دانلود و خرید کتاب مسیح فرزند انسان جبران خلیل جبران ترجمه مهدی سرحدی
تصویر جلد کتاب مسیح فرزند انسان

کتاب مسیح فرزند انسان

انتشارات:کلیدر
امتیاز:
۳.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مسیح فرزند انسان

کتاب مسیح فرزند انسان نوشتهٔ جبران خلیل جبران و با ترجمهٔ مهدی سرحدی است و نشر کلیدر آن را منتشر کرده است. این کتاب جلد ۶ از مجموعه آثار جبران خلیل جبران است. جبران در این کتاب از زبان ۷۸ نفر درباره‌ٔ مسیح سخن می‌گوید که بعضی از آنان واقعی‌اند و نامشان در انجیل آمده است و بعضی دیگر، غیرواقعی‌اند و در خیال جبران جان گرفته‌اند.

درباره کتاب مسیح فرزند انسان

جبران خلیل جبران (۱۸۸۳-۱۹۳۱) نویسنده و شاعر آمریکایی لبنانی‌تبار است.

مسیح ‌فرزند انسان که در سال ۱۹۲۸ نوشته شده، سیمای‌ حضرت مسیح‌ را از دیدگاه ‌یاران‌ و نزدیکان‌ و حتی ‌دشمنان ‌او ترسیم‌ می‌کند و سرانجام‌ نظر نویسنده را با عنوان ‌مردی ‌از لبنان ‌پس ‌از نوزده قرن بیان‌ می‌کند.

خواندن کتاب مسیح فرزند انسان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شاهکارهای خلیل جبران پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جبران خلیل جبران

جبران خلیل جبران در ۶ ژانویۀ ۱۸۸۳ و در خانواده‌‌ای مسیحی مارونی به دنیا آمد. او اهل بشرّی لبنان و یک نویسندهٔ لبنانی-آمریکایی است.

جبران خلیل در کودکی در فقر مطلق زندگی کرد و به همین خاطر از سواد و تحصیل بی‌بهره ماند. او پس از مهاجرت مادرش به آمریکا، توانست به مدرسه برود؛ پس در جوانی، تصمیم گرفت به آمریکا بازگردد تا زبان عربی را یاد بگیرد.

در جنگ جهانی اول جبران خلیل در جبهه‌ٔ آزادی‌خواهان فعال بود و در نشریه‌های عربیِ مهاجران عرب در آمریکا، مقالات، شعر و داستان منتشر می‌کرد. مهم‌ترین کتاب او یعنی پیامبر در سال ۱۹۲۳ منتشر شد.

این نویسنده و شاعر، به نگارش اشعار معنوی و عرفانی پرداخت؛ اشعاری که می‌توانند تأثیرات عمیقی بر روی خوانندگان خود بگذارند. از این رو است که قلم خلیل جبران، لطافتِ خاصّ این‌گونه نوشتارها را در خود دارد.

لحن شعر‌های خلیل جبران اغلب رسمی اما صمیمی است. او در شعرهایش از کلمات معنوی و عرفانی استفاده می‌کند.

آثار جبران خلیل جبران به دو دسته تقسیم می‌شوند: آثاری که به زبان عربی نوشته‌اند و آثار انگلیسی‌زبان.

از میان آثاری که جبران خلیل به زبان عربی نوشته است، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

موسیقی

عروسان دشت

ارواح سرکش

اشک و لبخند

بال‌های شکسته

کاروان‌ها و توفان‌ها

نوگفته‌ها و نکته‌ها

و از میان آثاری که وی به زبان انگلیسی نوشته است، باید به موارد زیر اشاره کرد:

دیوانه

نامه‌های عاشقانه

آیا آدم ندید!

پیامبر و رازهای دل

ماسه و کف

مسیحا

پیشتاز

خدایان زمین

سرگردان

مسیح، فرزند انسان

پیامبر

باغ پیامبر

کتاب پیامبر (The Prophet)، مشهورترین اثر خلیل جبران است. این کتاب جز معدود کتاب‌هایی در طول تاریخ بوده که چاپ آن هرگز متوقف نشده است.

بخشی از کتاب مسیح فرزند انسان

او را دوست نداشتم، اما در همان حال از او بدم نمی‌آمد. برای شنیدن سخنانش بدو گوش نمی‌سپردم، بلکه گوش فرا می‌دادم تا طنین صدایش را بشنوم، که صدایش مرا به طرب می‌آورد.

همه‌ی گفته‌‌هایش از نظر من مبهم بود، اما نغمه و موسیقی آوایش در گوش‌هایم واضح و شفاف می‌نمود. در واقع اگر سخنان مردم را درباره‌ی او نشنیده بودم، نمی‌توانستم دریابم که آیا مسیح با یهودیان موافق بود یا مخالف.

***

روزی از روزهای بهار، مسیح در یکی از میدان‌‌های شهر اورشلیم ایستاد و با حاضران درباره‌ی ملکوت آسمان سخن آغاز کرد.

ایشان، کاتبان و فریسیان را به این دلیل که برسر راه جویندگان ملکوت، دام گسترانیده و چاه می‌کنند؛ سرزنش کرد.

در میان حاضران، کسانی بودند که از فریسیان و کاتبان دفاع می‌کردند و بر آن شدند که مسیح و همه‌ی ما را به بند کشند، اما مسیح از آنان فاصله گرفت و به سوی دروازه‌ی شمالی شهر رهسپار گردید. او آبادی‌های آرمیده بر دشت را نگریست و گفت: اجل من هنوز فرا نرسیده است. برایتان بسی سخن خواهم گفت و در میان‌ شما، بسی کارها خواهم راند، پیش از آن که جان به جهان واگذارم..

سپس، در حالی که از صدایش طنین شادمانی هویدا بود، گفت: عجله کنید. با ما به سوی شمال بیایید تا بهار را دریابیم. با من به بلندی‌‌ها بیایید‌ و ببینید که زمستان، گذشته و برف‌‌کوه‌های لبنان به سوی دشت‌ها سرازیر شده و جویبارها را به ترنم درآورده است. دشت‌ها و تاکستان‌‌ها برخواب چیره شده و برخاسته‌اند تا با انجیر سبز و انگور ناب خود، به خورشید سلامی دوباره دهند..

اوپیشاپیش ما، راه می‌سپرد و ما نیز سراسرآن‌روز و روز بعد در پی او روان بودیم. عصر روز سوم، به قله‌ی کوه حرمون رسیدیم. مسیح آنجا ایستاد و به شهرهای آرمیده بر دشت نظر افکند. چهره‌اش، هم‌چون طلای گداخته درخشیدن گرفت. دستان خویش را گشود و گفت: زمین را در جامه‌ی دیبای خویش بنگرید و نگاه کنید که جویبارها چگونه مژگان آن را با نقره‌ی درخشان زینت داده‌اند.

به راستی زمین زیباست و هر چه بر آن است نیز زیباست. اما بدانید، در پس آنچه که بدان می‌نگرید، ملکوتی است که من بر آن حکم می‌رانم و بدان احاطه دارم. اگر شما هم بخواهید، آن را خواهید یافت و همراه من حکم خواهید راند.

در ملکوت، چهره‌ی من و چهره‌‌های شما هرگز درپرده نخواهد بود و دستان ما هرگز شمشیر و عصا بر نخواهد داشت. رعیت به ما عشق خواهند ورزید و بدون آن که از ما هراس داشته باشند، درصلح و سلامت خواهند زیست..

مسیح سخن می‌گفت، و من از دیدن تمامی سرزمین‌ها و همه‌ی شهرهای آکنده از قلعه و دیوار، ناتوان بودم و در دل‌ جز یک آرزو نداشتم؛ این‌که در پی استاد تا ملکوت رهسپار شوم.

در آن هنگام، یهودا اسخریوطی پیش رفت، به مسیح نزدیک شد و بدو گفت: درنگ کن! سرزمین‌های عالم‌ پهناورند و ساکنان شهرهای داوود و سلیمان بر رومیان چیره خواهند شد. اگر می‌خواهی پادشاه یهودیان باشی، ما برای حمایت از تو، شمشیرها و سرنیزه‌‌هایمان را بر خواهیم افراشت تا بر غربیان چیره گردی..

مسیح چون این سخنان بشنید، با چهره‌ای خشمناک رو به یهودا کرد و باصدایی هراس انگیز، به‌سان آسمان غرید و گفت: از من دور شو ای شیطان! آیا پنداشته‌ای که من هم، سوار بر مرکب زمان آمده‌ام تا روزی چند بر مشتی مورچه حکم رانم؟! تخت و بارگاه من، بسی فراتر از بینایی توست. آیا ممکن است کسی که با بال‌هایش زمین را در سیطره‌ی خود می‌گیرد، در لانه‌ای دور افتاده و فراموش‌شده پناه جوید؟! آیا زنده، می‌تواند با کمک مردگان کفن‌پوش، شرافت و بلندی یابد؟ قلمرو حکومت من در این زمین نیست و نشیمن من بر باقیمانده‌ی جمجمه‌‌های نیاکان شما بنا نشده است. اگر قلمرویی جز مملکت روح می‌جویید، بهتر آن است که مرا اینجا واگذارید و به دخمه‌‌های مردگان خویش واپس خزید، همانجا که تاجداران‌ـ از گذشته تا حال‌ـ جشن‌ها بر پا می‌کنند تا استخوان‌های پدران و نیاکان شما را مجد و عظمت بخشند.

چطور این چنین گستاخی می‌کنی و مرا با تاجی از ماده‌ی فرومانده می‌آزمایی؟ حال آن‌که جبین من در طلب است که یا به ثریا بررسد و یا سر‌نیزه‌‌های شما را دریابد.

اگرنبود رؤیای جنس از یاد رفته، خورشید را مجال نمی‌دادم که بر شکیبایی من پرتو افکنَد و ماه را اجازه نمی‌دادم که سایه‌ام را در راه شما بگستراند؛ و اگر نبود خواهش پاک توفنده در قلب مادری پاک‌؛ به یقین خود را از بندها رها می‌کردم و گریزان به فضا باز می‌گشتم و اگر نبود اندوهی که ژرفای وجود شما را فراگرفته، اینجا درنگ نمی‌کردم تا گریه و مویه سردهم.

حال، توکیستی ای یهودا و چه می‌خواهی و از چه رو درصدد آزمودن من برآمده‌ای؟ آیا مرا به ترازو سنجیده‌ای و لایق آن یافته‌ای که مشتی از نامردمان را راهبری کنم و سوارانی بی کالبد را بر ضد دشمنی، به خروش آورم که تنها در کینه و بغض شما وجود یافته و در هراس و خیال، به شما هجوم آورده است؟!

کرم‌های بسیار پیرامون گام‌های من گرد آمده‌اند، اما من آنها را لگدکوب نمی‌کنم.

از بیهودگی و ناراستی‌‌ها به تنگ آمده‌ام و جانم از عطوفت بر این خزندگان به لب رسیده است؛ هم‌آنان که مرا بزدل می‌پندارند، زیرا در پس دیوارها و قلعه‌‌های مستحکم آنان گام بر نمی‌دارم.

مهربانی و عطوفت می‌ورزم، که خود نیز هماره نیازمند رحمت خواهم بود و چه زیباست اگر بتوانم به جهانی بزرگتر از این جهان رهسپار گردم، آنجا که مردانی والامنش‌تر از این مردمان می‌زیند، اما چگونه چنین کنم؟

کاهن و امپراطور شما تشنه‌ی خون من هستند و به‌زودی، پیش از سفر من به سرای دیگر، آنها به خواسته‌ی خویش خواهند رسید. بگذار جهل، آن‌قدر خود را عرضه کند که اهل خود را به تنگ آورد.

معرفی نویسنده
عکس جبران خلیل جبران
جبران خلیل جبران
لبنانیی | تولد ۱۸۸۳ - درگذشت ۱۹۳۱

جبران خلیل جبران در ۶ ژانویه‌ی ۱۸۸۳ در شهر باستانی بشاری، در جبل لبنان واقع در شمال لبنان، در خانواده‌ای از مسیحیان مارونی متولد شد. در زمان تولد او، محل تولدش در نیمه‌ی خودمختار امپراتوری عثمانی قرار داشت. پدر خلیل، بدهی‌های هنگفتی از قمار انباشته کرده بود و شغل خود را از دست داده بود، اما بعدها توسط یک مدیر محلی به مقام و منصب دست یافت. مادر خلیل پیش از ازدواج با پدر خلیل، دو بار ازدواج کرده بود و از ازدواج اولش صاحب یک پسر شده بود. خلیل به غیر از برادر ناتنی خود، پیتر، دو خواهر کوچک‌تر نیز داشت. او هرگز به مکتب نرفت، اما توسط کشیشانی که به خانه‌ی آن‌ها رفت‌وآمد داشتند، زبان عربی و خواندن انجیل را آموخت.

vahidgentlman2000
۱۳۹۹/۰۴/۲۰

زیاد به مسیح واقعی شباهت ندارد و خداوندرو به نور تشبیح کرده که واقعیت ندارد

شلاله
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

کتاب مسیح فرزند انسان از جبران خلیل جبران پیچیدگیهای زبانی مثل کتاب های دیگر این نویسنده رو نداره. متن شیوه نوشتن ساده و جذابی داره. همونطور که از اسم کتاب مشخصه به مسیح بعنوان یه انسان نگاه شده البته توصیفات

- بیشتر
زنبق‌‌ها و شبدرها تنها یک روز می‌زیند، اما آن روز، ابدیتی است که به آزادگی سپری می‌شود.
آرام
آن‌گاه که در برابرش ایستادم و خطابش کردم، یک مرد بود. چهره‌اش، دیدگان هر که را بدو می‌نگریست، کامل پر می‌کرد. به من گفت: چه می‌خواهی، میریام؟ پاسخش ندادم. اما بال‌هایم، رازم را در آغوش کشید و گرما در کالبدم جریان یافت و از آنجا که نور وجودش را برنمی‌تافتم، او را وانهادم و به راه افتادم. اما ننگ و عار از من رخت بربست و جز زندگانی، برایم هیچ باقی نماند؛ به شوق این‌که تنها باشم تا انگشتانش بر تارهای دلم زخمه بَرزَنَد.
محمد

حجم

۱۷۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

حجم

۱۷۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان