تحقیقی و کتابهای روش مینامم بنویسم؛ کتابهای تحقیقی مانند تاریخ جنون، تولدِ پزشکی بالینی، و غیره و کتابهای روش نظیر نظم اشیا، دیرینهشناسی دانش. اکنون بعد از اتمامِ مراقبت و تنبیه و درحالیکه منتظرم تاریخ جنسیت تمام شود اندیشههای معینی را در مقالات، مصاحبهها و غیره ثبت میکنم.
هیچ قاعدهٔ تثبیتشده و قطعی وجود ندارد، بلکه رشتهای از ملاحظاتِ دقیق دربارهٔ آثار کاملشده وجود دارد که میتواند به من کمک کند که ابژههای ممکنِ دیگر تحقیقات را تعریف کنم. اگر تصویری میخواهید، شبکهٔ داربستی را در نظر بگیرید که به منزلهٔ نقطهٔ اتصالی و انتقالی بین یک پروژهٔ بهنتیجهرسیده و پروژهٔ جدید است.
به این ترتیب، من برای خودم و دیگران روشی عام با ارزشِ قطعی نمیسازم؛ آنچه مینویسم چیزی را تجویز نمیکند، نه برای خودم نه برای دیگران. نهایتاً، خصلت آن ابزارگونه و ژرفنگر یا رؤیاوار است.
ترومبادوری: آنچه شما میگویید عجیبوغریب بودنِ موضعتان را تصدیق میکند؛ و در معنایی معین، مشکلاتی را توضیح میدهد که منتقدان، و مفسران و تأویلگرانی در تلاش برای قرار دادن یا نسبت دادن جایگاهی دقیق به شما درون اندیشهٔ فلسفی معاصر با آن دستوپنجه نرم میکنند.
فوکو: اما من خودم را فیلسوف نمیدانم. کاری که میکنم نه فلسفیدن است نه پیشنهادی به دیگران که آن را انجام ندهند. تا جایی که به من مربوط میشود مهمترین نویسندگان ــ کسانی را نمیگویم که در شکلدهی من دخیل بودند، اما مرا قادر کردند از تحصیلات دانشگاهی اولیه فاصله بگیرم ــ اینها هستند: فردریش نیچه، ژُرژ باتای، موریس بلانشو، پییر کلاسوفسکی. همهٔ آنها به معنای دقیق و نهادی کلمه «فیلسوف» نبودند. آنچه در کار آنها بر من تأثیر گذاشت و مجذوب خود کرد، این واقعیت است که مشکلِ سیستمسازی را نداشتند، بلکه بر تجربهٔ مستقیم و شخصی استوار بودند. معهذا، من در دانشگاه آموزش دیده بودم تا تلاش کنم آن مظاهر بزرگ فلسفی را بفهمم، مکاتبی که زمانی که دانشجو بودم هگلیانیسم، پدیدارشناسی و غیره نامیده میشدند.
ترومبادوری: شما از پدیدارشناسی حرف زدید، اما تمام اندیشهٔ پدیدارشناختی بر مسئلهٔ تجربه استوار است و این متفکران هم به آن اعتماد میکنند تا افقِ نظری فلسفهشان را ترسیم کند. به این، در چه معنایی شما خود را از پدیدارشناسان متمایز میکنید؟
حجم
۱۱۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۱۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
نظرات کاربران
آقای امیرهوشنگ افتخاری راد! لطفا دست از سر صنعت ترجمه بردارید! نشر چشمه گرامی، که سکان مجموعه به اصطلاح "پرتابهای فکر" را به ایشان و هم پیالگانشان سپرده اید، تنها در حال خدشه دار کردن اعتبار خودتان هستید با پروراندن
بد بود 👎👎