کتاب مونی و کاروان هایش
معرفی کتاب مونی و کاروان هایش
کتاب مونی و کاروانهایش، نوشته پیتر ترسن که با ترجمه حسن ملکی منتشر شده است، جلد نوزدهم مجموعه تجربههای کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه تجربههای کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولینبار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.
بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتابها نیمهکاره میمانند. راه چاره پناه بردن به کتابهای کمحجم و کمورقی است که میشود آنها را بهسادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعهی تجربههای کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقتهای اندک، برای خواندن در ساعتهایی که فکر میکنیم هیچکدام از کتابهای کتابخانهمان را نمیتوانیم بخوانیم. با مجموعهی تجربههای کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار میگیرد.
درباره کتاب مونی و کاروانهایش
زوجی جوانی به نام چارلی و ماو، به شهر جدیدی نقل مکان کردهاند. چون چارلی به تازگی به عنوان کارگر در این شهر، کاری پیدا کرده است. آنها اما ناچار میشوند برای سکونت در این شهر جدید، در یکی از کاروانهای شخصی به نام مونی، زندگی کنند. شرایط زندگی سخت است و این زوج باید آن را تحمل کنند. ولی باز مشکلات جدیدی از راه میرسد ...
خواندن کتابهای مجموعه تجربههای کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر فکر میکنید فرصتتان برای کتاب خواندن کوتاه است اما عطش خواندن و لذت بردن از دنیای کتاب شما را رها نمیکند، این مجموعه برای شما نوشته شده است.
بخشی از کتاب مونی و کاروانهایش
کاروانی در یک محوطهٔ باز. پاییز.
چارلی و ماو با باروبنه از راه میرسند.
چارلی: خوب ئه، ماو؟
ماو: آره.
چارلی: ازش خوشت میآد، ماو؟
ماو: آره. به نظر میآد خوب باشه.
چارلی: گفتم که. نگفتم؟
ماو: چرا، گفتی، چارلی.
چارلی: گفتم تو خوشت میآد، حالا میبینم که خوشت اومده، ماو. درست نمیگم، هان؟
وارد کاروان میشوند.
چارلی: واسه کار که اومدم اینجا به بروبچههای همکار گفتم:
«میگردم بلکه یه جائی گیر بیارم که توُ مدتی که اینجا کار میکنم اونجا ساکن بشیم. فعلاً من و زنم توُ یه کاروان اطراق میکنیم.» خوبیت نداره که مرد خونهئی سقفی بالای سر زن و بچهش فراهم نکنه.
ماو: خوب، این کار رو هم کردی، چارلی.
چارلی: اینجا رو نگاه، چه منظرهئی. اون تپهها رو میگم. راحت میتونی از اینجا تماشاشون کنی. اینجا مثل سِلی اوک نیست.
ماو: از منظرهش خوشم میآد.
چارلی: کاروان هم به عنوان خونه چیز بدی نیست، هست؟ نه، واقعاً؟ به نظر من که زندگی توُ کاروان ایرادی نداره. سرِ کار هم به بروبچهها گفتم که زندگی توُ کاروان ایرادی نداره. بچهها میگفتند کارگرها میتونستند کمک کنند از خونههای سازمانی بگیرم، ولی من گفتم من خونهٔ سازمانی نمیخوام، خودم واسه همسرم یه خونه دستوپا میکنم.
ماو: من خونهٔ سازمانی دوست ندارم، چارلی.
چارلی: معلوم ئه، ماو، معلوم ئه. خودمون یه آشیانهٔ خوشگِل کوچولو میسازیم، ماوی. که هرچی بخواییم با پیچوندن یه شیر فراهم بشه. وضعمون خوب میشه اینجا، ماوی.
ماو: تا یه جای حسابی مالِ خود خودمون پیدا کنیم.
حجم
۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه