دانلود و خرید کتاب پیاده روی با خانم میلی تامارا باندی ترجمه آزاده حسنی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پیاده روی با خانم میلی اثر تامارا باندی

کتاب پیاده روی با خانم میلی

امتیاز:
۴.۳از ۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پیاده روی با خانم میلی

کتاب پیاده روی با خانم میلی نوشته تامارا باندی و ترجمه آزاده حسنی است. کتاب پیاده روی با خانم میلی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب پیاده روی با خانم میلی

آلیس ناراحت است چون باید به شهر رینبو اسباب‌کشی کنند و با مادربزرگش زندگی کنند. او دلش برای دوستانش تنگ شده و فکر می‌کند هر اتفاقی بیفتد باز هم از این شهر تازه خوشش نخواهد آمد؛ ولی آشنایی با همسایه مادربزرگ اوضاع را تغییر می‌دهد. خانم میلی همسایه مادربزرگ حرف های قشنگی می‌زند....

خواندن کتاب پیاده روی با خانم میلی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 کودکان هفت تا دوازده ساله مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب پیاده روی با خانم میلی

پیچیدیم داخل خیابان مامان‌بزرگ. معلوم بود توی یک خیابان سنگ‌فرشی هستیم چون دست‌اندازهایش ادی را از خواب پراند.

به بقیهٔ خانه‌های خیابان نگاه کردم. بارها برای دیدن مامان‌بزرگ به این محله آمده بودیم ولی آن‌بار چون قرار بود بیشتر بمانیم، جوری به اطرافم نگاه می‌کردم انگار اولین باری بود که محله را می‌دیدم.

رنگ کرکرهٔ پنجره‌ها و ورودی بیشتر خانه‌ها، به سفیدی می‌زد؛ احتمالاً قبلاً سفیدِ یکدست بوده‌اند. تا جایی که می‌دیدم رنگ بیشترشان داشت پوسته‌پوسته می‌شد و می‌ریخت. وضع ظاهری خانه‌ها آن‌قدر خراب بود که اگر یک باد شدید می‌وزید، تمام رنگ‌ها می‌ریخت و خانه‌ها برهنه می‌شد.

شاید برای همین بود که همهٔ این خانه‌ها، ظاهر غم‌انگیزی داشتند.

و ظاهر خانهٔ مامان‌بزرگ از همه غم‌انگیزتر بود.

راستش تا قبل از این، هیچ‌وقت نفهمیده بودم که خانه‌اش شبیه یک صورتِ بزرگِ اخموست. سرم را به یک طرف کج کردم تا بهتر آن را ببینم. دو پنجرهٔ طبقهٔ بالا که از پشت‌بامِ صافِ خانه بیرون زده بودند، انگار دو چشمِ کاملاً باز بودند. درِ جلویی شبیه دماغ بود و دهان این صورت بدعُنُق، نردهٔ سفید پوسته‌پوسته‌ای در جلو خانه بود که دو طرف خانه را گرفته بود.

خُب؛ مثل روز روشن بود: ما آن‌جا بودیم و خانه با یک اخم بزرگ ازمان استقبال می‌کرد. انگار هیچ‌کس از این جابه‌جایی خوشحال نبود؛ احتمالاً به‌جز مامان‌بزرگ.

او همین که صدای بسته شدن درهای ماشین را شنید از خانه بیرون آمد تا به ما خوشامد بگوید.

وقتی ماشین حرکت می‌کرد، باد خنکی می‌آمد که نمی‌گذاشت عرق کنیم، ولی از لحظه‌ای که پیاده شده بودیم، داشتم از گرما خفه می‌شدم.

ادی به طرف مامان‌بزرگ دوید و مثل همیشه، محکم بغلش کرد.

مامان‌بزرگ بلد نیست با زبان اشاره با ادی حرف بزند، برای همین فکر می‌کند اگر خیلی بلند صحبت کند، ادی صدایش را می‌شنود.

«وای خدایا! نگاش کن!» و به ادی نگاه کرد. جوری ادی را ورانداز می‌کرد که انگار می‌خواست با متر دست و پایش را اندازه بگیرد. «گمونم از عیدِ پاک تا الان بزرگ‌تر شدی‌ها!» وقتی مردم با زبان اشاره صحبت نمی‌کنند، ادی همیشه یک کار می‌کند؛ سرش را به علامت تأیید تکان می‌دهد تا بقیه ناراحت نشوند.

بعد نوبت مامان بود که مامان‌بزرگ را بغل کند، ولی مامان‌بزرگ 

کاروان‌سراهای دوره‌ی قاجاریه در استان همدان
زهرا جامه بزرگ
خزان زود
حمید تجلیلی
پرسش از موعود
ابراهیم شفیعی سروستانی
دعوت به او؛ بایسته‌های گسترش فرهنگ مهدویت (جلد ۶)
ابراهیم شفیعی سروستانی
باغبانی
جیل مک دونالد
جشن های اسلامی - شیعی در ایران
محسن حسام مظاهری
دوست داشتم هر شب به پیاده روی بروم
برناردو آچاگا
تماس با فرازمینی ها (راز بزرگ)
حمیدرضا حیدری‌نژاد
کاوشی در اعتبار متن زیارت ناحیه
مرتضی خوش نصیب
افسانه رستا
فرشاد فرشته حکمت
تاریخ پس از ظهور
محمد صدر
حافظه برای مدیران
ویکی کالپین
اوحدالدین کرمانی و حرکت اوحدیه
میکاییل بایرام
روان درمانی تروما
بسنت پرادان
آبان و فرشته مهربان
نرگس یوحنائی
آمادگی آزمون کارشناسی ارشد زبان تخصصی مهندسی مکاترونیک
گروه مولفان سنجش امیرکبیر
روش های تحقیق در مدیریت راهبردی
جیووانی باتیستا داگنینو
تازه ها در فوم های ترکیبی
بیبین جان
گلبرگ ریاضی و آمار ۳ پایه دوازدهم رشته ادبیات و علوم انسانی (بانک سوالات امتحانی)
سعید حقیقت راد
ترس آیون
اریل اندرز آلمادا
شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
گردان قاطرچی ها
داوود امیریان
پسرک، موش کور، روباه و اسب
چارلی مکسی
پنج قدم فاصله
ریچل لیپینکات
پاستیل‌های بنفش
کاترین اپل‌گیت
هری پاتر و سنگ جادو
جی.کی. رولینگ
مامان من نمی‌تونم بخوابم
بریجت راب
دختری که ماه را نوشید
کلی بارن‌هیل
شهر آی قصه ـ قسمت اول: دایناماینا
پوریا عالمی
دوستان دوست‌داشتنی
کورتنی کاربن
گربه‌ی چکمه پوش
ریحانه ظهیری
شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
قصر آبی
ال.ام مونتگومری
آقای باکلاه و آقای بی‌کلاه
شل سیلوراستاین
۳۰ روز با پیامبر (ص)ِ؛ کتاب اول
حسین فتاحی
گربه‌ی لوبیا پز
اسماعیل پورکاظم
پینوکیو (خلاصه داستان)
کارلو ک‍ول‍ودی‌
افسانه‌ی قوهای وحشی
شاگا هیراتا
چرا روباه مرغ شکار می‌کند؟
می‌می ساموئل
خوب‌های بد، بدهای خوب ۱
سومان چینانی

نظرات کاربران

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۴۰۰/۰۵/۲۸

آلیس از اسباب­ کشی به شهر رِین­بو و رفتن به خانه­ ی مادربزرگش ناراحت است. دلش بدجوری برای دوستانش تنگ شده و فکر می­کند هر اتفاقی که بیفتد، باز هم این شهر کوچک و آفتاب­ سوخته، به خوبیِ خانه­ ی

- بیشتر
مآریآ:کرم کتاب🕶📚؛
۱۴۰۱/۰۳/۱۳

درمورد دختریه به اسم الیس که داره سعی میکنه به نقل مکان خانوادش به یه شهر جدید و کوچیک و طلاق والدینش عادت کنه، دیالوگ های خیلی خوبی داره پیشنهاد میکنم بخونین

دنیا
۱۴۰۰/۱۲/۲۶

کتاب عالی هست پیشنهاد میکنم بخونید این کتاب درمورد دختری هست به نام آلیس و برادری دارد به نام اِدی ( ادی ناشنوا است)و با مادرش به شهر رِینبُو نقل مکان میکنند تا از مادربزرگ مریضشان نگهداری کنند . پدر و

- بیشتر
esmat
۱۴۰۰/۱۰/۰۵

واقعا کتاب زیبا و لطیفی بود ،داشتن یک دوست یک همراه یک همدم بدون توجه به سن و موقعیت اجتماعی شاید معجزه ای باشد که در زندگی هر کسی رخ ندهد .

روباه تالکینیست
۱۴۰۰/۰۹/۲۶

کتاب جالبی بود ، در مورد تبعیض هایی که بین سفید پوست ها و سیاه پوست ها بوده هم توضیح داده بود .

۱۴۰۱/۰۳/۲۰

عالی بود من که عاشقش شدم😍😍😍 البته آخر داستان یکم غم انگیز بود🍓💛 اما با این حال خیلی دوست داشتنی بود💞

ヅ𝕊𝕦𝕟𝕤𝕙𝕚𝕟𝕖
۱۴۰۱/۰۱/۲۵

خیلی قشنگ بود😍⚘🐚 📎بعضی وقتا ک دنیا تیره و تار میشه خودتو باید مثل رنگین کمون بدرخشی🌈

💕Adrien💕
۱۳۹۹/۱۰/۱۱

طاقچه رایگان بشه لطفا🙏🙏🌷🌷

💫🌈Yasaman🌈💫
۱۳۹۹/۰۹/۳۰

خوبه

Helly
۱۴۰۳/۰۲/۰۷

رمانی ساده و روان اما با حس و حال خوبی است. اگر طرفدار ژانر ماجراجویی هستید این کتاب مناسبتان نیست و باید دنبال کتاب دیگری بگردید، اما اگر به کتاب هایی که پی رنگ روان و آرامی دارد علاقه دارید

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۵)
بعضی وقت‌ها که دنیا تیره‌وتار می‌شود، خود تو باید مثل رنگین‌کمان بدرخشی.
𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
مامان همیشه می‌گوید آدم‌ها وقتش که برسد، داستان‌هایشان را با بقیه در میان می‌گذارند، آن هم به روش خودشان و نباید با سؤال کردن‌های زیادی، موی دماغ کسی بشویم
گلابتون بانو
کتاب‌دار انگار از قبل منتظرم بود. «آلیس، خودتی؟ وای خدای من، امسال چه بزرگ شدی.» گفتم: «شما هم همین‌طور.»
ن. عادل
عصبانی یا ناراحت شدن اشکالی نداره ولی بعد از این‌که ناراحت و عصبانی شدی، باید حواست رو جمع کنی. باید یه قدم برگردی عقب، از چیزی که ناراحتت می‌کنه فاصله بگیری و ببینی چی رو می‌تونی تغییر بدی و چی رو نمی‌تونی.
کاربر ۶۴۰۱۱۵۹
«یاد گرفتم که عصبانی یا ناراحت شدن اشکالی نداره ولی بعد از این‌که ناراحت و عصبانی شدی، باید حواست رو جمع کنی. باید یه قدم برگردی عقب، از چیزی که ناراحتت می‌کنه فاصله بگیری و ببینی چی رو می‌تونی تغییر بدی و چی رو نمی‌تونی.»
مآریآ:کرم کتاب🕶📚؛
. «جیمز می‌گفت که این سنگ یادش می‌ندازه که مهم نیست دنیا بعضی وقت‌ها چه‌قدر تیره و تاره، مهم اینه که هنوزم می‌شه چیزهای قشنگی رو توش پیدا کرد.»
=o
«من اصلاً نگفتم از کلیسا خوشم نمی‌آد؛ کلیسا پر از چیزهای دوست‌داشتنیه. ولی چیزی که ازش خوشم نمی‌آد آدم‌هاییه که کل هفته همون کارهای همیشگی‌شون رو می‌کنن، بعد یکشنبه که می‌شه، لباس‌های خوبشون رو می‌پوشن، می‌رن کلیسا و بعدش باز دوباره برمی‌گردن سر همون بدجنسی‌های قبلی و بقیهٔ هفته کارهایی می‌کنن که یه مسیحی نباید بکنه. از دورویی آدم‌ها خسته شده‌م.»
گلابتون بانو
کتابی که الان در دست دارید روزی فقط یک رؤیا بود. رؤیاهای شما هم روزی به حقیقت می‌پیوندند؛ به خودتان ایمان داشته باشید.
زینب سادات رضازاده
ما در زندگی مسیرهای متفاوتی داریم، ولی خوشبختانه، روزی همه‌مون به یک جا می‌رسیم.
ヅ𝕊𝕦𝕟𝕤𝕙𝕚𝕟𝕖
خب، انگار نمی‌شد این تنبیه را دور زد؛ بنابراین راه افتادم، ولی خیلی کُند قدم برمی‌داشتم... خیلی خیلی کُند... از میان حیاط پشتی مامان‌بزرگ رد شدم، جوری که انگار داشتم به سمت اتاق مدیر مدرسه می‌رفتم؛ آن هم توی مدرسه‌ای که مدیرش بچه‌های بد را می‌خورد.
=o

حجم

۱۵۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۵۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان