دانلود و خرید کتاب اقیانوس مشرق مجید پورولی کلشتری
تصویر جلد کتاب اقیانوس مشرق

کتاب اقیانوس مشرق

انتشارات:عهد مانا
امتیاز:
۴.۷از ۴۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اقیانوس مشرق

کتاب اقیانوس مشرق نوشته‌ی مجید پورولی کلشتری است. این کتاب داستان سرگشتگی عِمران و وصالش به ولایت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) است. درباره فضائل و ویژگی‌های امام رضا(ع) کتاب بسیار نوشته شده است اما این روایت ها کمتر به دنیای داستان راه پیدا کرده‌اند. حتی شعر هم بیشتر از داستان در این زمینه فعال بوده است. 

درباره کتاب اقیانوس مشرق

در اقیانوس مشرق داستان شخصیتی به نام عمران بن‌ داوود را می‌خوانیم که در جست‌وجوی آب حیات از کرانه‌های دریای جنوب عازم دریای شمال است. او در بیابان کویری بی‌آب و علف در مسیر خراسان راهش را گم می کند و تشنه و سرگشته در بیابان رها می‌شود. صحنه های آغازین داستان با شرح وضعیت عمران، که از تشنگی و خستگی در حالتی بی‌رمق و وهم‌آلود در بیابان افتاده است، روایت می‌شود و اندک اندک و در داستانی جذاب و خواندنی، مخاطب را با شخصیت و مقام عظیم امام رضا علیه السلام آشنا می‌کند. این رمان، برنده جایزه کتاب‌سال پژوهش های دینی در سال ۱۳۹۲  و هم چنین کتاب سال رضوی در شاخه رمان در همان سال بوده است.

خواندن کتاب اقیانوس مشرق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی مذهبی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب اقیانوس مشرق

مشتش را از خاک پُر می‌کند و بر پاپوش‌ها می‌ریزد. سعی می‌کند با بی‌جانیِ دست‌هایش سراب را پس بزند و راه بگشاید. اما انگار سراب، سخت و محکم برابرش ایستاده است و خیالِ کناررفتن ندارد. گویا آدمی است که برابرش قرار گرفته و نگاهش می‌کند. عِمران دوباره، ناباورتر از پیش، سر بلند می‌کند و با چَشم‌های خاک‌گرفته‌اش به پاهایی خیره می‌شود که برابرش ایستاده‌اند.

- بگو که دروغ و خیالی بیش نیستی!

پاسخی نمی‌شنود.

- تو نیز همانند همهٔ آن آدم‌های مَشک‌به‌دوش که این‌روزها هزار بار دیده‌ام، فریب چشم‌های منی. همه‌تان برای مرگ من آمده‌اید.

مرد زانو می‌زند بالای سرش. دستش را آهسته زیر چانهٔ عِمران می‌گیرد و صورت عِمران را بالا می‌آورد. عِمران در بهت نگاهش می‌کند. مرد می‌گوید: «آیا تو عِمران، پسر داوودی؟»

عِمران در اوجِ درد، می‌خندد:

- من تشنه‌ام. تشنه پسر تشنه. در تمام سرزمین ایران‌زمین آن‌که تشنه‌تر از همه است، منم!

دست رنجور و زخم‌خورده‌اش بر ردایِ مرد، چنگی بی‌رمق می‌زند و با التماس می‌گوید: «به من بگو که سرابی، بگو که تو نیز وَهمِ گرمازده‌ای بیش نیستی که در قالب مردی خودت را به من نشان می‌دهی. در این برهوتِ بی‌سرانجام که نه پس پیداست و نه پیش، من از امیدِ بیهوده، بیش از تشنگی و گرسنگی می‌ترسم!»

۱۴۰۰/۰۴/۰۷

بسم الله الرحمن الرحیم عالی.. پر از نکته و آموزه.. از پایانش متأثر شدم دلتون برای امام رضا علیه السلام بیشتر تنگ میشه و بیشتر قدرش رو میدونید حتما پیشنهاد میکنم🍃 التماس دعا عزیزان⁦🙌🏻⁩

نورا:)
۱۴۰۰/۰۶/۲۸

رسم دلداگی است این اثر..... این کتاب را باید جرعه جرعه نوشید کتاب روایتی است از جوانی به نام عمران، عمرانی که به دنبال آب حیات است که.... در اصل ما هم همانند عمرانیم. نیازمند کسی هستیم که راه آب حیات را به ما

- بیشتر
Mahmonir
۱۳۹۹/۰۶/۱۰

این کتاب فوق العاده ست . جذابیت داستان ، عشقی که در دل شخصیت اصلی کم کم شکل می گیره و ارادتی که به امام رضا (ع) پیدا می کنه . واقعاً لذت بخشه

nrgs
۱۴۰۰/۰۸/۰۱

سلام خیلی قشنگه خیلیییی از دستش ندید #عاشقتم_امام_رضا

سجاد سلیمانی
۱۴۰۰/۰۶/۲۴

این کتاب خیلی زیبا بود مخصوصا صفحات آخر داشت اشک مرا در می آورد. پیشنهاد میکنم حتما بخونید.

A_Abbasi
۱۴۰۲/۰۴/۰۳

جزء یکی از زیباترین کتاب هایی هست که خوندم سر تا سر کتاب حس و حال خوب و آگاهی از مقام والای ائمه علیه السلام هست که بنظر من این آگاهی دادن در قالب داستان به شدت عالیه👌آخر کتاب خیلی

- بیشتر
deniz
۱۴۰۰/۰۲/۲۹

کتاب داستان جوانی است که پی آب حیات دربرهوت گم می شود و امام رضا ع او را به آب حیات راهنمایی میکند .... فضای با صفای داستان نشاط به دل و جان می دهد .... متن روانی دارد و داستان

- بیشتر
سیدامین طه مدنی
۱۳۹۹/۰۹/۲۳

بخونید عاشقش میشید السلام علیک با علی بن موسی الرضا

²³³
۱۴۰۲/۰۷/۱۳

زیبا بود و جمع و جور

mimwmim
۱۴۰۳/۰۶/۱۱

من نسخه چاپی این کتابرو خوندم. دوستش داشتم. از زیباییهاش این بود که دنبال امام می‌گشتی تا بهشون برسی و از نواقص کتاب عدم توصیف حالات روحی افراد و شخصیتها بود.

«شما بگویید، آیا هنگامی که خورشید غروب می‌کند، می‌میرد یا آنکه زنده است و ما از آن محرومیم؟»
سلمی
همین راه که در نظر تو اندک و کوتاه می‌آید، چه آدم‌ها که سال‌به‌سال، در دل، رفتنش را نیّت می‌کنند و در عمل، پاهایشان حتی یک قدم همراهیِ‌شان نمی‌کند. حدیث خراسان حدیث شهرهای دیگر نیست جوان! حدیث اقبال است. خانهٔ علی‌بن‌موسی‌الرضا خانهٔ خدا نیست؛ اما خانهٔ کسی است که در دلش جز خدا نیست. خراسان بیشتر از آنکه حدیثِ مسافت و جاده و راه باشد، حدیثِ طلب است. باید امام بطلبد تا دل بخواهد و پا برود. اگر امام بخواهد، تمام راه‌ها به او ختم خواهد شد.
علی‌بن‌موسی‌الرضا رو به پرده بانگ برمی‌آورد که ای شیرانِ بر پرده، این شخص فاجر را نابود کنید. دوست کاتبم می‌گفت: ناگهان آن دو تصویر که بر پرده بودند جان گرفتند و به‌شکل دو شیر حقیقی درآمدند و آن وزیر سخن‌چین و دروغ‌گو را دریدند، بدون آنکه قطرهٔ خونی از او بریزد. آن‌وقت دربرابر علی‌بن‌موسی‌الرضا ایستادند و تعظیمی کردند و خواستند به‌طرف مأمون بروند که مأمون بیهوش شد و روی زمین افتاد. علی‌بن‌موسی‌الرضا با اشارهٔ دست، شیرها را به پرده بازگرداندند. مأمون چون به‌هوش آمد، پرسید: چگونه شد که شیرها مرا نخوردند؟ به او گفتند: علی‌بن‌موسی‌الرضا مانع از این کار شد.»
صالح
«میان ما و امام ما، هیچ دیواری حائل نیست!»
para32oo
مأمون به‌سراغ پدر رفت و گفت: این شخص که بود که با ورودش، به او تعظیم کردی و او را در بالادست نشاندی و این‌همه به او احترام و اظهار ادب کردی؟ هارون لبخندی زد و گفت: فرزندم، او پیشوای مردم و حجت خدا در بین مردم است. مأمون که در حیرت بود، پرسید: پدرجان، مگر پیشوا و خلیفه‌ای جز تو هم هست؟ هارون گفت: این شخص که امروز او را دیدی، از همه به مقام خلافت شایسته‌تر است. ولی چه می‌توان کرد؟ من شیفتهٔ این تخت و حکومتم. او با تمام فضایلی که دارد و با اعتقادی که من دربارهٔ حق او دارم، اگر روزی علیه من قدمی بردارد، سر از تنش جدا خواهم کرد. آنگاه رو به مأمون کرد و با همان خشمی که در نگاهش بود گفت: پسر، تو هم که فرزند منی، اگر روزی برای تاج و تخت من نقشه‌ای در سر بپرورانی، زنده نخواهی ماند و سر از تنت جدا خواهم کرد!
«فرمود به دوستانِ من بگویید که رسول خدا از جبرئیل و او از خداوند شنیده است که: ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب قلعهٔ استوار من است. پس هرکس در این قلعه وارد شود، از عذاب من در امان خواهد بود.»
هادی
تا وقتی که بنده‌ای به نماز مشغول باشد، شیطان ملعون جرئت نزدیکی به او را ندارد. همین که بنده‌ای در نمازهایش کاهل شود و از آن‌ها فاصله بگیرد و آن‌ها را به تأخیر بیندازد، شیطان جرئت پیدا کرده و خود را به آن بنده می‌رساند و او را برای انجام گناهان وسوسه می‌کند.
سیدجواد
آن کس که کمتر حرف می‌زند، بیشتر فکر می‌کند. دانشی که در سکوت نهفته است، در حرف‌زدن نیست.
mh.mirvakili
باید امام بطلبد تا دل بخواهد و پا برود. اگر امام بخواهد، تمام راه‌ها به او ختم خواهد شد.
mh.mirvakili
- آدم که عاشق و شیفته می‌شود، گویی زبانش کوتاه‌تر و دلش وسیع‌تر می‌شود.
mh.mirvakili

حجم

۱۴۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۴۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۴۶,۸۰۰
۱۴,۰۴۰
۷۰%
تومان