دانلود و خرید کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات می‌کنید میچ البوم ترجمه الهه شمس‌نژاد
تصویر جلد کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات می‌کنید

کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات می‌کنید

نویسنده:میچ البوم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات می‌کنید

 نفر بعدی‌ که در بهشت ملاقات می‌کنید رمانی دیگر از میچ آلبوم نویسنده معروف کتاب پرطرفدار «سه‌شنبه‌ها با موری» است. میچ آلبوم نویسنده آمریکایی و روزنامه‌نگار، فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. نویسنده‌ای مشهور که شاید بیشتر شهرتش به دلیل موضوع‌های الهام‌بخش داستان‌هایش باشد.

درباره کتاب نفر بعدی‌ای که در بهشت ملاقات می‌کنید

نفر بعدی که در بهشت ملاقات می‌کنید دنباله‌ی رمان «پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید» آلبوم است. در رمان قبلی یک نیروی تاسیساتی پیر در یک شهر بازی بر اثر سانحه‌ای هنگام نجات دادن یک دختر، می‌میرد و قصه با مرگ او آغاز می‌شود و با پیش رفتن داستان، او به درکی تازه از هستی می‌رسد. اما این داستان درباره زنی به اسم آنی است و مثل داستان قبلی از پایان شروع می‌شود. از سقوط آنی از آسمان.

آنی جوان بود و برای همین هیچ‌وقت به پایان فکر نکرده بود. هیچ‌وقت دربارهٔ بهشت فکر نکرده بود. اما هر پایانی، یک آغاز هم هست.آنی پرستار بود و در بیمارستانی نزدیک خانه‌اش کار می‌کرد و در همان بیمارستان هم دنیا را ترک کرد، بعد از یک حادثه فجیع و سوزناک، یک ماه قبل از تولد سی‌ویک سالگی‌اش. او قبلا در کودکی یک بار از مرگ نجات یافته بود. بله درست حدس زدید، آنی همان دختری است که ادی، تعمیرکار مهربان پیر، در شهربازی او را نجات داده بود ؛ او حالا در آستانه ورود به جهانی تازه قرار داشت.

داستان میچ آلبوم از زمان مرگ آنی شروع می‌شود، او به گذشته‌ها باز می‌گردد، کودکی را مرور می‌کند و مثل ادی پنج نفر را ملاقات می‌کند. اما آنی به دنیا بازمی‌گردد چون این بار هم قرار است از مرگ نجات پیدا کند تا زندگی بیافریند.

میج آلبوم با این داستان و داستان ادی تعمیرکار می‌خواهد به ما بگوید: هر پایانی یک آغاز دیگر است، فقط در آن لحظه ما از آن بی‌خبریم. مهم نیست از چه می ترسیم و چه از دست می‌دهیم، بهشت پاسخ تمام سوال‌های زمینی ما است.

میج آلبوم در این اثر سعی می‌کند وجه دیگری از بهشت را به ما نشان دهد، وجهی به نام آگاهی از چراهای زندگی. بهشت در کتاب آلبوم جایی است که انسان سبک‌بار می‌شود، دلیل اعمال افراد را درمی‌یابد و می‌تواند آنها را به‌راحتی ببخشد. هنگامی که ذهن، آگاه شده و کینه‌ها برطرف می‌شوند، رسیدن به بهشت آسان و ممکن خواهدشد.

خواندن کتاب نفر بعدی‌ که در بهشت ملاقات می‌کنید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

دوستداران ادبیات داستانی به ویژه کسانی که به داستان‌های معنوی با موضوعات انسانی علاقه دارند.

درباره‌ی میچ آلبوم

میچ دیوید آلبوم ۲۳ می سال ۱۹۵۸ در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. او نویسنده آمریکایی و روزنامه‌نگار، فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه نویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده است. کتاب‌های میچ آلبوم بیش از ۳۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شده‌اند. میچ آلبوم را البته به خاطر داستان‌های الهام بخشش می‌شناسند. از آثار معروف او که به زبان فارسی ترجمه شده و از استقبال خوبی هم برخوردار شده، می‌توان به پنج نفری که در بهشت ملاقات می‌کنید، نفر بعدی که در بهشت ملاقات می‌کنید، سه‌شنبه‌ها با موری و به اولین تماس تلفنی از بهشت اشاره کرد. میچ آلبوم در حال حاضر به همراه همسر خود جینین سابینو در شهر دیترویت میشیگان زندگی می‌کند.

بخشی از کتاب نفر بعدی که در بهشت ملاقات می‌کنید

آبی. همه‌چیز آبی بود. تنها یک رنگ آنی را احاطه کرده بود. گویی او را رنگ کرده باشند. حس بی‌نهایت سبکی داشت و به‌طرز ناآشنایی کنجکاو بود.

من کجام؟

چه اتفاقی افتاده؟

پائولو کجاس؟

نمی‌توانست اعضای بدنش را ببیند. رنگ آبی مانند یک روانداز همه‌جای بدن به‌غیر از چشم‌هایش را پوشانده بود. ناگهان یک صندلی با روکش چرم قهوه‌ای را مقابل چشمانش دید که تا سینه‌اش بالا آمده بود و در هوا معلق مانده بود. در مسیر بالاتر از آن ریل نقره‌ای‌رنگی دیده می‌شد، گویی قطعه‌ای مربوط به هواپیما یا اتوبوس بود.

آنی به‌طور غریزی خواست آن را لمس کند ـ اما ناگهان شوکه شد چون دست راستش بدون این‌که به چیزی وصل باشد، مقابل او معلق مانده بود. بدون مچ و ساعد. بدون بازو و شانه. متوجه شد که رنگ آبی تنش را نپوشانده بلکه او اصلاً جسم ندارد. هیچ قسمتی از بدنش را نداشت، نه وسط، نه پایین. نه شکم و نه پاها.

این دیگه چیه؟

بقیهٔ بدنم کجاس؟

من این‌جا چه‌کار می‌کنم؟

صندلی را کنار زد و صندلی محو شد. صندلی دیگری، کمی دورتر ظاهر شد. آن را گرفت اما آن هم ناپدید شد. صندلی جدیدی در حال پدیدار شدن بود و او را به سمت جلو راهنمایی می‌کرد. سرانجام به درِ اتاقکی با دستگیرهٔ برنز رسید. دسته را به پایین فشار داد.

با این کار، از بیرون به درون راه پیدا کرد. کنار آنی یک ترن بود که به‌نظر نقاشی‌ای می‌آمد که هنرمندی آن را با مداد کشیده باشد، سقف آن کوتاه و کفِ فلزی‌اش پیچ شده بود. پنجره، راهروی بین چرخ‌ها، اهرم و ابزار کار، همه‌جا دیده می‌شد. قطاری از سال‌های ۱۹۵۰ بود.

این دیگه چه خوابیه که می‌بینم؟

چرا این‌قدر احساس سبکی می‌کنم؟

بقیه کجان؟

چیزی توجهش را جلب کرد. درست همان بالا. روی صندلیِ راهنما. کله‌ای کوچک دید، بعد دیگر آن را ندید.

صدای فرد جوانی شنیده شد.

ـ بله، بله.

اگر این یک خواب معمولی بود، آنی ممکن بود از آن فرد غریبه فرار کند. همان‌طور که ما همیشه در خواب از غریبه‌ها می‌ترسیم. اما در دنیای پس از مرگ ترس از چیزی وجود ندارد. آنی آن‌قدر جلو رفت تا نزدیک صندلی رسید. وقتی پایین را نگاه کرد، چیزی را دید که اصلاً انتظارش را نداشت.

پشت فرمان صندلی قطار، پسری با پوست قهوه‌ای و موی سیاه براق نشسته بود. تی‌شرت راه‌راهِ آستین‌کوتاه تنش بود و یک هفت‌تیر اسباب‌بازی هم در دست داشت. پسرک پرسید:

ـ تند می‌رم؟

نظری برای کتاب ثبت نشده است
در زندگی لحظاتی وجود دارد که حتی با چشمان بسته می‌توانید با شخصی که می‌خواهید، ارتباط برقرار کنید
Ahmad
در لحظاتی خاص، زمانی که مرگ نزدیک است، حجاب بین این دنیا و دنیای بعد از میان می‌رود. بهشت و زمین یکی می‌شوند. و زمانی که این اتفاق بیفتد، ممکن است در یک لحظه روح‌های خاصی را که قبلاً از میان ما رفته‌اند، ببینیم. آن‌ها را می‌بینید که منتظر رسیدن شما هستند و آن‌ها نیز به شما که به طرف‌شان می‌روید، نگاه می‌کنند.
کاربر ۲۳۵۶۷۷۸
در عشق هیچ انتقامی وجود نداره. آدم نمی‌تونه عشق رو مثل یه پاره‌سنگ دور بندازه. حتی آدم برای این‌که مشکلاتش رو حل کنه نمی‌تونه عشق بسازه. یا عاشق بشه. عشقِ زورزورکی مثل گُلی می‌مونه که از ساقه بچینی و انتظار داشته باشی رشد کنه.
Ahmad
در زندگی اتفاقات بسیار زیادی وجود دارد که بدون این‌که مشهود باشد سبب تغییر زندگی می‌شود. درست مانند چرخش یک مداد، از نوشتن تا پاک شدن.
Ahmad
ـ این قلبیه که ما باهاش دنیا اومدیم، آنی. کوچیک و خالی چون هیچ حادثه‌ای نداشته. آن را به آنی داد. بعد چهار سیم دیگر را برداشت و این‌بار قلبی بزرگ‌تر و کامل‌تر با خطوط بسیاری که از داخل آن رد شده بود درست کرد. ـ این اون قلبیه که باهاش مُردیم. بعد از آدم‌هایی که دوستشون داشتیم، بعد از همهٔ شکست‌هامون. ولی ببین چقدر بزرگ‌تره؟ می‌بینی؟ آنی گفت: ـ ولی شکسته. ـ درسته. ـ این همون چیزیه که خرابش می‌کنه. پائولو قلب را به سینهٔ آنی گذاشت و گفت: ـ نه این همون چیزیه که می‌سازدش.
Ahmad
ما فکر می‌کنیم با نگه داشتن رازهامون اونا رو کنترل می‌کنیم، درحالی‌که این رازها هستن که دارن ما رو کنترل می‌کنن.
Ahmad
همهٔ آدما با پشیمونی‌هاشون کور می‌شن آنی. بعد نمی‌فهمن چه کسی رو دارن تنبیه می‌کنن، خودشون یا دیگران رو.
Ahmad
اون لحظه‌ای که آدم دیگه همه‌چی رو درست متوجه می‌شه، زمانِ درستی نباشه. شاید به‌موقع نباشه.
Ahmad
آدم اگه واقعاً عاشق کسی باشه بالاخره یه روز پیداش می‌کنه.
Ahmad
عشق وقتی اصلاً انتظار آن را نداری سراغت می‌آید. و درعین‌حال وقتی سراغت می‌آید که بیشترین نیاز را به آن داری. عشق وقتی می‌آید که کاملاً آمادگی پذیرش آن را داری و نمی‌توانی منکرش شوی. این‌ها همه حقیقت عشق است
Ahmad
اما علم تنها چیزی را می‌داند که می‌داند و به‌دلیل عدم درک از دنیای دیگر، دنیای پس از مرگ، نمی‌تواند توضیح دهد که آنچه انسان در لحظات بحرانی می‌بیند لحظه‌ای از دنیای پس از مرگ است که با برداشته شدن پرده از روی آن، تمام صحنه‌هایی را که در زندگی داشتید در یک لحظه با هم می‌بینید.
Ahmad
ما همه بیشتر متوجه زخم‌هایی که برداشتیم هستیم تا ساعت‌های خوش‌مون. اون لحظه‌ای رو که زخمی برداشتیم دقیقاً به خاطر داریم ولی کی یادش می‌مونه زخمش کِی خوب شد؟
Ahmad
این‌همه وقت این‌جا منتظر من بودی؟ ـ بین مادر و دختر، زمان چه معنایی می‌تونه داشته باشه؟ هیچ‌وقت زیاد نیست، هیچ‌وقت هم کافی نیست.
Ahmad
ـ دستام! دوباره برگشتن. ـ تا اونی رو که عاشقش بودی بغل کنی.
Ahmad
انجام هیچ کاری برای دیگری بیهوده و بی‌فایده نیست.
Ahmad
همه از تنهایی می‌ترسیم آنی، اما تنهایی اصلاً وجود نداره. به هیچ شکلی. تنهایی فقط سایه‌ایه که روی ما می‌افته و مثل سایه‌ها که وقتی نور باشه دیگه نیستن، تنهایی هم وقتی حقیقت دیده بشه از بین می‌ره. ـ حقیقت چیه؟ ـ همون پایان تنهاییه. وقتیه که کسی به تو نیاز داره. و دنیا پر از نیازه.
Ahmad
تا حالا فکر کردی چقدر موجود زنده روی زمین هست؟ مردم، حیوانات، پرنده‌ها، ماهی‌ها و درختا. به این که فکر کنی تعجب می‌کنی چرا یه عده احساس تنهایی می‌کنن. انسان‌ها هنوز هم این حس رو دارن. واقعاً خجالت داره.
Ahmad
می‌دونستی سگ‌ها قبل از این‌که اشک انسان دربیاد می‌فهمن؟ حتی زودتر از این‌که خنده‌هاشون رو بفهمن متوجه اشک‌هاشون می‌شن. وقتی آدمای اطراف سگ غمگین باشن، سگ می‌فهمه و غمگین می‌شه. سگ‌ها این‌طوری خلق شدن. بهش می‌گن همدردی. ـ انسان‌ها هم این حس رو دارن اما خیلی چیزای دیگه مثل گذشته، خودخواهی و فکر این‌که اول باید مشکل خودشون حل شه، این حس رو کمرنگ می‌کنه. ولی سگا از این مشکلات ندارن.
Ahmad
درس آخر. آنی منو بشناسی یا نه، ما بخشی از همدیگه هستیم.
Ahmad
ما روی شونه‌های اونایی که قبل از ما اومدن همه‌چیز رو می‌سازیم. وقتی هم که سقوط می‌کنیم، همون‌ها به کمک‌مون می‌آن تا دوباره ساخته بشیم.
Ahmad

حجم

۱۴۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

حجم

۱۴۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان