دانلود و خرید کتاب اتاق افسران مارک دوگن ترجمه پرویز شهدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب اتاق افسران اثر مارک دوگن

کتاب اتاق افسران

نویسنده:مارک دوگن
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اتاق افسران

کتاب اتاق افسران، نوشته مارک دوگن با ترجمه پرویز شهدی منتشر شده است. این کتاب روایتی است از سربازان جنگ جهانی اول این کتاب واقعیت رئالیستی دارد اما سعی می‌کند از سیاهی فاصله بگیرد و جریان زندگی را نشان دهد.

درباره کتاب اتاق افسران

شخصیت این رمان یک مهندس نظامیا است که دقیقاً در روزهای اول جنگ مورد اصابت ترکش خمپاره قرار می‌گیرد و بخش‌های مهمی از صورت و دهانش را از دست می‌دهد. این نقص که برآیندی‌ است از ویژگی‌های خاص جنگ جهانی اول، انسان خاصی را هم به وجود می‌آورد. بیشتر فضای رمان در بیمارستان نظامی می‌گذرد، در سالنی که صورت ازدست‌داده‌هایی همچون شخصیت اول در آن بستری هستند و آرام‌آرام ناچار می‌شوند با زیست جدید خود خو کنند.

 دوگن از امر خشن در رمان بسیار استفاده می‌کند و در این امر نیز خونسرد است. به همین دلیل اتاق افسران نوعی رمان جنگ است که در آن انسان حاضر در متن ترحم نمی‌کند، درگیر استعاره‌های کلان نمی‌شود، اما به وضعیت خود فکر می‌کند. 

خواندن کتاب اتاق افسران را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان مخصوصا داستان‌هایی با محوریت جنگ جهانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب اتاق افسران

من که با اصرار مادرم دو سال زیر نظارت یسوعی‌ها بزرگ و تربیت شده بودم، چون خودش از کلیسابروهای دوآتشه بود؛ برعکس پدرم که اعتقادی به این حرف‌ها نداشت و فقط می‌کوشید حرفی خلاف خواست و نظر مادرم نزند، خیلی زود به گروه کوچکی ملحق شدم که مدافع ارزش‌های غیرمذهبی قدیمی بودند و به‌ویژه علاقه‌مند به چیدن قارچ در جنگل در فصل رسیدن بلوط‌ها. برای بالا رفتن از نردبان کوچکی که طی ساعت‌های مطالعه و انجام تکالیف می‌شد از آن استفاده کرد و از دیوار صومعه گذشت، باید کلمهٔ عبور را می‌گفتیم. در پاسخ به سؤال «سرنوشت جنگ دست کیست؟» باید جواب می‌دادیم «خدا»، ولی برای من افتخار بزرگی نبود که بخواهم خدا را مسئول این جنگ بدانم. تنها مسئولانش آلمانی‌ها بودند، دلیلی هم در دست نبود که کس دیگری را مسئول بدانم.

هر قدر کلمانس بلندتر حرف می‌زد، آسیب‌پذیرتر به‌نظر می‌آمد. برای دست‌های دوستِ پیانونوازش دعا می‌کرد. کافی بود یک بندِ یکی از انگشت‌هایش را از دست بدهد، تا آیندهٔ هنری‌اش به‌کلی نابود شود. یک بازو نه، یک پا یا یک چشم هم نه، فقط یک بند انگشت.

بعد انگار فنرش تا انتها باز شده باشد، ناگهان از حرف زدن بازایستاد.

پس از کمی سکوت از من پرسید: «خُب، حالا چه می‌خواهید بکنید؟»

ــ نمی‌دانم، شاید برگردم به آپارتمانی که این‌جا دارم و منتظر بمانم تا نزدیک ساعت پنج سوار قطار آردن شوم. این روزها قطار فراوان است. یک هفته‌ای می‌شود که در خانهٔ خودم نخوابیده‌ام. رفته بودم به دوردونی برای شرکت در مراسم خاکسپاری مادربزرگم. شما می‌خواهید چه‌کار بکنید؟

ــ کار خاصی در نظر ندارم، برمی‌گردم خانه‌ام، همین.

ــ کلمانس، پیشاپیش از مطرح کردن این سؤال احمقانه معذرت می‌خواهم و قرارمان این باشد که دیگر درباره‌اش حرفی نزنیم، ولی این دوست پیانونوازتان را دوست دارید؟ البته مجبور نیستید جوابی بدهید.

ــ بله، البته که دوستش دارم. ولی شاید دل‌تان می‌خواهد به پرسشی که مطرح نکرده‌اید جواب بدهم.

احساس کرد دستپاچه و ناراحت شده‌ام. تا به‌حال واقعاً با این مسائل پیچیده برخورد نکرده بودم. برایم تازگی داشت، سرگردان‌کننده و کمی لذت‌بخش.

در دنبالهٔ حرف‌هایش گفت:

ــ سؤال واقعی که از خودتان می‌کنید این است: «تکلیفم چیست، چه نظری دربارهٔ من دارد؟» خُب، خودتان چه فکر می‌کنید؟

نظرات کاربران

ز. آروشا دهقان
۱۴۰۰/۰۵/۱۰

اتاق افسران ماجرای افسری به نام آدرین فورنیه ست که در نخستین روزهای جنگ جهانی اول از ناحیه ی صورت به شدت مجروح میشه. او رو به بیمارستان نظامی منتقل و در بخش مربوط به افسرانی که آسیب چهره دارند

- بیشتر
Abtin mainson
۱۴۰۰/۰۴/۰۳

در صورتی که تحمل اثرات جنگ و آسیب‌های فیزیکی ناشی از آن را ندارید، مطالعه‌ی این کتاب پیشنهاد نمی‌شود. اما در صورتی که تمایل دارید یاد بگیرید چگونه حتی در بدترین شرایط چیزهای مثبت را ببینید، حتما این کتاب را

- بیشتر
محمود
۱۴۰۰/۰۷/۱۰

کتابی نسبتا تلخ، با متنی روان و ترجمه‌ای خوب، که برخلاف اکثر کتاب‌هایی که پیرامون جنگ نوشته می‌شود، نه سعی در بیان رشادت‌ها، و نه تلاشی برای ترسیم جلوه‌ای قهرمانانه از جنگ دارد؛ بلکه از حقایقی صحبت می‌کند که با

- بیشتر
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
۱۴۰۲/۰۸/۲۸

داستان یک افسر ارتش که از ناحیه صورت در جنگ آسیب جدی میبینه و با درد ورنج فراوان جسمی وروحی روبرو میشه،دوستانی که مثل خودش تو جنگ آسیب دیده بودن پیدا میکنه،مدتها تو بیمارستان تحت درمان قرار میگیرن و وقتی

- بیشتر
عبدالی امید
۱۴۰۲/۰۲/۲۴

واقعا کتاب تکان دهنده ای بود اگر تحمل رنج دیگری رو ندارید نخونید

Mary gholami
۱۴۰۰/۱۲/۲۰

خوب بود

کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۳/۰۱/۰۱

تراژدی همه جنگ ها. احساسات و توصیفات بسیار عالی است

کاربر ۲۰۰۳۲۹۱
۱۴۰۲/۱۱/۰۸

کتاب اتاق افسران کتابی، ضد جنگ که به زوایای اثرات مخرب جنگ بر زندگی و روح و روان انسان ها پرداخته. نویسنده خواسته بگه قهرمانان داستان های جنگ هم کم میارن و اقدام به خودکشی می کنن بهمون یادآور میشه که اثرات

- بیشتر
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
۱۴۰۱/۰۳/۱۱

که سلامتی، امنیت، و زندگی بسی ارزشمند است...

AS4438
۱۴۰۰/۱۰/۱۳

کتابی بسیارعالی باترجمه ای روان ازجانبازان جنگی که دیده نشده وعمق دردشان نه ازآسیب وزخم،بلکه ازجامعه است که حاضربه دیدن ودرک کردنشان نیست، جالب وغم انگیز.

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۱)
ویل پیش از این‌که جواب بدهد مدتی طولانی ساکت ماند و بعد گفت: ــ باید شادی و نشاط را به این جوان‌ها یاد بدهیم.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
کسانی هستند که خرافاتی‌اند و می‌بخشند تا عوضش چیزی بگیرند و کسانی که می‌بخشند، بی‌آن‌که چشم‌داشت پاداشی را داشته باشند.
AS4438
ایمانش اذیتم می‌کرد. نمی‌توانستم بپذیرم کسی را پرستش کنم که ما را به دنیایی چنین ترحم‌انگیز تبعید کرده.
امیرعباس قادری
باید کشتار دسته‌جمعی وسیعی راه بیفتد تا سطح دانش انسان بالا برود. عجیب است، نه؟
امیرعباس قادری
به‌نظرش ایمان بود که آدم‌ها را به جنگ می‌کشاند. می‌گفت: «اگر این اعتقاد احمقانه به زندگی ابدی نبود، آدم‌ها با چنین یقینی سوی قتلگاه نمی‌رفتند!»
امیرعباس قادری
موجودات و اشیا به خودی خود موجودیتی ندارند، مگر این‌که در قالبِ منطقی ریخته شوند که به آن‌ها مفهومی می‌بخشد.
AS4438
آینده به همان اندازهٔ گذشته به‌نظرم دردناک می‌آمد. شاید هم بیشتر. گذشته همچون صاعقه‌ای که بر درختی آرام فرود آمده باشد، غافلگیرمان کرده بود. آینده با گام‌های کوتاه همچون سالخوردگان نزدیک می‌شد. آیندهٔ نزدیک از همه وحشتناک‌تر می‌نمود.
امیرعباس قادری
فقط کسانی که مرده‌اند می‌توانند به ما غبطه بخورند، گرچه، به این هم مطمئن نیستم.
امیرعباس قادری
حالا به خدا حمله می‌کرد، چون به‌نظرش ایمان بود که آدم‌ها را به جنگ می‌کشاند. می‌گفت: «اگر این اعتقاد احمقانه به زندگی ابدی نبود، آدم‌ها با چنین یقینی سوی قتلگاه نمی‌رفتند!»
Mostafa F
رابطه‌مان با زمان تغییر کرده بود. دیگر به آینده فکر نمی‌کردیم. اگر نخواهم بگویم لحظه‌به‌لحظه، باید این‌طور بگویم که در زمان حال زندگی می‌کردیم. و نیز با دردی که بی‌تعارف و هر لحظه که دلش می‌خواست، شب یا روز سراغ‌مان می‌آمد کنار می‌آمدیم. گاه به بازی‌مان می‌گرفت و وانمود می‌کرد دارد برای همیشه ترک‌مان می‌کند، تا دوباره با شدتی که هر بار غافلگیرمان می‌کرد سراغ‌مان بیاید. روزها پایان‌ناپذیر بودند و بدون چشم‌اندازی از آینده.
کاربر ۷۷۸۳۷۶۸

حجم

۱۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

حجم

۱۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

قیمت:
۳۱,۰۰۰
تومان