دانلود و خرید کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل مجید پورولی کلشتری
تصویر جلد کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل

کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۰۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل

پسران دوزخ، فرزندانِ قابیل رمانی از مجید پورولی کلشتری، نویسنده معاصر ایرانی با موضوع گروهک تروریستی داعش است.

 درباره کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل

در این رمان زنی ایرانی به اسم فاطمه برای سخنرانی به عراق می‌رود و آنجا گرفتار داعش می‌شود. جوانی به اسم خالد او را از هتلی در بغداد می‌رباید تا نامزدش ام‌جمیل، زن را اعدام کند و این صحنه را در شبکه‌های اجتماعی منتشر کند تا خالد از این طریق وفاداری خود را به ابوبکر بغدادی اعلام کند. اما اتفاقاتی که می افتد ام جمیل را متحول می‌کند. داستان از زبان ام جمیل روایت می‌شود که به دلیل نگاه زنانه او دیدی متفاوت نسبت به آثار مشابه خود به خواننده می‌دهد.

خواندن کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه دوست‌داران رمان‌های فارسی با موضوعات سیاسی و مذهبی.

 بخشی از کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل

فاطمه را گرفتیم... قرار است اعدامش کنیم.

و حالا فاطمه اینجاست. درست برابر چشم‌های من؛ در این کیسهٔ رنگ‌باختهٔ کنفی. کیسه‌ای که خالد درش را با طنابی سیاه بسته است و انداخته گوشهٔ اتاقک. می‌توانم چَشم‌هایم را ببندم و تصوّر کنم فاطمه را... زنی میانه‌سال با پاهایی بسته و دهانی چَسب‌خورده و مچاله. زنی که وحشت تمام زندگی‌اش را فرا گرفته، زیرا می‌داند تا چند ساعت دیگر سرش با چاقو از بدنش جدا خواهد شد و خانواده‌اش می‌توانند فیلم سر بریدنش را از بیشتر شبکه‌های اجتماعی تماشا کنند!

دوست دارم توی کیسهٔ کنفی را تجسّم کنم. لابد حالا فاطمه برای نفس‌کشیدن تقلا می‌کند. کسی که سخت وحشت کرده باشد نفس‌کشیدن برایش دشوار است، چه برسد حالا. خبر گم‌شدنش را همهٔ تلویزیون‌های ایرانی و فارسی‌زبان اعلام کرده‌اند. لابد توی کیسه از درد به خود می‌پیچد. لب‌های ترک‌خورده‌اش از خونی خشکیده سیاه شده و هنوز دست‌ها و پاهایش - از لگدهایی که خورده - کبود است.

نقشه‌شان کاملاً بی‌عیب و نقص بود؛ حساب‌شده و از روی برنامه. درست مثل ماجرای غریب یک آدم‌ربایی که توی فیلم‌های هالیوودی مدام به تصویر کشیده می‌شود. همه‌چیز طبق نقشه پیش رفته. فاطمه، بی‌خبر از همه‌جا، لباس تن کرده بود و از اتاق شمارهٔ ۳۵۰ هتل البغدادی بیرون آمده بود و از راهروی باریک طبقهٔ سوم هتل گذشته بود و برابر درهای آهنی آسانسور ایستاده بود. چَشم‌هایم را می‌بندم و تمام روایت خالد را، همان‌طور که برایم تعریف کرده، تصوّر می‌کنم. درهای آسانسور باز می‌شود و دو مرد، با صورت‌های پوشیده و مخفی، به طرف فاطمه هجوم می‌برند. تا فاطمه بخواهد بفهمد چه اتفاقی برایش افتاده، پارچه‌ای نمناک برابر بینی‌اش می‌گیرند و فاطمه از هوش می‌رود. آدم‌های ناشناس فاطمه را توی کیسه‌ای کنفی می‌اندازند و دوباره او را به اتاقش برمی‌گردانند. آنجا دست‌ها و پاهایش را می‌بندند و فاطمه را می‌اندازند توی یخچال. ده دقیقه بعد، توی لابی هتل البغدادی، مسافرهای بی‌خیال و بی‌خبر، دو کارگر هتل را می‌بینند که با لباس‌های فُرم یخچالی را - شاید برای تعمیر - از هتل خارج می‌کنند. هیچ‌یک از میهمان‌ها، صدای خفهٔ نفس‌های یک زن را از توی یخچال نمی‌شنوند. یخچال پشت یک وانت سفیدرنگ قرار می‌گیرد و وانت آرام و آهسته از خیابان‌های شهر می‌گذرد و رو به باغ هابیل حرکت می‌کند. غروب همان روز، یخچال - شاید تعمیرشده و بی‌عیب! - دوباره به هتل برگشته بود. یخچالی که دیگر فاطمه در آن نبود. مأمورهای پلیس توی لابی و طبقات مشغول پرس‌وجو و تحقیقات اولیه بودند و رئیس هتل از خراب‌بودن اتفاقی دوربین‌های مداربستهٔ طبقات هتل متأسف بود! ظهر همان روز، یک ناشناس، که گویا برای مسئولان هتل البغدادی زیاد هم ناشناس نبود، کلید اتاق فاطمه را پس داده بود، صورت‌حساب چندروزه‌اش را پرداخت کرده بود و حالا... حالا فاطمه اینجاست؛ توی باغ هابیل؛ توی اتاقک خشتی یادگار عمه‌حمیرا؛ جایی که دست هیچ‌کسی به او نمی‌رسد. آهسته به طرفش می‌روم... می‌ایستم بالای سرش. می‌دانم که صدای پاهایم را شنیده. شاید نمی‌داند که این صدای پاهای زنی است که قرار است توی مه، با دست‌های خودش، او را بکُشد و زیر درخت سیب دفن کند.

سیّد جواد
۱۳۹۹/۱۱/۰۷

کتاب ۳۶۲ از کتابخانه همگانی ، برای دوستانی که علاقه مند هستند از قسمتی از اعتقادات وهابیت آگاه شوند و از مطالب و احادیث و روایات کتب صحیح اهل سنت، بیشتر بدانند و با آنها آشنا گردند، کتابی خوب و مفید

- بیشتر
mohaddese
۱۴۰۰/۰۴/۲۷

کتاب جذاب و پرکششی بود خداروشکر شیعه امیرالمومنین علی(ع)هستیم❤

• Khavari •
۱۳۹۹/۰۶/۰۵

به شدت توصیـہ میکنم خوندنش رو از دست ندید...👌

کاربر ۲۰۰۰۷۳۴
۱۳۹۹/۰۷/۱۶

در کل این کتاب از زبان خانمی به نام ام جمیل نوشته شده است که عمه اش پس از صحبت با یک مسلمان خودکشی کرده است و حالا ام جمیل علت مرگ عمه اش را فاطمه(همان زن مسلمان) میداند و

- بیشتر
محمدحسین
۱۴۰۰/۰۲/۲۹

از صفحه ۸۰ به بعد خیلی جذاب میشه، و با کتب اهل سنت و عقاید وهابی‌ها، حقانیت شیعه رو اثبات میکنه

Zahra.A.1
۱۴۰۱/۰۲/۰۱

حدود ۱۰۰ صفحه اول نسخه الکترونیک رو خوندم و انقدر جذاب و آموزنده بود برام که تصمیم گرفتم کتاب چاپی رو بخرم... از این نویسنده محترم کتاب فرشته ای در برهوت رو هم خوندم که بسیار آموزنده بود ... واقعا

- بیشتر
کاربر ۲۱۷۶۹۲۸
۱۴۰۱/۰۶/۱۴

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین 🖤

M__Tan
۱۳۹۹/۰۶/۰۳

داستان جذاب و جالبی داشت..بشخصه دوستش داشتم

نسكافه
۱۴۰۱/۰۹/۳۰

این کتاب عقاید باطل وهابیت را در غالب داستان بررسی کرده است و برای جوانانی که حوصله خواندن کتابهای عقیدتی ندارند مناسب است. خواننده اصلا احساس نمیکند که دارد یک طرز فکر را تحلیل میکند بلکه احساس میکند دارد یک

- بیشتر
حافی
۱۴۰۰/۰۶/۱۳

کتاب کوتاهی بود و داستانی جذاب و پر کشش داشت ، ولی فکر نکنم یک سنی با اعتقادات ام الجمیل با شنیدن همچین صحبت هایی از زبان یک شیعه تردیدی در دلش ایجاد بشه ، فکر میکنم عوض کردن اعتقادات یک شخص

- بیشتر
«بهشت ارزان نیست. باید پای عقیده‌ات بمانی.»
سیّد جواد
ابوهریره پشت سر امیرالمؤمنین علی نماز می‌خواند، بر سر سفرهٔ معاویه می‌نشست. از جنگ هم فراری بود. می‌گفت: نماز پشت سر علی کامل‌ترین نماز است و غذای سر سفرهٔ معاویه چرب‌ترین غذاست و دوری از جنگ هم برای سلامتی بهتر و مفیدتر است.
سیّد جواد
همهٔ ما یک روزی می‌میریم. مرگ چیزی نیست که بشود از آن فرار کرد. هیچ آدم عاقلی هم نیست که بخواهد به گریختن از مرگ فکر کند.
سیّد جواد
قاتلْ کسی را در یک لحظه می‌کشد و خودش را طی سالیان سال! این غمبارترین تجربه از مرگ است.
حافی
اصلاً حقیقت یک واقعه هرگز نشان داده نمی‌شود!
سیّد جواد
این ذات آینه‌هاست که دروغ نمی‌گویند.
Hamed Khajeh
آدولف هیتلر هم آدم معتقدی بود! خیلی بیشتر از من و بیشتر از حمیرا. اما هیتلر معتقد به یک عقیدهٔ باطل بود. توی عقیدهٔ باطل تو هر چقدر معتقدتر باشی گمراه‌تری.»
یا صاحب الزمان
چقدر ساده آدم‌ها با یک عقیدهٔ کوچک یا با یک واژهٔ ساده مرتد می‌شوند و از بهشتِ خدا کوچ می‌کنند به دوزخ.
مجنونِ³¹⁴
این ذات آینه‌هاست که دروغ نمی‌گویند.
محمدرضا میرباقری
ما پیروان استادیم و شما پیروان شاگرد
zahra sadeghi

حجم

۱۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۰۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۶۰۰
۹,۱۸۰
۷۰%
تومان