دانلود و خرید کتاب نامه به مادرم ژرژ سیمنون ترجمه مرجان حمیدی
تصویر جلد کتاب نامه به مادرم

کتاب نامه به مادرم

نویسنده:ژرژ سیمنون
انتشارات:نشر سیفتال
امتیاز:
۴.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نامه به مادرم

کتاب نامه به مادرم نوشته ژرژ سیمنون است که او را یکی از بهترین نویسندگان معاصر فرانسه می‌دانند. سیمنون بیشتر با رمان‌های پلیسی شناخته می‌شود اما در این کتاب تعدادی از نامه‌های او به مادرش را می‌خوانید.

این کتاب تنفر سیمنون در جوانی به مادرش را می‌خوانیم و اینکه حالا در سن بالا توان درک مادرش را پیدا کرده است. سیمنون زندگی عجیبی داشته است و یکی از عجیب‌ترین اتفاقات زندگی‌اش این بوده است که دکتر به اشتباه تشخیص داده او فقط ۲ سال زنده می‌ماند. سیمنون بارها در مصاحبه‌هایش گفته است کسی نویسنده می‌شود که از مادرش متنفر باشد.

خواندن کتاب نامه به مادرم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌ به شیوه نامه‌نگاری پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب نامه به مادرم

مامان عزیزم،

بیش از سه‌ونیم‌سال از وقتی مُردی می‌گذرد؛ در نودویک‌سالگی، و احتمالا تازه الان دارم درکت می‌کنم. در کودکی و نوجوانی با تو زیر یک سقف زندگی کردم، با تو زندگی کردم، اما وقتی نوزده‌سالگی به مقصد پاریس آن‌جا را ترک کردم هنوز برایم غریبه بودی.

حالا که خوب فکر می‌کنم می‌بینم هیچ‌وقت تو را مامان صدا نکردم، مادر صدایت کردم، درست همان‌طور که پدرم را هیچ‌وقت بابا صدا نکردم. علتش چی بود؟ خودم هم نمی‌دانم.

هر از گاهی به لی‌یِژ  سری می‌زدم. طولانی‌ترینش دفعهٔ پیش بود که یک هفتهٔ تمام آن‌جا ماندم، روزها را یکی پس از دیگری در بیمارستان باویِیر گذراندم، جایی که در کودکی خادم عشای ربانی بودم و این‌بار شاهد جان‌دادن تو.

بی‌شک این اصطلاح با روزهای پیش از مرگ تو سنخیتی ندارد. توی تختت دراز کشیده بودی، و اقوام یا کسانی که نمی‌شناختم‌شان دورت را گرفته بودند. بعضی روزها به زحمت می‌توانستم بهت نزدیک شوم. ساعت‌ها نگاهت می‌کردم. درد نداشتی. از مرگ نمی‌ترسیدی. و صبح تا شب با تسبیح ذکر نمی‌گفتی، گرچه کل آن روزها یک راهبه با ردای مشکی روی یک صندلی مشخص و توی جای همیشگی‌اش نشسته بود.

گاهی لبخند می‌زدی؛ در واقع بیش‌تر وقت‌ها. ولی وقتی دربارهٔ تو حرف می‌زنم، کلمهٔ «لبخند» معنای خاصی پیدا می‌کند. به ما نگاه می‌کردی، به این آدم‌هایی که بعد از تو زنده می‌ماندند و پشت سرت به گورستان می‌آمدند، و بالا رفتن گاه‌وبی‌گاه گوشه‌های لبت قیافه‌ات را طعنه‌آمیز می‌کرد.

به نظر می‌رسید همان موقع هم در دنیای دیگری بودی، یا در واقع در دنیای مختص خودت، دنیای آشنا و درونی‌ات.

می‌دانی، حتا وقتی بچه بودم هم آن لبخند را می‌شناختم. توی خودش اندوه و تسلیم داشت. گذر عمر را تحمل می‌کردی. زندگی نمی‌کردی.

انگار منتظر روزی بودی که بالاخره روی تخت بیمارستان دراز بکشی و قبل از این‌که به آرامش ابدی برسی، کمی آرامش پیدا کنی.

شریفی
۱۴۰۰/۰۲/۰۵

دوست داشتم کتاب رو کم نیستن پدر مادرایی که محبت نمیپذیرن و در نزدیکیشون احساس دوری میکنی و چقدر دوس داری سد بینتون شکسته شه

سد بین من و تو عملا هیچ‌چی بود.
شریفی
وقتی آدم توی یک اتاق کوچک در بیمارستان رودرروی کسی قرار می‌گیرد که چندروز بیش‌تر از عمرش باقی نمانده، دلش می‌خواهد ذهنش را بگردد، و صادقانه و بدون طفره‌رفتن این کار را انجام دهد.
Mitir
می‌دانم رفته‌رفته انباشته‌شدن تجربه‌هایی که من ازشان بی‌خبر بودم تو را به زنی که مادرم شد تبدیل کرد.
Mitir

حجم

۵۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۵۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان